تدبیر24»آساره کیانی: «در سن بالا و با وجود بیماری به فکر اهدافی بودند که
میتوانست به جامعه اسلامی کمک کند. رفته بود ترکیه که از طریق ترکیه برای
آمریکا ویزا بگیرد که با قضیه ترامپ برخورد میکند و سفارت به او میگوید
که «شما عنصر نامطلوبی هستید» و به همین دلیل همانجا در «ازمیر» در منزل
دختر و دامادش میماند و در یکی از بیمارستانهای آنجا به مداوای سرطانش
میپردازد.»
لطفالله
میثمی، از دوستهای قدیمی ابراهیم یزدی بوده؛ هنوز هم احساساتی میشود
وقتی خاطره بازگشت امام از فرانسه را بازگو میکند. میگوید قطبزاده و
بنیصدر و حبیبی را در پاریس دیده بود هرچند آنها نابیناییاش را ندیده
بودند اما یزدی بار اول بود که او را میدید و آنوقت است که هقهق گریه و
اشکهای یزدی که شانهاش را خیس میکند. نابینایی میثمی مربوط میشود به
پیش از انقلاب و بمب دستسازی که در سالگرد کودتای 28 مرداد منفجر میشود و
سوی چشمهایش را میبرد.
هنوز
حس شیرین زندهشدن یک خاطره تمام نشده که اخمهایش توی هم میرود؛ و
تصاویری که هرگز ندیده (از پایین آمدن امام و همراهانش از پلههای هواپیما)
جلوی چشمش رژه میرود و بعد یکی یکی آدمها میافتند و میماند امام و
خلبان.
مطالعات
قرآنیاش و تمثیلها، اشارات و نکات کتاب آسمانی با اشکال امروزی در ذهنش
«اینهمان» میشود؛ میگوید: «حذف، شیوهای اسلامی نیست؛ تحریف تاریخ،
تحریف واقعیت است؛ مگر آیات قرآن را میشود حذف کرد؟ طبیعت هم مثل قرآن آیه
است و نباید حذف شود.»
آموزههای قرآنی این معلم «ملیمذهبی» میگوید: «در قرآن همگی باید در
چرخه مدیریت شرکت کنند و این حذفها وجود ندارد. مگر اینکه یکی با روند
تکامل جامعه «مخالفت» کند که تا اینجا هم مسالهای نیست مگر اینکه این
مخالفت به «ضدیت» و این ضدیت به «تعدی و تجاوز» تبدیل شود؛ آنجاست که
مرزبندی شروع میشود؛ تجاوز هم فرمولش معلوم است؛ باید دفاع کرد در برابرش؛
در دفاع هم نباید انهدام نیرو داشته باشیم؛ باید تعالی نیروها را داشته
باشیم.»
آنوقت
است که ذهن به این سمت میرود که اگر شخصی به نام «ابراهیم یزدی» نبود،
شیوه ماندن امام در پاریس، به همان شکل میگذشت؟ میثمی میگوید که «او
قدرت دیپلماسی قوی داشت و توانست با مذاکره با آمریکا و فرانسه، تاثیرات
مهمی برجا بگذارد.»
مشاور
امام بود و فرد دوم پاریس اما گویا امام پیشبینی میکرد که مثل هر
آتشفشانی که سرد میشود، هر انقلابی هم از صدر تا بعدش سرد میشود و رو به
افول میرود؛ او پیشبینی آینده را کرده بود که بر جلد یک قرآن امضاء
کرد«تا زمانی که من زنده هستم،دکتر یزدی باید از تعرض مصون بماند.» و این
گفته امام هم درست از آب درمیآید؛ بعد از وفات او محدودیتها،
مهجورماندنها و حتی زندانرفتنهای یزدی شروع میشود.
میثمی
دلایل این مهجورماندنها و حذفها را میگوید و مطمئن است که با مرگ
ابراهیم یزدی جامعه اسلامی با فقدانی آشکار مواجه خواهد شد.
اگر
بخواهید آقای یزدی را به خیلی از جوانهایی که او نمیشناسند، معرفی کنید،
با چه نکات و مواردی این کار را انجام میدهید؟ این شخص از دنیا رفته و
طبق یک روال با دلایل مشخص و نامشخص، افراد بزرگی هم در این دنیا هستند که
پس از مرگشان شناخته شده و حتی ارج نهاده میشوند.
دکتر
یزدی شخصیتی بود که از دوره دانشجویی تا پایان عمرش تلاشگر بوده؛ هم در
زندگی شخصی خودش و هم در زمینه اجتماعی؛ در زمان مصدق از او حمایت میکرد؛
در دوره دانشجوییاش عضو نهضت مقاومت ملی بعد از کودتای 28 مرداد بود و
مبارزاتی میکرد.
دوره
دانشجویی او هم همینطور بود تا اینکه سال 40 که فارغالتحصیل شد، برای
ادامه تحصیل به آمریکا رفت؛ در آنجا هم به مبارزات ملی خودش را ادامه داد.
26 اردیبهشت سال 40 نهضت آزادی در ایران تاسیس شد؛ رهبرانش آیتالله
طالقانی و مهندس بازرگان و دکتر سحابی بودند. دکتر یزدی همین نهضت آزادی را
در خارج از ایران تشکیل داد و در کنارش انجمنهای اسلامی آنجا را متشکل
کرد و به هرحال بچههای ایرانی که آنجا میرفتند، در آنجا در همین صفوف
انجمن متشکل میشدند.
از
سال 50 که مجاهدین لو رفتند و زندان انداخته شدند؛ دکتر یزدی و قطبزاده و
اینها در خارج از کشور نشریهای به نام «پیام مجاهد» درمیآوردند و تمام
مبارزات داخل و عملیات و همه چیزهای دیگر را منعکس میکردند؛ اگر کسی
بخواهد از سال 50 تا 57، نقش نیروهای مبارزه مسلحانه را پیدا کند در این
مجموعه هست؛ مجموعه آن هم جمعآوری شده؛ سیدی هم شده برای تحقیق هم خیلی
خوب است.
از ابراهیم یزدی پاریس بگویید؛ شما او را «فرد دوم پاریس» خطاب کردهاید.
یزدی
در آستانه انقلاب در کنار امام بود. به نجف رفت و با امام آمدند پاریس؛ در
پاریس بعد از امام فرد دوم و نزدیکترین مشاور امام بود و مصاحبههایی که
در پاریس انجام میداد در روزنامهها منعکس میشد. مجموعه این مبارزات خودش
مطلب مستقلی را میطلبد؛ آنها مذاکراتی را در پاریس با رئیسجمهور فرانسه
و شخصیتهای آمریکایی داشتند.
زبان انگلیسیاش خوب بود؛ مدرک تحصیلیاش دکترای داروسازی بود از دانشگاه تهران. آقای توسلی تقریبا دو سال عقبتر از او بود.
من
قطبزاده و بنیصدر و حبیبی را قبلا در پاریس دیده بودم منتهی آنها
نابینایی مرا ندیده بودند. خاطره خوبی که از یزدی دارم و مربوط به وقتی
میشود که امام به ایران آمد؛ ما رفته بودیم فرودگاه برای استقبال؛ یزدی
اولینباری بود که مرا میدید و کلی روی شانه من گریه کرد. فضای عاطفی
سنگینی را آنجا حس میکردم. پس از آن وارد مسائل انقلاب میشویم.
پیش از آنکه وارد مسائل انقلاب شویم، یک سوال؛ به بازگشت امام به ایران
اشاره کردید و فرودگاه، در تصویر اصلی پایینآمدن امام از پلههای
هواپیما، علاوه بر خلبان، تعدای امام را در این پایینآمدن همراهی میکنند،
به تدریج همه حذف شدند و ماند همان خلبان؛ میشود کمی راجع به این مساله
حرف بزنیم؟
بله؛
این قضیه مربوط به همین یکعکس نمیشود؛ حتی تصویری هم در بهشت زهرا بود
که امام سخنرانی میکرد و خیلیها مثل پدر رضاییها(احمد، رضا و مهدی)، و
چند نفر دیگر؛ آن عکس هم به تدریج دچار حذف شد؛ ما بعدها در یکی از مجلات
«راه مجاهد»، عکس اصلی را کار کردیم؛ خب این شیوه خوبی نیست که وقتی عدهای
با یک عده دیگر مخالف میشوند، عکسهایشان را حذف کنند.
به نظر میرسد که آن عکس حذف نمیشود و در واقع کنجکاوی بقیه بیشتر میشود که چرا این عکس حذف شده.
بله
این شیوه پختهای نیست؛ شیوه اسلامی هم نیست که واقعیات تاریخ را حذف
کنیم؛ تحریف تاریخ تحریف واقعیت است؛ مثل آیات قرآن؛ طبیعت هم مثل قرآن آیه
است و نباید حذف شود. بهجای حذف بیایند توضیح دهند که تا یک موقعی با هم
بودند و حالا با هم نیستند و این خیلی طبیعی است؛ در صدر اسلام هم این
اتفاق افتاده؛ مجاهدین هم همینطور بودند.
سپس وارد انقلاب میشویم و دولت موقت.
یزدی
قبل از اینکه انقلاب بشود عضو شورای انقلاب هم بودند و اینطور که خودشان
میگفتند، اوایل انقلاب به امام پیشنهاد کردیم که حالا که انقلاب شد و شاه
رفت چه برنامهای داریم؛ نشستیم و با امام یکسری اصولی را نوشتیم که
آینده چگونه بشود و قانون اساسی داشته باشیم و اینها؛ میگفتند سرتیترهای
اینها را مشخص کردیم که بیبرنامه نباشیم.
انقلاب
که شد، اول معاون نخستوزیر در امور انقلاب بود اما بعد که دکتر سنجابی از
وزارت خارجه استعفا داد وزیر امور خارجه شد؛ البته داماد ایشان هم شهریار
روحانی عملا سفیر ایران در آمریکا(واشنگتن) بود که دکتر سنجابی به حضور
ایشان هم انتقاداتی داشت.
دکتر یزدی به نظر میرسید که روحیهای مبارز دارد و پیشنهاداتی هم در این رابطه به امام داده بود.
بعد
از آنکه مسائل دولت موقت پیش آمد، یادم میآید صحبتی بود که یکعده
میخواستند بروند فلسطین و کمک کنند، دکتر یزدی پیشنهاد کرد که روزی به نام
«روز قدس» داشتهباشیم که آخرین جمعه ماه رمضان باشد و مرحوم امام هم این
روز را پذیرفتند و حالا به پیشنهاد او روز قدس یک روز جهانی شده.
یادم
هست روز قدس سال 64 که مرحوم هاشمی رفسنجانی نماز را میخواند، جمعیت در
خیابان طالقانی آمده بود تا سفارت فلسطین که پدر خانم من، آقای حسن روحانی
که اولین سفیر ایران در سوریه بود، میگفت که این خودش یک رفراندوم است که
در حمایت از دفاع مقدس رخ داده.
دلیل پیشنهاد روز قدس به خاطر روحیات مبارزهطلبانه ایشان بود؟
یک
عده میگویند که میخواستند حمایت نظامی کنند اما برخی میگویند که این
پیشنهاد برای این بود که حمایت بشود اما ما در فاز نظامی نرویم و وارد جنگ
نشویم.
یکی از عکسهایش با فیدل کاسترو خیلی برای جوانان جذابیت پیدا کرد.
شهریور
58 رفتند کنفرانس دول غیرمتعهد در هاوانا، آنجا با کاسترو عکس داشتند و
گفت وگوی مفصلی هم با صدام داشتند که در سفارت عراق در هاوانا انجام شد و
منتشر شد الان هم در سایتها هست؛ گفتوگوی مهمی بود.
محور این گفتوگو چه بود؟
این
بود که چرا ما با هم تفاهم نداریم؟ همدیگر را نمیفهمیم؟ ما هر دو کشور
مسلمان و یک خانواده هستیم؛ چرا در مرزها درگیری هست؟ که صدام هم یک سیری
از قرارداد الجزایر گفته بود؛ و اینکه ایرانیها دارند به آیتالله صدر
کمک میکنند که آنجا شورش کند.
به استعفای بازرگان میرسیم و شرایطی که پیش آمد.
دکتر
یزدی زمانیکه دولت موقت استعفا کرد، با امام رابطه خوبی داشت؛ او
خاطرهای در ارتباطهایش با امام داشت که شاید برای هیچکسی نگفته باشد؛ او
گفت که امام دادند پشت قرآن را امضاء کردند با این مضمون که «تا من زنده
هستم کسی حق ندارد به شما متعرض شود»؛ خب تا امام هم زنده بود کسی ایشان را
بازداشت نکرد؛ در سال 69 که نامه 90 نفره امضاء شده بود؛ خیلیها را
دستگیر کردند اما دکتر یزدی نه؛ مهندس سحابی دستگیر شد؛ مهندس توسلی؛
عبدالعلی بازرگان و... دستگیر شدند. فکر کنم به خاطر همین نامه بود.
به
هرحال ایشان از امام مجوزی هم داشت که خمس و زکات از مردم بگیرد و خودش هم
در مخارجش محق بود و چنین نامهای را دکتر یزدی از مرحوم امام داشت و
درواقع نماینده شرعی امام بود و این نمایندگیاش هم هیچگاه از بین نرفت تا
امام زنده بود.
بعد
از استعفاء ایشان نماینده امام در روزنامه کیهان شد، عضو شورای انقلاب هم
بود. دوران وزارت خارجه و استعفای دولت موقت و حمله به سفارت آمریکا و...
داستان جداگانهای را میطلبد. پس از آن دکتر یزدی در صفوف نهضت آزادی در
کنار مهندس بازرگان فعالیت میکند. مهندس بازرگان در سال 73 فوت میکند و
شورای مرکزی نهضت آزادی یزدی را به عنوان دبیر کل انتخاب میکند و او تا
سال 96، 23 سال دبیر کل میماند و در این مدت فراز و فرودهای زیادی را
تجربه میکند.
بعد
از 88 هم بلافاصله او را دستگیر میکنند؛ با اینکه او هیچ دخالتی در 88
نداشت؛ فقط از موسوی حمایت کرده بودند. او در زندان حالش خوب نبود و طبیعی
است که شرایط زندان خوشایند فرد مبارزی مثل او نباشد. یک بار دیگر هم در
تاریخ... دستگیر شد، مدتی در سلول بود، بعد هم خانه امن و مدتی هم
بیمارستان بود.
چرا باید نیروهایی که سهم خیلی بسزایی در جریان انقلاب در خارج از کشور
داشتهاند با محدودیتهای اینشکلی مواجه شوند و به نظر میرسد این سوالی
است که هیچکسی جواب درستی به آن نمیدهد.
انقلاب
ما هم توحیدی بود هم اسلامی هم مردمی و بسیار شکوهمند بود؛ امواج تودهها
بود؛ دریای تودهها اما در انقلابی که با این عظمت بود، حذفهایی صورت گرفت
که عمدتا ایدئولوژیک بود و در قرآن نیست بلکه در فرهنگ و فقه رایج است.
برای نمونه فرض کنید شیطان خدا را قبول دارد؛ ما میگوییم هر کسی خدا را
قبول ندارد باید حذف شود؛ در قرآن میگویند همه دین دارند؛ باخدا، بیخدا؛
بادین، بیدین؛ باایمان، بیایمان، پیش آمد؛ بحث مکتب و تخصص پیش آمد؛
اینها قطببندیهایی بود که درست نبود؛ اخیرا هم آیتالله سید مصطفی محقق
داماد در 13 مرداد بیانیهای دادند که گفتند قطببندی با عنوان کافر
قطببندی کاذبی است و در قرآن نیست.
مصداقهایی از حذفشدنهای بیاصول در ذهن دارید؟
این
حذفها بیشتر سر مسائل «ایدئولوژیک» بود و البته بعضی حذفها بر سر این
بود که آدمهای «صالحی» بودند و طبیعی است کسی که صلاحیت کمتری دارد،
برنمیتابد که آدم صالحی بالای سر او باشد. همین وضعیتی که حالا در
دانشگاههای ما استادهای دانشگاه هم میگویند؛ وقتی کیفیت رییس پایین
میآید او سعی میکند اساتیدی را استخدام کند که از خودش بالاتر نباشند؛
اینطوری است که ما دائما افول علمی داریم؛ این سیری است که در دانشگاهها
طی شد.
انفجار
حزب هم خیلی تاثیر داشت که آدمهای کیفی را زدند و انقلاب دچار کمکیفیتی
شد؛ کمکیفیتها هم سعی داشتند کیفیتهای بالاتر از خود را بهکار نگیرند.
در
قرآن همگی باید در چرخه مدیریت شرکت کنند و این حذفها وجود ندارد. مگر
اینکه یکی با روند تکامل جامعه مخالفت کند که تا اینجا هم مسالهای نیست؛
اگرمخالفت به ضدیت تبدیل شود این ضدیت به تعدی و تجاوز تبدیل شود؛ آنجاست
که مرزبندی شروع میشود؛ تجاوز هم فرمولش معلوم است؛ باید دفاع کرد در
برابرش؛ در دفاع هم نباید انهدام نیرو داشته باشیم؛ باید تعالی نیروها را
داشته باشیم.
از زندگی شخصی و خصوی دکتری یزدی چه خصیصههای از او در ذهن شما مانده؟
در
زندگی به همسرش وفاداری کامل داشت و در کنار هم بودند. آخرین مصاحبهای که
با او داشتم، روزهایی بود که بدنشان خیلی ضعیف بود و گفتند که من هر روز
وزنم کم میشود اما رژیم هم نگرفتم؛ من خیلی نگران شدم و متوجه شدم که باید
غدهای عفونی باشد. دکتر گفته بود شما باید تحرک داشته باشید؛ در آب شنا
کنید؛ در آخرین ماه رمضان به منزلش رفتم که با هم به استخر برویم؛ گفتند
جایی افطار دعوتم.
بعد
از جراحی در ترکیه خوب هم بودند وقتی به ایران آمدند در منزل زری
خانم(همسر مهندس سحابی) او را دیدم و بعد از مدتها گویا سرطان از ناحیه
دیگری رشد میکند؛ پانکراس و لوزالمعده دچار سرطان میشود که دیر هم
شناخته میشود.
دکتر یزدی از نمونه افرادی است که حتی در سنین سالخوردگی و بیماری، مثل یک جوان فعال بود؛ اینطور به نظر میرسید.
بله
حتی در مورد مسائل ترکیه و تاثیر آن بر منطقه با هم گفتوگو میکردیم؛ می
گفت ترکیه جریان مذهبیاش خیلی قوی است و این را باید در همه معادلات
رعایت کرد؛ من گفتم که امکان دارد اگر درگیری ترکیه میان اردوغان و گولن،
دامنهاش وسیع شود، صدهاهزارنفر بازداشت داشته باشد؛ هر دو مذهبیاند و این
قضیه مصدق- کاشانی پیش نیاید؟ و گفتم که اگر شما بتوانید در آمریکا از
طریق دوستانتان با جریان گولن تماس بگیرید که به این مساله توجه کنند که
اگر ترکیه دچار انشقاق شود ناامنی در منطقه ایجاد میشود. از طرفی به
افرادی که نزدیکی به اردوغان دارند بگوییم، تجربههای تاریخ ایران را
مطالعه کنند و از خود انعطاف نشان دهند.
فقدان او در جامعه ما با این شرایط و اوضاع احساس میشود؟
بله
آدم هایی که انباشتی از تجربیات متنوعی دارند، فقدانشان احساس میشود.
انباشت تجربه از انباشت سرمایه و سرمایهگذاری مهمتر است و میتواند در
نقاط عطف مختلفی برای جامعه مفید باشد؛ او هر زمان که پیشنهادی برای بهبود
اوضاع داشت، به اشکال مختلف که امکانپذیر بود به گوش مسئولان میرساند.
آخرین
موضع او هم دفاع از آقای روحانی بود. آن زمان بحث انتخاب بین بد و بدتر
مطرح شده بود که آقای یزدی بیانیه دادند که نه بین بد و بدتر نیست؛ روحانی
گزینه خوب و مناسبی است.
اگر شخصی به نام «ابراهیم یزدی» نبود، شیوه ماندن امام در پاریس، شاید به این شکل نمیگذشت؟
بله همینطور است؛ او قدرت دیپلماسی قوی داشت و توانست با مذاکراتی که با آمریکا و فرانسه داشت، تاثیرات مهمی برجا بگذارد.
بعد
از عاشورای 57 و راهپیمایی عظیم مردمی، امام در غروب عاشورا بیانیهای داد
که این رفراندوم مرگ بر شاه بود و کار رژیم تمام شده. بعد که غربیها این
رفراندوم را دیدند، کنفرانس گوادالوپ را تشکیل دادند و وارد مذاکره با امام
شدند. در این مذاکره دکتر یزدی خیلی نقش فعالی داشت و انقلاب را تسهیل کرد
تا خونریزی از رژیم شاه و رژیم اسلامی کم شود.