گاهی افرادی را میبینیم که میگویند چون تعداد اعتکافیها هر سال بیشتر میشود و تکیههایی که برای محرم میبندند، رو به افزایش است، پس معلوم میشود اقبال به دین زیاد شده است.
کسانی هم هستند که میگویند چون میزان بدحجابیها بیشتر شده و حتی بعضی از زنها و دخترها در داخل خودروهایشان روسری از سرشان برمیدارند، باید به این نتیجه رسید که بیدینی زیاد شده است.
واقعیت این است که هیچ یک از اینها تحلیلهای درستی نیستند و نمیتوان این رویدادها را معیار و ملاک افزایش یا کاهش گرایش مردم به دین دانست. اولاً اینها معلولاند و ثانیاً اشکال این تحلیلها این است که دین را در ظواهر خلاصه میکنند و از پوسته ظاهری به عمق نمیروند. شاید روشنترین مثال برای فهم دقیق این نکته میزان بسیار بالای حافظان و قاریان قرآن در کشور مصر باشد. در مصر بیشتر از هر کشور اسلامی دیگر حافظ و قاری قرآن وجود دارد؛ به طوری که این کشور همه ساله تعداد زیادی قاری قرآن به کشورهای دیگر اعزام میکند و در خود مصر نیز یکی از سرگرمیهای عمومی مردم برگزاری جلسات قرآن اعم از قرائت و تجوید و از بر خوانی و انواع و اقسام فنون مربوط به آن است. با این حال کشور مصر علیرغم منابع خوبی که برای درآمدزایی دارد و علیرغم سابقه تمدنی و علم و تفکر و تاریخ که دارد، کشوری فقیر، وابسته، گرفتار اختناق، استبداد و استعمار است. این، یعنی با ظاهر قرآن مشغول بودن راه درستی برای حل مشکلات جامعه نیست. جامعه هنگامی رشد خواهد کرد و از عقبماندگی و ناهنجاریها و اختناق و استعمار و استبداد رها خواهد شد که مردم و مسئولان به تعالیم قرآن عمل کنند.
قرآن، آزادی دارد، عدالت دارد، استقلال دارد، اقتصاد دارد، کرامت انسانی دارد و برای مردم و مسئولین حقوق متقابل قائل است. یک جامعه هنگامی اسلامی است که به تعالیم قرآن پایبندی نشان دهد. حفظ و قرائت و تجوید قرآن همه خوباند و هر چه بیشتر به این امور توجه شود، بهتر است ولی به این شرط که فقط به همینها اکتفا نشود و اینها مقدمه رسیدن به عدالت و آزادی و کرامت و حقوق آحاد جامعه باشند. اعتکاف و نمازهای عید قربان و فطر و راهپیمایی اربعین و بقیه امور هم همینطور است.
مشکل جامعه ما این است که ما به این ظواهر چسبیدهایم و حتی از اینها استفاده تبلیغاتی میکنیم ولی حاضر نیستیم به لوازم همین مناسک پایبندی نشان بدهیم.
جوانها را به اعتکاف میفرستیم و خودمان مشغول دعوا بر سر قدرت میشویم. امام خمینی میفرمودند: اگر یکصدوبیستوچهار هزار پیغمبر زیر یک سقف جمع شوند، با هم دعوا نمیکنند چون مقصد همه آنها خداست. ما که زیر یک سقف جمع شدنمان محال است، بماند، حتی هر روز فاصلهها را زیاد میکنیم و بر خلاف دستور قرآن کریم که مسلمانان را به وحدت دعوت کرده، تا میتوانیم بر طبل اختلاف میکوبیم!
گاهی به این نکته فکر میکنم که حکومتهای دیگر که علمای دینی در راس آنها نیستند، حتی رژیم گذشته ایران که ضد دین و دشمن علمای دین بود، این همه اختلاف در داخل خود ندارند و نداشتند. ما که علمای دینمان باید الگوی وحدت و مسالمت و گذشت باشند، چرا این همه با هم اختلاف داریم و هر کدام از ما درصدد تفسیق و تکفیر و طرد آن دیگری برمیآییم و حاضر نیستیم نظرهای همدیگر را تحمل کنیم؟
تحلیل درست جامعه امروز ایران را باید حول دو محور اساسی جستوجو کرد که یکی از آنها اختلاف رهبران دینی مسئول در حاکمیت است و دیگری عدم انطباق حرف و عمل مسئولین.
وقتی علمای روحانی ما نمیتوانند با همدیگر کنار بیایند و اختلاف نظرهایشان را پشت درهای بسته حل کنند و آن را به صحنه اجتماع نکشانند، طبیعی است که مردم نسبت به آنها بدبین شوند. وقتی مردم میبینند حرفها با عملکردها متفاوت است، طبیعی است که اعتقادشان سست شود.
آن چه موجب تاسف است این است که سست شدن اعتقاد مردم نسبت به افراد، به اساس انقلاب و نظام سرایت میکند و مردم به تدریج در کارایی نظام دینی تردید میکنند. همان طور که امام خمینی بارها تاکید کردند عملکردها به معنای عدم کارایی اسلام و نظام نیست و ما به این واقعیت به شدت معتقد هستیم که نظام اسلامی اگر به درستی پیاده شود، سعادت مردم را چه در زمینه مادی و چه در زمینه معنوی تامین خواهد کرد و این یعنی کارایی نظام دینی، کمااینکه در اصل به پیروزی رساندن انقلاب و ساقط کردن رژیم منحط شاهنشاهی، قطع کردن دست استعمار خارجی، به پیروزی رساندن دفاع مقدس، حفاظت از استقلال کشور و ایستادگی در مقابل دشمنان و بدخواهان خارجی و داخلی تاکنون نظام جمهوری اسلامی موفق عمل کرده و کارایی خود را نشان داده است. این باور صحیح را باید مسئولان نظام به ویژه روحانیون مسئول در نظام و روحانیونی که در جایگاههای مختلف به نحوی با مسائل انقلاب و نظام سروکار دارند، تقویت کنند و کاری نکنند که کارایی نظام اسلامی نزد مردم زیر سوال برود.
این انتظار از روحانیون مسئول در نظام یا مرتبط با نظام انتظار زیادی نیست. آنها رسالت هدایت مردم را بر عهده دارند و «تحکیم وحدت» و «انطباق گفتار و عمل» از پایههای اساسی توفیق در هدایت مردم هستند. روحانیت اگر به این دو ویژگی پایبند نباشد، فلسفه وجودی خود را از دست میدهد.»