این چنین دولتها از پی هم آمدند: دولت هاشمی، خاتمی، احمدینژاد و روحانی. دولت که زمانی «بخت» معنا داشت، اکنون دستگاهی است برای سامان دادنِ سیاست، سیاستی که زمانی «تنبیه» معنی میشد. چقدر طول کشید تا دولت، دولت شود و سیاست، سیاست. بسیارند مردمان خستهدلِ از پا افتاده در کورهراههای سیاست که به قله سعادت نرسیدند و چهره در نقاب خاک کشیدند. دولتهایی که توفانی آمدند در مصائب زمانه گرفتار شدند و اگر کاری از پیش بردند یا نبردند در یک چیز همداستان بودند؛ جملگی در کلیشههای صلب تاریخ دربند شدند و سقف پروازشان چنان کوتاه شد که مصلحت را در به راه هموار رفتن دیدند، که بِه از مردن در کورهراههای دشوار بود. دولت هاشمی بدون اتوپیا نوید اتوپیا را میداد و دولت خاتمی با اتوپیا همه چیز را دور از دسترس و ناممکن میکرد و دولت احمدینژاد با اتوپیا یا بیاتوپیا همه چیز را به سخره میگرفت و همه کس را میخنداند و مردم را در خلسه فرو میبرد که «ای رَه گمکردگان اتوپیا همینجاست!» دولت روحانی نه بیگانه با اتوپیا اما بیاتوپیا است. عقلگرایی سردمزاج که گاه توفانی میشود، گاه آرام. انقلابیگری با مصلحتاندیشی هاشمی، سیاستورزی آشنا با صداقتِ خاتمی و عقلگرایی با سویههای پوپولیسم احمدینژاد. دولتهای بعد از انقلاب درصدند تا دولتی «بالنده» باشند نه دولتی «چرخنده». دولتِ بالنده صرفا نشانگر تغییر دولتها نیست، این برداشت از دولت نشانه حرکتی پیشرو و متعالی است. از این رهگذر دولتها در عیار نقد جلوهای دیگر مییابند و شعارهای سیاسی جایشان را به تفاوتهای اساسی میدهند. در این عیار، دولتی روی کار نمیآید تا بختیار شود، تا مردم را سیاستی دیگر کند. اگر دولتِ هاشمی بالندگی را در اقتصاد و بازار آزاد جستوجو کرد و تجربه دولتش برای روحانی اینگونه شد که بسیار مردمان در کورهراههای فاصله طبقاتی جان دادند، دولت خاتمی تجربه دیگری را نوید داد. این که صداقت، دولتِ مستعجلی است که تن به سیاست نمیدهد. دولت احمدینژاد اما، دولتی را وعده داد که بیش از آن که بالنده باشد، نابالغ بود. دولتی نابالغ که زودتر از زمان مقرر به دنیا آمد. اینک دولت روحانی با چه تجربهای دولتش را به دیگری میسپارد، آیا دولتی چرخنده خواهد بود که صرفا دست به دست خواهد شد؟
اگر دولت روحانی بر آن است دولتی بالنده باشد چه مسیری را پیشِ رو دارد؟ عبور نه چندان دشوار کابینه از مجلس چه اثراتی در آینده وزرا خواهد داشت؟ آیا همچنان رویه مجلس با وزرا چنین خواهد بود. اگر چنین باشد، بَدا به حال مردم. اگر چنین نباشد بدا به حال وزرا که به مصلحتاندیشی خو کردهاند. اما درست یا غلط چشم امید مردم بیش از مجلس به دولت است و مجلس را در راستای دولت میبینند؛ اگر چه چند صباحی نمایندهای پرچمی برافراشته که فراتر از دولت بوده و این، استثنایی است بیقاعده. اگر مجلسی آمده فراتر از ملت، شمعی بوده در باد. آن چه دولت بالنده را ممکن میسازد نمایندگانی استثنایی و مجلسی فراتر از ملت است. دولتِ بالنده چه مسیری در پیش دارد؟ دولت بالنده بیش از هر کارِ ساختاری باید تهدیدها را از سر راهش بردارد. اگر زمانی تهدید خارجی خواب را از چشمان دولت میربود، اکنون فقر و گرسنگی و بیکاری است که آن را تهدید میکند. تهدیدی ساده و سنگین: «مردم فقیرند.» دو واژهای که نباید زیاد تکرارشان کرد. با تکرار این واژگان دو اتفاق رخ خواهد داد. این تکرار به طرز کاذبی این تصور را شکل میدهد که برای فقرا کاری انجام دادهایم و با تکرار بیشترش آن را از معنا تهی میکنیم. «مردم فقیرند» را هاشمی این گونه تکرار کرد. عدهای فقیرند و عدهای ثروتمند که در طول زمان به همت ثروتمندان، فقرا ثروتمند خواهند شد. هاشمی رفت اما ثروتمندان ثروتمندتر و تازهبهدورانرسیدهها اختلاسگر و مردم فقیرتر شدند. فقرِ نشاتگرفته از فاصله طبقاتی میراثِ دولت هاشمی است که به خاتمی رسید. خاتمی بسیار تلاش کرد این میراث را با همت دولتش از جا برکند اما سختی بود که آسان میسر نمیشد. پس آن را دیگر بر زبان نیاورد تا خواب دولتش آشفته نشود و امید مردمی که به او دلبستهاند، از دست نرود. احمدینژاد که از راه رسید، «مردم فقیرند» را آن قدر تکرار کرد تا بیمعنا شد. احمدینژاد میاندیشید راه درست را برگزیده است. برای نترسیدن از هیولا باید نام آن را بسیار تکرار کرد اما یک نکته تاریخی را فراموش کرده بود، بیمعناکردنِ مفاهیمِ بامعنا، از جمله فقر شگون ندارد و سر آخر دامنگیر آدم میشود. این هم میراث احمدینژاد برای روحانی، فقرِ از معنا تهیشده، که دیگر حتی کارکرد تبلیغاتی هم ندارد. فقری که شگون ندارد، دامنگیر هر دولت بشود زمینش میزند. دولتهای بعد از انقلاب با همه تفاوتهایشان مسیر مشابهی را طی کردهاند. این دولتها با آغازِ توفانی درصدند تا بنیان مشکلات را از جا برکنند. دولت روحانی با همه مشابهتها نباید راه دولتهای دیگر را برود. مردم، دیگر در انتظار توفانهای بنیانکن نیستند. آنان فعلا به حداقلها رضایت دادهاند. این هم از «دولتِ» دولت روحانی است که تلقی مردم از حداقلها، محتاج نبودن به نان شب است. این خواسته برای دولت روحانی حداقل است یا حداکثر!»
* «زمان بالنده» و «زمان چرخنده» مفاهیمی هستند که نویسنده از کتاب «تجدد بومی و بازاندیشی تاریخ» نوشته محمد توکلیطرقی، نشر پردیس دانش عاریه گرفته است.