چرا دونالد ترامپ با حمله به ایران در سازمان ملل تلاش کرد دوباره اختلافات عمیق ایران و آمریکا را به یک مسأله جهانی تبدیل کند؟ آیا سیاست ایالات متحده به جای دشمنی با ایران به دشمنسازی تبدیل شده است؟
اختلاف ایران و آمریکا مختص به امروز و دوران ترامپ نیست و بلکه این اختلافات از ابتدای انقلاب اسلامی در سال57 آغاز شده و به شکلهای مختلف تا به امروز ادامه داشته است. آمریکاییها حتی در قبل از انقلاب اسلامی و در زمانی که حضرت امام(ره) در پاریس حضور داشتند نیز مواضع خصمانه خود را نسبت به انقلاب اسلامی و فرهنگ تشیع ابراز میکردند. کار حتی به جایی رسید که آمریکا دست به کودتا علیه انقلاب اسلامی در قبل و بعد از انقلاب نیز زد. در آستانه انقلاب57 آمریکاییها ژنرال هایزر را به ایران فرستادند تا با یک کودتای نظامی همه انقلابیون و رهبران آن را نابود کند و رژیم پهلوی را از سقوط نجات بدهد. برنامه دیگر آمریکا این بود که هواپیمای حامل حضرت امام(ره) را به یک جزیره ناشناخته منتقل کند و همه رهبران انقلاب اسلامی را در اختیار خود بگیرد. این وضعیت پس از انقلاب نیز وجود داشت و آمریکاییها با کودتای نوژه تلاش کردند نظام جمهوری اسلامی را ساقط کنند و در این کار موفقیتی به دست نیاوردند. در نتیجه اختلاف ایران و آمریکا مسألهای نیست که امروز به وجود آمده باشد، بلکه اختلافی عمیق و تاریخی است که بیش از 40سال به طول انجامیده است. در طول این چهل سال نیز آمریکا به هر شکل که توانسته به نظام جمهوری اسلامی ضربه زده است. نکته دیگر که در این زمینه دارای اهمیت است ادبیات دولتمردان آمریکا نسبت به ایران است که در طول چهل سال گذشته در دو واژه خلاصه شده است. دولتمردان آمریکا در طول چهل سال گذشته یا خواستار تغییر رژیم جمهموری اسلامی بودند یا اینکه خواستار تغییر رفتار نظام سیاسی ایران بودهاند. البته این وضعیت به صورت مرتب در حال تغییر بوده است. به عنوان مثال هنگامی که دموکراتها در آمریکا برسر کار میآمدند به دنبال تغییر رفتار جمهوری اسلامی بودند و هنگامی که جمهوریخواهان روی کار میآمدند از سیاستهایی استفاده میکردند که رژیم سیاسی ایران تغییر کند. به همین دلیل ما هیچگاه نمیتوانیم به دولت آمریکا به عنوان یک دولت دوست و یا حتی بیطرف نگاه کنیم. نکته دیگر اینکه ایالات متحده آمریکا در منطقه خاورمیانه دارای منافعی است که احساس میکند جمهوری اسلامی ایران این منافع را به خطر انداخته است. یکی از مهمترین منافع آمریکا در منطقه خاورمیانه حفظ کشور اسرائیل است. به همین دلیل نیز امنیت اسرائیل یکی از خطوط قرمز سیاست خارجی آمریکا در منطقه خاورمیانه است. این وضعیت هیچ ارتباطی نیز به این مساله ندارد که دموکراتها در آمریکا قدرت را به دست داشته باشند یا اینکه جمهوریخواهان در قدرت باشند. از سوی دیگر در سالهای اخیر ایالات متحده آمریکا منافع جدیدی برای خود در منطقه خاورمیانه به وجود آورده و آن نیز حمایت از حکومتهای ارتجاعی عربی مانند عربستان سعودی است. این در حالی است که عربستان سعودی یکی از کشورهایی است که در منطقه خاورمیانه فعالیت زیادی علیه ایران انجام میدهد و در این زمینه هزینههای زیادی را متحمل میشود.
اختلافات ایران و آمریکا عمیق و ریشهای است، با این وجود برخی از روسای جمهوری آمریکا مانند باراک اوباما تلاش کردهاند رابطه متعادلی با ایران برقرار کنند به شکلی که حتی احتمال سفر وی به تهران نیز در برخی رسانهها منتشر شده بود. با این وجود چرا در مقطع کنونی یعنی در سال2017 میلادی آمریکا تلاش میکند با ترامپ دوباره به خصمانهترین شکل ممکن مقابل ایران بایستد؟
نظام سیاسی ایالات متحده آمریکا با جمهوری اسلامی ایران مشکل دارد و این مسأله ارتباطی به اینکه رئیسجمهور آمریکا دموکرات و یا جمهوریخواه باشد نداشته است. رئیسجمهور آمریکا چه دموکرات باشد و چه جمهوریخواه، نماینده نظام سلطه و یک نظام امپریالیستی و استکباری است. در طول چهل سال گذشته یکی از اصلیترین استراتژیهای نظام سیاسی ایالات متحده آمریکا مقابله خصمانه و کینه توزانه با ایران بوده است. سخنرانی ترامپ در سازمان ملل نیز جمعبندی سیاستهای خصمانه آمریکا علیه ایران در طول چهل سال گذشته بود و وی سخن جدیدی به زبان نیاورد. با این وجود ترامپ با روسای جمهور گذشته ایالات متحده آمریکا در برخی زمینهها تفاوتهای معناداری دارد. نخست اینکه نزدیکان و مشاوران وی اطلاعات غلطی به او دادهاند و ترامپ نیز با توجه به این اطلاعات علیه ایران در سازمان ملل سخنرانی کرد. ایران و آمریکا نزدیک به چهل سال است که با هم قطع رابطه کردهاند. در نتیجه اطلاعاتی که آمریکا از ایران کسب میکند به صورت مستقیم نیست و اغلب به صورت غیر مستقیم و با واسطه است. واسطهها نیز در مقابل اطلاعاتی که به آمریکا میدهند از آنها پول دریافت میکنند و نوعی معامله در این زمینه وجود دارد. به همین دلیل نیز واسطهها اطلاعاتی را به آمریکاییها میدهند که مورد پسند آمریکاییها باشد و آنها پول بیشتری برای آن پرداخت کنند. در نتیجه اطلاعات ترامپ درباره ایران از روسای جمهور سابق ایالات متحده کمتر است. نکته دیگر اینکه دونالد ترامپ از سابقه سیاسی و دیپلماتیک قابل توجهی برخوردار نیست و به همین دلیل ادبیات وی فاقد ادبیات یک سیاستمدار است که اصول دیپلماسی را درک میکند. ادبیات ترامپ بیشتر شبیه ادبیات کابویها در ایالات متحده آمریکا است. کابوی نیز در فرهنگ آمریکایی به معنای گاوباز است. در نتیجه ادبیات ترامپ ادبیات گاوبازی است. در نتیجه ادبیات گاوبازی ترامپ در سازمان ملل با واکنش منفی اغلب کارشناسان و تحلیلگران جهان مواجه شد و اغلب تحلیلگران سیاسی سخرانی ترامپ را فاقد وجاهت کافی تشخیص دادند. با این وجود باید این نکته را درنظر گرفت که ترامپ نیز کاری بیشتر از آنچه جرج بوش (پسر) علیه ایران انجام داد نمیتواند انجام بدهد و اقداماتش در یک سطح مشخص متوقف خواهد شد. در شرایط کنونی آمریکا به خوبی به این مسأله آگاهی دارد که اگر دولتهای متحد این کشور در منطقه خاورمیانه دست از پا خطا کنند، توسط ایران نابود خواهند شد و ایران در راستای تحقق منافع خود قاطع و جدی است. نگرانی اصلی آمریکا نیز از قدرت گسترده ایران در منطقه خاورمیانه است. ایران در طول تاریخ بازیگر اصلی منطقه خاورمیانه بوده و این وضعیت امروز نیز وجود دارد و بسیاری از مناسبات و معادلات منطقه خاورمیانه با میدانداری و بازیگری ایران به نتیجه میرسد.
ترامپ برجام را مایه شرمساری آمریکا معرفی کرده است. آیا این احتمال وجود دارد که ترامپ برجام را پاره کند؟ در چنین شرایطی معادلات بینالمللی چه تغییری خواهد کرد؟
برجام یک توافق دو جانبه بین ایران و آمریکا نبوده و بلکه یک توافق بینالمللی است که علاوه بر ایران و آمریکا کشورهای اروپایی و چین و روسیه نیز در آن دخالت دارند. اغلب رهبران کشورهای اروپایی و کشورهایی که در برجام طرف قرارداد هستند نیز در مقابل سخنان اخیر ترامپ موضعگیری کردهاند و به شکلهای مختلف از برجام حمایت کردهاند. نمونه بارز این موضعگیریها اظهارات آقای ماکرون رئیسجمهور فرانسه است که نگاه مثبتی به برجام داشتند و تلاش کردند فضای بینالمللی را به پیامدهای مثبت برجام معطوف کنند. در شرایط کنونی مردم جهان به این نتیجه رسیدهاند که ایران در قضیه برجام با حسن نیست و اعتدال برخورد کرده و به همین دلیل اگر ترامپ قصد داشته باشد برجام را پاره کند پیامدهای آن به ایران باز نمیگردد، بلکه مردم جهان این اقدام را نشانه بداخلاقی و بدعهدی آمریکا قلمداد خواهند کرد. خانم موگرینی مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا بارها عنوان کرده که کشورهای اروپایی خود را متعهد به برجام میدانند و تلاش خواهند کرد در آینده نیز این رویکرد ادامه داشته باشد. سردمداران آمریکا در طول چهل سال گذشته به خوبی به این مسأله پی بردهاند که ایران بیدی نیست که به این بادها بلرزد و در مقابل خواستههای نامشروع آنها زانو بزند.
سخنرانی آقای روحانی و ترامپ چه پیامی به مردم جهان داده است؟ مردم جهان از مقایسه سخنرانی معتدل و سازنده آقای روحانی با سخنرانی پر حرف و حدیث ترامپ چه نتیجهای گرفتهاند؟
سخنرانی آقای روحانی با ترامپ تفاوتهای مهمی داشت. ترامپ در سخنرانی خود از هیچ مقام و یا مسئول نظام سیاسی ایران نامی به زبان نیاورد و بلکه روی صحبت وی با نظام جمهوری اسلامی بود. این رویکرد در گذشته هم وجود داشته و رهبران سابق آمریکا نیز در سخنان خود نظام جمهوری اسلامی را مورد هجمه قرار میدادند و به اشخاص کاری نداشتند. رهبران آمریکا در طول چهل سال گذشته نسبت به قرائتی که حضرت امام(ره) و نظام جمهوری اسلامی از دین مبین اسلام دارند ناراحت هستند و این نوع قرائت را برخلاف منافع خود به شمار میآورند. به نظر من آقای روحانی نیز باید به جای اینکه به شخص ترامپ واکنش نشان بدهد نظام سلطه و استکباری آمریکا را زیر سوال میبرد. بدون شک هنگامی که کنگره آمریکا تحریم جدیدی را علیه ایران تصویب میکند در سخنان ترامپ شریک است. نظام سیاسی آمریکا به این نتیجه رسیده که ترامپ باید در سازمان ملل علیه ایران سخنرانی کند. در نتیجه تقابل اصلی بین نظام جمهوری اسلامی و نظام سلطه است و اشخاص تنها نقش بازیگران این تقابل را ایفا میکنند. البته سخنرانی آقای روحانی معتدل و منطقی بود و چهره مناسبی از جمهوری اسلامی به جهانیان عرضه کرد. تحلیلگران سیاسی جهان نیز به سازنده بودن این سخنرانی اذعان کردند و نسبت به مواضع قاطع و معتدل رئیسجمهور ایران نگاهی محترمانه داشتند.
ارزیابی شما از کابینه دوازدهم چیست؟ آیا مسیری که آقای روحانی با انتخاب اعضای کابینه خود در پیش گرفته در راستای مطالبات بدنه اجتماعی حامی ایشان است؟ چرا برخی از اصلاحطلبان نسبت به حضور برخی افراد در کابینه دوازدهم انتقاد داشتند؟
بنده ارتباط خاصی با اصلاحطلبان ندارم و نمیتوانم به نمایندگی از جریان اصلاحات صحبت کنم. با این وجود به نظر میرسد اصلاحطلبان انتظار بیشتری از آقای روحانی در انتخاب اعضای کابینه خود داشتند. این مسأله که آیا این انتظارات صحیح بوده و یا نه، نیازمند تحلیل و بررسی عمیقتر است. با این وجود اصلاحطلبان باید این نکته را در نظر داشته باشند که اگر قصد دارند در انتخابات بعدی به پیروزی برسند باید با اصولگرایان معتدل ائتلاف کنند. بدون شک اگر اصلاحطلبان قصد داشته باشند به تنهایی و بدون ائتلاف در انتخابات شرکت کنند شکست خواهندخورد و به اهداف خود نخواهند رسید. از نظر آماری 20 درصد از واجدان شرایط به کاندیدای جریان اصلاحات رأی میدهند و کاندیدای جریان اصولگرایی نیز از رأیی به همین اندازه برخوردار است. این در حالی است که جریال اعتدالگرای ایران بین 30 تا40 درصد آرای واجدان شرایط را به خود اختصاص داده است. در نتیجه هر کدام از جریانهای سیاسی که قصد داشته باشند در انتخابات به پیروزی برسند باید با اعتدالگرایان ائتلاف کنند. اگر اصلاحطلبان با اعتدالگرایان ائتلاف نکنند ممکن است مانند سال84 با چند گزینه وارد رقابتهای انتخاباتی شوند و به همین دلیل به نتیجه مطلوب دست پیدا نکنند. بدون شک خطر تکرار اتفاقات سال84 اصلاحطلبان را تهدید میکند. در نتیجه اگر هدف اصلاحطلبان پیروزی در انتخابات آینده است راهی جز ائتلاف با اعتدالگرایان ندارند. به همین دلیل نیز ائتلاف با اعتدالگرایان برگ برنده اصلاحطلبان در انتخابات آینده خواهد بود. اصلاحطلبان نباید بهتنهایی وارد رقابتهای انتخابات ریاست جمهوری سال1400 شوند.
آقای عارف عنوان کردهاند که اصلاحطلبان در انتخابات98 ائتلاف نخواهند کرد. عدم ائتلاف اصلاحطلبان با اصولگرایان معتدل چه پیامدهایی به همراه خواهد داشت؟
جریان اصلاحات باید در مرحله اول هدف خود را مشخص کند که آیا برای پیروزی در انتخابات شرکت خواهد کرد یا با هدف وزنکشی سیاسی پا به رقابتهای انتخاباتی خواهد گذاشت. این در حالی است که پس از چهل سال که از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران گذشته است وزن جریانهای سیاسی برای مردم مشخص شده است و مردم بهخوبی از جایگاه و ظرفیت جریانهای سیاسی آگاهی دارند. در نتیجه در همه انتخاباتهای که تا به امروز در طول چهل سال گذشته برگزار شده نتیجه انتخابات را آرای خاکستری مشخص میکرده و این وضعیت در آینده نیز ادامه خواهد داشت. مسأله مهمی که در این زمینه وجود دارد و در آینده جریان اصلاحات تأثیر مستقیم خواهد گذاشت عملکرد دولت آقای روحانی است. این در حالی است که مهمترین مطالبه مردم از آقای روحانی نیز مطالبات اقتصادی و بهبود وضعیت معیشتی مردم است. مسأله دیگر بحران اشتغال است که در بین بسیاری از جوانان کشور وجود دارد. دلیل اصلی عدم اشتغال مناسب نیز فقدان سرمایهگذاری کافی برای ایجاد شغل در اقتصاد کشور است. دولت نیز دارای سرمایه کافی برای سرمایهگذاری در زمینه اشتغال جوانان نیست و به همین دلیل کشور نیازمند سرمایهگذاری خارجی است. در نتیجه یکی از چالشهای مهم آقای روحانی در چهار سال آینده جذب سرمایهگذاری خارجی خواهد بود. دولت هنوز در برخی از زمینهها به دلیل تحریمهای به وجود آمده، امکان جذب سرمایهگذاری خارجی را ندارد. به همین دلیل نیز آقای روحانی باید تلاش کنند با استفاده از مواهب برجام زمینه سرمایهگذای کامل را در اقتصاد ایران فراهم کنند.