اجماع شورای جدید شهر بر سر محمدعلی نجفی امری قطعی است و مرعشی هم پیشتر گفته بود اگر این گزینه جدی باشد، مایل به رقابت نخواهد بود و تنها دو احتمال یا اتفاق میتواند شهردار شدن نجفی را منتفی کند: یکی انصراف خود او به هر دلیل - از جمله حجم بالای بدهیها یا دریافت نکردن تضمینهای کافی برای حمایت دولت - است و دیگری دریافت احتمالی پیامهای منفی از جانب دستگاههایی که همکاری یا حمایت آنها را برای مدیریت شهری لازم میداند.
احتمال بالای شهردار شدن آقای نجفی تا همینجا بیمها و امیدهایی را برانگیخته والبته امیدها و وجوه مثبت غلبه دارد و این قلم در دسته امیدواران قرار دارد.
مهمترین نکات مثبت آقای نجفی را میتوان این گونه برشمرد:
۱- او زاده و بالیده همین شهر است. از این رو از این شهر خاطره دارد و هویت فرهنگی شهر برای او تعریف شده است. سنت انتخاب شهرداری که در تهران به دنیا آمده و در همین شهر بزرگ شده باشد، غالبا رعایت میشد اما با شهردار شدن غلامحسین کرباسچی که متولد قم - و نه اصفهان - بود این روند شکست.
کرباسچی البته با تغییر و تحول عظیمی که در تهران ایجاد کرد، این موضوع را به حاشیه برد و حتی این ذهنیت را که شهردار باید اهل همان شهر باشد، زدود، چون تهران خسته و افسرده دوران جنگ هشت ساله در دوره او چهره دیگری به خود گرفت و از سوی دیگر چون در زمره مبارزان پیش از انقلاب به حساب میآمد با تهران و تهراننشینان بیگانه نبود.
نوبت اما به قالیباف که رسید تهران این بار شهرداری به خود دید که اساسا متعلق به این شهر نبود. در کوچهباغهای تهران قدم نزده و خاطرات کودکی او در شهرهایی دیگر رقم خورده بود. در نگاه قالیباف، تهران نه یک کالبد زنده که یک کارگاه بود که در آن باید تونل ساخت و پل کشید. او دیر به این واقعیت پی برد که تهران به پیادهراه بیشتر نیاز دارد و انصاف این است که به پل طبیعت و باغ کتاب به عنوان یادگاران مهم اواخر این دوره هم در کنار همه آسیبهایی که به هویت شهر وارد آمد، اشاره شود.
نخستین شهردار تهران (البته پس از انقلاب) (مهندس توسلی) زاده و بالیده تهران بود و شهرداران بعدی همچون رضا زوارهای و محمدنبی حبیبی هم در ورامین به دنیا آمده بودند که به تهران و خصوصا حال و هوای جنوب شهر تهران نزدیک است. متولد تهران بودن البته فینفسه فضیلت نیست اما برای شهرداری تهران امتیاز است کمااینکه متولد اصفهان و رشت و شیراز بودن برای شهرداری این شهرها امتیاز به حساب میآید.
۲- نجفی را به عنوان فردی سالم و درستکردار و راستگفتار میشناسیم. یک نمونه شاید کفایت کند. او در حال دفاع از پایاننامه دکتری خود در آمریکا بود که به خاطر انقلاب بازگشت و هر چند دیگران در موقعیتهای مشابه از عنوان «دکتر» استفاده کردند اما او چنین نکرد. دانشگاه صنعتی شریف با او چون واجد مدرک دکتری برخورد کرد و به این اعتبار در ۳۰ سالگی وزیر علوم و آموزش و عالی هم شد اما جالب است بدانید به عنوان «مربی» از دانشگاه شریف بازنشسته شده نه استادیار و دانشیار. کسی که هم وزیر علوم بوده و هم ۹ سال وزیر آموزش و پرورش و در دولتهای مختلف منهای دوره احمدینژاد عضو کابینه بوده، شأن معلمی را همواره پاس داشته و این در روزگاری که ارزشهای اخلاقی رو به افول گذاشته و انواع اتهامات مالی متوجه شماری از مدیران سابق است، فضیلت اندکی نیست.
۳- محمدعلی نجفی از پایهگذاران اولیه «کارگزاران سازندگی» است اما بیش از هاشمی رفسنجانی فقید به سیدمحمد خاتمی تمایل داشت و از این رو از او مانند برخی دیگر چون عطاءالله مهاجرانی به عنوان جناح چپ کارگزاران یاد میشد. در سال ۷۴ بود که ۱۶ عضو دولت سازندگی شامل ۴ معاون رییسجمهور، رییس کل بانک مرکزی و شهردار تهران به اضافه ۱۰ وزیر موجودیت «جمعی از خدمتگزاران سازندگی» را برای فعالیتهای انتخاباتی اعلام کردند.
رییسجمهور وقت نهی خود را برداشت و مدیران او به فعالیت سیاسی روی آوردند و راه خود را از راست سنتی جدا کردند. پس از چندی آیتالله خامنه ای از اصل فعالیت سیاسی و رقابت حمایت کردند اما حضور وزیران را به صلاح ندانستند و ۱۰ وزیر از جمله همین آقای نجفی کنار رفتند و ۶ نفر باقی ماندند و با عنوان «کارگزاران سازندگی ایران» فهرست انتخاباتی دادند و بعد تبدیل به حزب شدند و غلامحسین کرباسچی دبیر کل آن شد.
بنا بر این نجفی ریشه کارگزارانی دارد در عین حال که مورد قبول اصلاحطلبان طیف مشارکت هم هست و میتوان گفت در میانه ایستاده است.
ماهیت سیاسی شهردار را برخی پاشنه آشیل میدانند و میگویند این شائبه را ایجاد میکند که مانند احمدینژاد و قالیباف سودای ریاستجمهوری دارد. از آن طرف اما گفته میشود شهرداری تهران جایگاهی بالا دارد و اگر شهردار واجد عنصر سیاسی و نه سیاسیکار نباشد، در مناسبات او با دولت اخلال و اختلال ایجاد میشود؛ ضمن این که تا بوده شهرداران عنصر سیاسی داشتهاند.
اولین شهردار پس از انقلاب - محمد توسلی - اکنون رییس دفتر سیاسی نهضت آزادی است و شهردار دیگر - محمدنبی حبیبی- دبیر کل حزب مؤتلفه است و غلامحسین کرباسچی نیز که یکی از ۴ شهردار شاخص قبل و بعد از انقلاب است (در کنار بوذرجمهری، نیکپی و قالیباف) دبیر کل حزب کارگزاران است و خود باقر قالیباف سه بار نامزد انتخابات ریاستجمهوری شد و در آستانه وداع با شهرداری در پی راهاندازی جریان سیاسی تازهای با عنوان «نواصولگرایی» است. شهرداری تهران نهادی خدماتی – اجتماعی و غیر سیاسی است اما شهردار تهران نمیتواند فاقد فهم و عنصر سیاسی باشد و هنر این است که این دو تفکیک شوند.
۴- در کنار این امیدها این بیم هم هست که یکی از مهمترین سرمایههای اصلاحات در نهادی هزینه شود که هر قدر هم برای اصلاح آن کوشیده شود بالذات قابلیت فساد دارد چون با مِلک سر و کار دارد و راه کسب ثروت و افزایش ثروت در این مملکت، مِلک است. از این منظر تا محمدعلی نجفی شهردار شود، اقتدارگرایان روی او زوم میکنند و هر اتفاقی در شهر بیفتد، به حساب اصلاحطلبان میگذارند. اتفاقاتی که هر لحظه محتمل است. معیار آنان در نقد نهادها این است که مدیریت آن در اختیار کیست. مثلا حالا که فرهاد رهبر، رییس دانشگاه آزاد شده، انتقادشان فرو نشسته و میروند سراغ شهرداری تهران که ۱۲ سال با آن کار نداشتند، چون «مدیریت جهادی» داشت.
با این حال نمیتوان تن به آب نزد چون «تر» میشویم. باید به آب زد اما نه بیگدار و با فن شنا هم آشنا بود...
۵- این نگرانی هم ابراز میشود که محمدعلی نجفی برای این کار زیادی محترم و متشخص است و کمتر اجرایی است. اما مگر وزارت علوم و وزارت آموزش و پرورش و ریاست سازمان برنامه و بودجه مناصبی اجرایی نبودند که نجفی ۱۲ سال آنها را اداره کرده است؟ ضمن این که قرار نیست شخص شهردار همه بار اجرا را بر دوش بگیرد. میتواند به شهرداران مناطق اختیارات بدهد و در واقع آناناند که شهر را اداره میکنند. کار عمرانی را هم شخص شهردار انجام نمیدهد. معاونت عمرانی است که پروژهها را پیش میبرد و کارگزارانیها از این دست آدمها و مدیرها کم ندارند. یادمان باشد که کرباسچی همچنان هست و قالیباف نیز ابتدا بیمیل نبود به عملگرایی شهره شود و اصطلاحا کرباسچیِ اصولگرایان باشد (وجه تکنوکراتیک و فنسالارانه).
همه اینها به کنار اما دو نگرانی جدی و در واقع دو دغدغه عمده وجود دارد:
نخست این که منابع درآمدی شهرداری رو به افولاند و شهرداری تهران ناگزیر از اتخاذ استراتژی کاهش هزینه خواهد بود. ادامه تراکمفروشی نه به صلاح است و نه اخلاقی و اصطلاحا «ته»ش را هم درآوردهاند. با این اوصاف پول از کجا بیاورند؟ اگر از دولت بگیرند که استقلال عمل شهرداری از بین میرود. اگر عوارض شهری را افزایش دهند، نارضایتی ایجاد میکند. تراکمفروشی هم شهر را از این که هست، غیر قابل سکونتتر میکند.
نگرانی و دغدغه جدی دوم حجم بدهیهای شهرداری است که از ۲۰ تا ۶۰ هزار میلیارد تومان ذکر شده است. اگر بدهیها ۲۰ هزار میلیارد تومان و طلب از دولت نیز همین عدد باشد، مشکل زیادی ظهور و بروز نمیکند اما در غیر این صورت محمدعلی نجفی یک نهاد فربه و بحرانزده را تحویل میگیرد و تمام مهارت ریاضی خود را به کار گیرد تا از این اعداد به جایی برسد.
همین که شهرداری تهران هوای تازهای به خود میگیرد و ذهنیت متفاوتی بر آن حاکم میشود، خبر فرخندهای است. اگر شهردار جدید بتواند به تراکمفروشی پایان دهد یا این شیوه درآمدزایی را اصلاح و کم کند، شهر را از شهر سوارهها به شهرسوارگان و پیادگان بدل سازد و وعده تحققنیافته تبدیل پادگانها به بوستانهای عمومی را جامه عمل بپوشاند، گامهای بزرگی برداشته است.