شهریار از زمانه خود جلوتر نبود. او دقیقاً فرزند زمانه خود بود. درکی که شهریار از جایگاه خود دارد، بیبدیل است. او خطاب به نیما میگوید: «من همه عبرتی از باختن دیروزم/ او همه غیرتی از ساختن فردا بود.» ما چنین اعترافی را در تاریخ ادبیاتمان نداریم؛ چیزی که در اشعار و غزلهای شهریار قابل تعمق است، معاصر بودن آن است. به دلیل اتفاقات گذرایی که در دوره مشروطه افتاده است، شعرها ماندگار نشدهاند. در اشعار شاعرانی چون میرزاده عشقی، فرخی یزدی یا ایرج میرزا نوعی عصبیت و پرخاشگری وجود دارد اما این اتفاق در شعر شهریار نمیافتد. شعر او شعر عمیقی است و شعاری نیست. شهریار در غزل، واژههای معاصر و کوچهبازاری را به کار میبرد اما این باعث فروپاشی شعر او نمیشود. بخشی از زنده بودن غزل امروز، وامدار اشعار شهریار است. در شعر نو او متافیزیکِ بومی و سرزمینیِ خود را معاصر میکند و وقتی از او میپرسند که چرا شعر نو را ادامه نمیدهد، او میگوید که این شعر به الهاماتش لطمه میزند و تعلق خود را بیشتر به معرفت و ادبیات کلاسیک میداند. در اشعار ترکی، شهریار با دو منظومه «حیدربابا» و «سهندیه» بیمانند است. شهریار در این منظومهها یک تاریخ از دسترفته را به تصویر میکشد و با نوعی حسرت به آن نگاه و انسانیت را به ما یادآوری میکند. ترجمه کریم مشروطهچی از منظومه حیدربابا، یکی از بهترین ترجمههای این منظومه است.»