19 فروردین امسال مرد جوانی که وکیل بود از دفتر کارش در یکی از محلههای کرج خارج و بعد از آن ناپدید شد. همزمان با این ماجرا خانوادهاش با حضور در شعبه 22 بازپرسی دادسرای جنایی کرج شکایتی را مطرح کردند.
با دستور بازپرس ابراهیم مرادی، تحقیقات پلیس آگاهی استان البرز برای یافتن وی آغاز شد تا اینکه دو روز بعد پدر یکی از دوستان مقتول با پلیس تماس گرفت و مدعی شد پسرش مرتکب قتل شده است. با بازداشت این مرد، او اعتراف کرد مرد وکیل را کشته است.
با اعتراف متهم، جسد وکیل جوان که حوالی فرودگاه پیام دفن شده بود، کشف شد. در ادامه معلوم شد عامل جنایت با پولهای وکیل و با کمک دوستش گوشی تلفن همراه خریده و بعد آن را فروخته و پولها را میان هم تقسیم کردهاند. در مرحله بعدی تحقیقات متهم دوم نیز بازداشت شد و هر دو با هماهنگی قضایی روانه زندان شدند.
پس از گذشت بیش از سه ماه از وقوع این جنایت متهم اصلی پرونده از زندان به محل جنایت در بیابانهای اطراف فرودگاه پیام کرج منتقل شد و در حضور بازپرس پرونده و کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی استان البرز به تشریح ماجرای جنایت پرداخت و آن را بازسازی کرد.
متهم به قتل در بازسازی صحنه جنایت گفت: وکیل کشته شده از دوستانم بود. من و همسرم اختلاف داشتیم و مدتی قبل از هم جدا شدیم. مقتول در آن پرونده وکالت مرا گرفته بود. اما این اواخر احساس میکردم در پرونده جدایی ما او طرف همسرم را گرفته و همین باعث شد از او کینه به دل بگیرم. شبی که قتل رخ داد، من به دفتر کار وکیلم رفتم و با سوار شدن به خودروی پژو 206 او با هم بیرون رفته و شام خوردیم. در میان راه حالش بد شد و از من خواست رانندگی کنم که قبول کردم. آن شب به ذهنم خطور نکرد که او را بکشم و همه چیز در یک لحظه رخ داد.
وی ادامه داد: در حاشیه جادهای در اطراف شهر توقف کردم و از او خواستم کمی استراحت کرده و با بهبودی حالش حرکت کنیم که قبول کرد. همین که از خودرو بیرون آمدم و داشتم اطراف را نگاه میکردم، یکدفعه چشمانم به طنابی روی زمین افتاد. با دیدن طناب یکدفعه تصمیم گرفتم او را به قتل برسانم. همان موقع بود که دلخوریام به ذهنم آمد. انگار دیوانه شده بودم. طناب را برداشتم و دور گردنش انداخته و او را خفه کردم.
متهم به قتل گفت: مانده بودم با جسد چه کنم. آن را در صندوق عقب خودرویش انداختم و به خانهمان بردم. کسی نبود و جسد را یک شبانه روز در انباری خانهمان پنهان کردم و شب که شد جسد را به بیابانهای حوالی فرودگاه پیام بردم و دفن کردم. همان شب به یکی از دوستان که همکارم هم بود گفتم من مرتکب قتل شدهام، بیا جسد را دفن کنیم که ترسید و نیامد. بعد با کمک دوستم با کارت بانکی مقتول گوشی تلفن همراه خریدیم و با فروش آن پول را تقسیم کردیم. خودرویش را در محلهای رها کردم و چون عذاب وجدان داشتم موضوع را به پدرم گفتم. او باورش نمیشد. پدرم به پلیس زنگ زد که من بازداشت شدم و ماجرای قتل مرد وکیل فاش شد.
عامل جنایت که بشدت پشیمان و دچار عذاب وجدان شده بود، با تجدید قرار قانونی روانه زندان
شد.