تهديدهاي پيش روي دولت پزشکیان

تهديدهاي پيش روي دولت پزشکیان

جهانبخش خانجانی» جريان اصلاحات كه در تداوم حركت تاريخي ملت ايران در انقلاب مشروطه، انقلاب شكوهمند اسلامي و حماسه بزرگ دوم خرداد همچنان بر مشي اصلاحي و رفرميستي خود تاكيد و اصرار دارد
اتحاد مثلث!

اتحاد مثلث!

فیاض زاهد - محمد مهاجری» وضعيت جديدي كه در سپهر سياست ايران رخ نموده تا حد كم نظيري استثنايي است. براي اثبات و انتقال اين باور تلاش مي‌شود در اين نوشته به برخي ابعاد آن اشاره شود
سه‌شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۳ - 2024 November 05
کد خبر: ۸۹۰۲۷
تاریخ انتشار: ۱۲ شهريور ۱۳۹۶ - ۰۸:۴۷

اظهارات پدران دو تن از قربانیان

پدران دو تن از قربانیان سانحه واژگونی اتوبوس حامل دانش‌آموزان دختر هرمزگانی در داراب، از مصیبتی که بر سرشان آوار شده است سخن گفتند.
تدبیر24»گفت‌وگوی «شهروند» با پدر مهرنوش و پدر شیدا را در ادامه می‌خوانید:

معلم‌ها می‌گفتند دخترم آینده درخشانی دارد

* دختر شما چند سال داشت؟

مهرنوش تازه ١٤ سالش تمام شده بود. او کلاس نهم بود.

* وضعیت تحصیلی خوبی داشت؟

همه نمره‌های این بچه از روزی که به کلاس اول دبستان رفت تا امروز یا ٢٠ بود یا ١٩. شاگرد اول مدرسه بود. چندبار در میناب به‌ عنوان شاگرد برتر معرفی شد. او شاگر ممتاز میناب بود.

* از شما برای رفتن به اردو رضایتنامه گرفتند؟

بله از ما رضایتنامه گرفتند. من خودم شخصا رضایتنامه او را امضا کردم. دوست داشتم دخترم پیشرفت کند. این هم اردوی علمی برای بچه‌های برگزیده بود، برای همین قبول کردم به این اردو برود.

* چرا شب اتوبوس حرکت کرد؟

قرار بود بعد از ظهر برود که شب برسند شیراز اما نمی‌دانم چه شد که اتوبوس حرکتش به ساعت ١١:٣٠ شب موکول شد.

* شما از بخشنامه ممنوعیت حرکت اتوبوس دانش‌آموزان در شب اطلاعی دارید؟

نه، من اصلا در جریان این بخشنامه نیستم و نمی‌دانستم که ممنوع است.

* قبل از این هم مهرنوش به اردو رفته بود؟

چند بار دیگر هم او را به اردو برده بودند. چون بچه درس‌خوانی بود در همه این برنامه‌ها حضور داشت. معلم‌هایش همیشه به من می‌گفتند که اگر شرایط خوبی برای مهرنوش فراهم کنم، او آینده درخشانی خواهد داشت.

* مهرنوش فرزند چندم شما بود؟

بچه وسط بود. مهرنوش یک خواهر بزرگ‌تر دارد و یک برادر کوچک‌تر. این بچه‌ها از وقتی خبر این حادثه را شنیده‌اند، زبانشان بند آمده و شوکه شده‌اند؛ به‌خصوص پسر کوچکم که به مهرنوش خیلی علاقه داشت.

دخترم در آرزوی دندانپزشکی دانشگاه تهران بود

«من هنوز هم رفتن شیوا را باور ندارم. این حادثه مثل بمبی وسط زندگی ما منفجر شد. از وقتی خبر را شنیدم، با خودم صد بار آرزو کردم که کاش من جای دخترم به این سفر رفته بودم.» اینها بخشی از اظهارات پدر شیوا مبینی است.‌

* شیوا چند ‌سال داشت؟

او ١٧ سالش تمام نشده بود. متولد ‌سال ٧٩ بود.

* کلاس چندم بود؟

سوم دبیرستان، رشته علوم تجربی.

* دوست داشت در آینده چه کاره شود؟

درسش خیلی خوب بود. همیشه نمره‌های بالایی می‌گرفت. درس‌خواندن را خیلی دوست داشت. هر وقت با من صحبت می‌کرد، از آرزویش برای قبولی در رشته دندانپزشکی دانشگاه تهران می‌گفت. به همین دلیل بود که رشته تجربی را انتخاب کرد.

* شما از چه طریقی از این حادثه و مرگ دخترتان مطلع شدید؟

من دو روز است که از مشهد بازگشتم. شغل من در مشهد است. چند ساعت بود که به بندرعباس رسیده بودم، از طریق همسرم در جریان این حادثه قرار گرفتم.

* وضعیت همسرتان چطور است؟

از روز حادثه تا الان مدام گریه می‌کند. فقط اسم شیوا را صدا می‌زند. لحظه‌ای آرام نمی‌گیرد. من خودم هم حال‌ و روز خوبی ندارم. نمی‌دانم با این مصیبت باید چطور کنار بیاییم.

* شما به جز شیوا فرزند دیگری هم دارید؟

بله، سه دختر و یک پسر.

برچسب ها: تدبیر24 قربانیان
بازدید از صفحه اول
sendارسال به دوستان
printنسخه چاپی
نظر شما: