تدبیر24: اکبر اعلمی فعال سیاسی اصلاحطلب و نماینده دورههای ششم و هفتم مجلس در نشستی با عنوان «نسبت اعتدال با اصولگرائی و اصلاح طلبی» که در دانشگاه علوم پزشکی شیراز برگزار شد گفت: حصر خانگی در تعارض آشکار با قانون اساسی است. گفتنی است که این نشست با حضور اکبر اعلمی، حجتالاسلام نبوی، داریوش قنبری و […]
اکبر اعلمی فعال سیاسی اصلاحطلب و نماینده دورههای ششم و هفتم مجلس در نشستی با عنوان «نسبت اعتدال با اصولگرائی و اصلاح طلبی» که در دانشگاه علوم پزشکی شیراز برگزار شد گفت: حصر خانگی در تعارض آشکار با قانون اساسی است. گفتنی است که این نشست با حضور اکبر اعلمی، حجتالاسلام نبوی، داریوش قنبری و شریف زاده برگزار گردید. در زیر اظهارات اعلمی را در این مناظره میخوانید:
چیستی اصلاح طلبی، اصولگرائی و اعتدالگرائی و رابطه این سه از حیث نظری:
تبیین دقیق موضوع جلسه مستلزم ارائه تعریف روشنی از چیستی اصطلاحات اعتدال، اصولگرائی و اصلاح طلبی است. پیش از هرچیز باید به این نکته اشاره کنم که بعد انقلاب ورود این قبیل اصطلاحات اعم از اصلاح طلبی و اعتدالگرائی و اصولگرائی سیاسی به قاموس و ادبیات سیاسی ما بیش از هرچیز ناشی از تحزب گریزی و فقدان احزاب واقعی در کشورمان و مسئولیت گریزی و عدم علاقه به ارائه برنامه و مسئولیت پذیری است و اگر دقت کرده باشید بیشتر هم در ایام تبلیغات انتخاباتی ظهور و بروز یافته و بصورت پررنگی نمود پیدا میکند و پس از ان تا انتخاباتی دیگر به کمرنگی میگراید. اعتدالگرائی هم از این قاعده مستثنی نیست.
برای پی بردن به معنا و مفهوم این سه اصطلاح حداقل ۶ روش وجود دارد:
روش اول مراجعه به معنای لغوی آن در فرهنگ لغت است. گرچه این روش اولین چیزی است که به ذهن مخاطب متبادر میشود اما این روش به تنهائی نمی تواند بطور کامل افاده معنا کرده و مفهوم و خاستگاه واژگانی مانند اصلاح طلبی و اصولگرائی و یا اعتدالگرائی را در اندیشه سیاسی برای ما توضیح دهد.
روش دوم مراجعه به ترمینولوژی و اصطلاح شناسی جامعه ای میباشد که این گونه اصطلاحات در آن متولد شده است. بافرض وجود ریشه و تاریخچه برای عناوین یاد شده و این که ممکن است اصطلاحات مذکور از جائی به عاریت گرفته شده و سپس به شکل بومی شده آن مورد پذیرش واقع شده باشد.
روش سوم، مراجعه به منشور و مانیفست گروهها و جریانات سیاسی است که با یکی از این عناوین خود را معرفی میکنند. بنظر من این یکی از بهترین روشها برای پی بردن به مفهومی است که جریانات سیاسی از عنوان اختیار شده اراده میکنند.
در همین جا تاکید میکنم که هیچکدام از این سه جریان سیاسی درحال حاضر مانیفست مشخصی که همه افراد آن را بتوان بر اساس آن شناسائی و دسته بندی کرد وجود ندارد و معمولا مطابق با اراده و اعمال بعضی از افراد و خصوصا ریش سفیدان این جریانات و غالبا نیز به اعتبار قدرت تاویل و تفسیر میشود، یعنی هرچه آن خسرو کند شیرین کند.
در روش چهارم، سعی میشود از طریق بعضی از مصداقها و بررسی عملکرد و گفتار بعضی از افراد وابسته به جریانات سیاسی مورد بحث به مفهومی که از اصطلاحات فوق اراده میشود پی برده شود.
بدیهیاست که این روش به تنهائی نمی تواند معرف یک جریان خاص سیاسی باشد.
همچنان که برپایه عملکرد صدها مسلمان نمی توان در مورد اسلام داوری کرد، با عملکرد و گفتار چند فرد موسوم به اصلاح طلب و اصولگراها هم نمی توان خاستگاه اصلاح طلبی و اصولگرائی را استخراج کرد. در روش پنجم سعی میشود از طریق مصداقها و عملکرد و گفتار غالب افراد گروهها و جریانات سیاسی متبوعه به مفهوم اصطلاحی که برای خود اختیار کردهاند پی برده شود. این روش هم یکی از عینی ترین روشهای شناختی است.
در روش ششم برای پی بردن به مفهوم اصطلاحات مذکور عملکرد و گفتار نمادها و رهبران هریک از جریانات مذکور را مورد بررسی و تحلیل قرار میدهند. به این معنا که اگر اشخاصی اعم از حقیقی و حقوقی مانند دولتها مانند دولت اصولگرای احمدی نژاد و یا مجلس اصولگرای هفتم تا نهم به صفت عملکرد و گفتار خود، نماد و مظهر یک جریان سیاسی معرفی شده و برسمیت شناخته شوند این شاخص هم میتواند ملاک ارزیابی یک جریان سیاسی محسوب شود. اکنون برای پی بردن به مفهوم اصلاح طلبی، اصولگرائی و اعتدالگرائی از هر شش روشی که اشاره شد استفاده میکنیم:
یک-اعتدالگرایی:
اعتدالگرائی در لغت به مفهوم میانه روی، رعایت حدوسط و عدم افراط و تفریط در کمیت و کیفیت چیزی ورعایت حد وسط و عدالت است. درواقع اعتدالگرائی یک نوع مشی و سلیقه و شیوه رفتاری فاقد مبنای فکری است که در مقابل افراطی گری قرار دارد اما برخلاف اصلاح طلبی یک مکتب یا گفتمان خاص سیاسی محسوب نمی شود و کاربرد ان بیشتر بصورت یک صفت و پسوند است.
با این وصف اعتدالیون یکی از دو جناح مهم سیاسی دورهٔ مشروطه بودند که در مقابل جناح عامیون یا دموکراتها قرار داشتند، انها برخلاف عامیونی مانند شیخ محمد خیابانی که افکار و عقایدشان برگرفته از افکار سیاسی حزب سوسیال دموکرات قفقاز بود، محافظه کار بوده و طرفدار تغییرات آهسته و مخالف هرگونه اقدامات تندروانه و رادیکال بودند.
متعاقب شکل گیری جریان اصلاح طلبی در سال ۷۶ و تشکیل حزب مشارکت و جبهه دوم خرداد، در سال ۱۳۷۸ به توصیه هاشمی رفسنجانی و به رهبری حسن روحانی حزب اعتدال و توسعه در کشورمان شکل گرفت. شاخص ترین بنیانگذاران این حزب عبارتند از: محمدباقر نوبخت، فاطمه هاشمی رفسنجانی، محمدرضا نعمتزاده، اکبر ترکان، محمود واعظی، حسین موسویان، مرتضی محمدخان و زهرا پیشگاهیفرد که بجز ترکان همه انها پیش از این در صف بندیهای سیاسی جزء جناح راست تلقی میشدند.
در انتخابات مختلف این حزب معمولا گمنام و در حاشیه قرار داشت و به دلیل پائین بودن وزن اجتماعی آن چندان محلی از اعراب نداشت و مردم از ان استقبال نمی کردند. به همین سبب هم افرادی مثل کاظم جلالی رئیس فعلی مرکز پژوهشهای مجلس و حاجیبابایی وزیر آموزش و پرورش دولت احمدی نژاد که هردو در طیف اصولگرایان مجلس قرار داشتند با این که در اولین گنگره حزب در سال ۱۳۸۲ کاندیدای شورای مرکزی این حزب شده و به عضویت آن در آمده بودند، در فاصله کمتر از ۴ سال از این حزب جدا شده و به فعالیت و همکاری با سایر گروههای اصولگرا روی اوردند.
می توان گفت که حزب کارگزاران و حزب اعتدال و توسعه دو بال و بازوی هاشمی رفسنجانی را تشکیل میدهند و تقریبا خط مشی او را دنبال میکنند.چینش اعضای کابینه و عملکرد سه ماهه روحانی هم این برداشت را کاملا تقویت میکند.
دو-اصلاح طلبی
اصلاح طلبی در لغت به مفهوم سر و سامان دادن، تصحیح کردن، نیکو کردن، به سامان کردن، بازسازی، بهبود اوضاع، ترمیم خرابی ها، فساد ستیزی و ضد افساد است. در فرهنگ و ترمینولوژی سیاسی، اصلاح طلبی (رفرمیسم) مکتبی است که در آن از طریق نهادهای اجتماعی تغییراتی تدریجی و زیر بنایی در ساختارهای اقتصادی یا ساختارهای سیاسی دنبال میشود. ابتدائا این گروه در واکنشی اعتراضی به سوسیالیسم انقلابی که معتقد بودند برای ایجاد تغییراتی انقلابی راهی جز انقلاب تودهها وجود ندارد تشکیل شد.
اصلاحات و اصلاح طلبی تقریبا در اغلب کشورها از یک تعریف نسبتا مشترکی پیروی میکنند و آن روشی از مبارزات سیاسی است که منتقدین و معترضین وضع موجود بدون آنکه در مقام تغییر اساس نظام باشند، با توسل به کم هزینهترین روشها در مقام تغییر وضع موجود و هدایت آن به سمت وضع مطلوب متناسب با اهداف و مکتب موردنظر خود میباشند.
گرچه ممکن است هدف، جهت و مدینه فاضله مورد نظر هریک از گروهها و جریانات سیاسی اصلاح طلب جوامع مختلف با یکدیگر متفاوت باشد اما معمولا محو مناسبات غیردموکراتیک و کاهش فاصله میان عملکرد و منویات حاکمان با قانون اساسی، احترام به حقوق اساسی و شهروندی و استقرار ارزشهای دموکراتیک، برگزاری انتخابات آزاد و وادار کردن حاکمان به پذیرش گردش و جابجائی قدرت از طریق انتخابات، قدرمشترک اهداف اغلب اصلاح طلبان میباشد.
از میان این سه جریان، اصلاح طلبی ریشه دارترین جریان سیاسی است که از زمان مشروطه آغاز، در دوران رضا شاه افول کرده و در زمان مصدق دوباره فعال و پس از ان افول کرد و در سال ۵۷ بصورت انقلاب به اوج خود رسید و پس از جنگ ایران و عراق و اشتیاق بخشی از قدرت حاکم برای رجعت به مناسبات گذشته به خاموشی گرائید و در سال ۱۳۷۶ جناح چپ با درک واقعیتهای جامعه دچار دگردیسی شد و با طرح شعارهای انتخاباتی توسط آقاى خاتمى و حامیان او مانند لزوم قانونگرایى، کثرتگرایى، تحقق جامعه مدنى، آزادى بیان و حقوق شهروندى، اصلاحات و اصلاح طلبی دوباره متداول گردید و از این پس اصلاحات و اصلاح طلبی بجای چپ و چپ گرائی وارد ادبیات سیاسی پس از انقلاب گردید. اندیشه اصلاح طلبانه علاوه بر احترام به حقوق وآزادیهای قانونی شهروندان، تمامت خواهی، انحصارطلبی و تقدیس قدرت را نفی کرده و مشروعیت انرا ناشی از قانون اساسی و خواست و اراده مردم میداند.
اصلاح طلبان برخلاف اقتدارگرایان و اصولگرایان افراطی با هرگونه تقدیس قدرت و مشروعیت بخشیدن به رفتارهای خود مانند توسل به روش هائی مانند: یارانهها را پول امام زمان معرفی کردن، هاله نور در سازمان ملل دیدن، نامه به رئیس جمهور آمریکا را عملی فوق العاده و مشحون به کرامات و معجزه و ازالهامات خدا خواندن و مقایسه کردن آن با نامه پیامبر، توسل به خواب نما شدن راننده تاکسی برای جلب آرای مردم و یا ادعای یاعلی گفتن فلان شخصیت در هنگام تولد، معجزه هزاره سوم و شعیب ابن صالح خواندن رئیس جمهور و او را با پیامبران مقایسه کردن و برای وی ظرفیت پیامبری قائل بودن بشدت مخالفند و انرا وهن دین و اعتقادات و باورهای مذهبی مردم میدانند. بنابراین میتوان گفت که در میان این سه جریان سیاسی، اصلاح طلبی از هر حیث ریشه دارترین آنها محسوب میشود.
سه-اصولگرائی
اصولگرائی در هیچ فرهنگ لغتی معنا نشده است و با این که از ریشه اصل به مفهوم بیخ و بن میباشد در مقایسه با دو اصطلاح دیگر بی ریشه ترین آنها محسوب میشود. اما با توجه به ریشه این واژه آنرا میتوان سنت گرائی، بنیادگرائی و سلفی گری معنا کرد.
اصولگرایان همان جناح موسوم به راست دهه شصت هستند که پس از پس از پیروزی محمد خاتمی و دگردیسی جناح موسوم به چپ و متصف شدن آنان به اصطلاح اصلاح طلبان و نامگذاری طرف مقابل به عنوان محافظه کار، انها هم در واکنش به این روند خود را اصولگرا نامیدند.
جریان اصولگرا را میتوان به دو گروه تقسیم کرد:
گروه اول اقتدارگرایان هستند که اصرار عجیبی برای انحصاری کردن قدرت و حفظ آن توسط خود دارند و تمامیت خواهی، خودخواهی، نفی دیگران و تهمت زدن به دیگران جزء خصلتهای بارز آنان محسوب میشود و مهمترین خاستگاه آن مطیع و فرمانبردار کردن مردم برای ادامه حاکمیت خود است. اقتدارگرایان بیش از هرچیز بر قانون حاکمیت و نه حاکمیت قانون معتقدند و مردم را محدود به همان کسانی میدانند که از آنها حمایت میکنند.
گروه دوم اصولگرایان معتدل و منطقی هستند.
اگر برای مقایسه میان اصلاح طلبان درون حاکمیت و ایندسته از اصولگرایان معتدل و منطقی در پی یافتن تشابهات تاریخی و مذهبی باشیم به اعتقاد من تفاوت رویکرد میان اصلاح طلبان درون حاکمیت با اصولگرایان معتدل مانند تفاوت معرفت و رویکرد سلمان و ابوذر نسبت به موضوعات مختلف است.
با این وجود رویکرد ابوذر و نوع معرفت او نسبت به دین کاملا متفاوت با نوع معرفت و قرائت سلمان از دین بود تا جائی که پیامبر اکرم در وصف فاصله میان این دو نوع رویکرد و قرائت از دین و تفاوت روش شناخت میان دو صحابه خود میفرماید: ” لَو عَلِمَ أبوذَرٍّ ما فی قَلبِ سَلمانَ لکَفّرَهُ أو قَتَلَهُ” اگر ابوذر مىدانست آنچه را که در قلب سلمان است، هر آینه کافر میشد و یا او را مىکشت. یعنی فاصله میان دو نوع معرفت به اندازه فاصلیه ایمان و کفر بوده است. اما نیک میدانیم که هردو این بزرگواران از نزدیکترین صحابه پیامبر محسوب میشدند و سلمان به مقامی میرسد که جزء خاندان رسول الله خوانده میشود و اوذر به مقامی میرسد که فرشتگان در آسمان به حالش غبطه میخورند.
-چرائی و چگونگی پیدایش جریان موسوم به اعتدال
حسن روحانی با این که در صف بندیهای موجود در میان اردوگاه اصلاح طلبان قرار نداشته و ندارد اما پیروزی وی در انتخابات و به قدرت رسیدن دولت موسوم به اعتدال مرهون دو چیز است:
اول مخالفت اصولگرایان با روحانی و رویگردانی مردم نسبت به حاکمیت ۸ ساله اصولگرایان در قدرت و نه گفتن انان به کاندیداهای اصولگرایان در یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری.
دوم حمایت اصلاح طلبان و تحول خواهان جامعه از وی
بنابراین با هرکدام از روش هائی که برای شناخت جریانات مذکور بیان شد، به بررسی نسبت میان اصلاح طلبی و اصولگرائی با اعتدالگرائی بپردازیم نتیجه خواهیم گرفت که اصلاحات و اصلاح طلبی با اعتدال و اعتدالگرائی همپوشانی معناداری دارند.
در بخشی از این نشست اعلمی در واکنش به سخنان حجت الاسلام نبوی که گفته بود اصلاح طلبان درگذشته بیشترین هجمه را به هاشمی رفسنجانی داشتهاند اما اکنون از او بعنوان نماد اصلاحات یاد میکنند گفت، اصلاح طلبان واقعی مطالبه محورند نه شخص محور و لذا هاشمی و خاتمی و یا شخصیتهای دیگر هرگز نماد اصلاحات و اصلاح طلبی نبوده اند.
در گذشته سیاستهای دولت هاشمی نقد میشد و امروز اصلاح طلبانی که تریبونهای لازم را در اختیار ندارند هرگاه مواضع اصلاح طلبانه ای از ناحیه هاشمی یا هرکس دیگری مطرح میشود از مواضع او حمایت میکنند و این روش از اقتضائات سیاست است که گاهی هم ناگزیر میشوند به انتخاب میان بد و بدتر روی آورند.
وی در ادامه افزود: از طرفی انتقادات اصلاح طلبان نسبت به هاشمی که از تریبونهای کوچک و محدودی بیان میشد هرگز قابل مقایسه با اتهاماتف فحاشیها و هتاکیهای اصولگرایان افراطی و احمدی نژاد و امثال حسین شریعتمداریها نبوده که یا بطور مستقیم از رادیو و تلویزیون پخش شده و یا از طریق روزنامه کیهان و سایر نشریات
پاسخ به یک پرسش:
اعلمی در جواب دانشجوئی که از او پرسیده بود ارزیابی شما نسبت به حصر خانگی آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی چیست؟ گفت: حصر خانگی ایشان در تعارض آشکار با اصول سوم(بندهای ۷ و ۱۲)، ۹، ۱۹، ۲۰، ۲۲، ۳۳، ۳۴، ۳۵، ۳۶، ۳۷ و ۶۱ قانون اساسی است. اگر ایندو مرتکب جرمی شده باشند باید در محاکم دادگستری به اتهامات آنان رسیدگی شود درغیر اینصورت باید به حصر خانگی آنان پایان داده شود.
منبع:بهاران نیوز