«اگر کار واجب خود را تعطیل نکنید و برای دیدن آثار هنری نروید، اثر هنری چیزی به شما نمیدهد.» کریستو - هنرمند مشهور لند آرت - که مجلس ملی آلمان را پارچهپیچ کرد، چند سالی را برای گرفتن مجوز از شهرداریها و دولتها به دوندگی گذراند؛ اما پس از اینکه مجوز را گرفت و کار را ساخت، بعد از دو هفته، کارش را جمع کرد. وقتی از او دلیل این کار را پرسیدند، پاسخ داد، میخواهم به مخاطب بگویم، هنر یک حادثه است و باید برای دیدنش بشتابد.
تدبیر24»این جملهها را جمشید مرادیان - هنرمند مجسمهساز - گفت. در این روزها که نمایشگاه هفتمین دوسالانه ملی مجسمهسازی در موزه هنرهای معاصر تهران بساطش را پهن کرده، خبرنگار ایسنا همراه با این هنرمند برای دیدن آثار و گفتوگو درباره این رویداد، به محل برگزاری دوسالانه رفت.
آقای مرادیان! حالا که از نمایشگاه دوسالانه مجسمهسازی را دیدیم، نظرتان را به شکل کلی درباره آن بگویید.
نمایشگاهی که به اتفاق دیدیم، نام بیینال (دوسالانه) را فقط یدک میکشد. بیینال معنایی دارد و سرجمع فعالیتهای هنری یک جامعه در طول دو سال است. در ایران بهدلیل علاقه شدید مسوولان به هنر، ما دوسالانه را هشت سال یکبار برگزار میکنیم! وقتی هشت سال یکبار برگزار میشود، منطقی است نام بیینال را بر آن نگذاریم، زیرا اغتشاش فکری ایجاد میکند. ما در سالن نمایشگاه به مهمانان خارجی برخوردیم، آنها برای دیدن دوسالانه آمده بودند و فکر میکردند، ما این آثار را در مدت دو سال ساختهایم، در صورتی که جامعه ما چنین ظرفیتی را ندارد که در مدت دو سال به اینجا برسد.
دلم میخواهد این بیینال را دوسویه ببینم. من همیشه دوسویه بودن را در هنر تعقیب کردهام. وقتی در انظار کار میکنم، دلم میخواهد هنرم را دوسویه کنم و با مخاطبانم ارتباط نزدیکی برقرار کنم و کنش هنری را ببینند و متوجه شوند آنها هم میتوانند به عرصه هنر وارد شوند. بنابراین اگر حاصل دو سال تلاش هنرمندان ما، این است که در موزه هنرهای معاصر ارائه شده، آیا توان درک هنری جامعه نیز تا این اندازه پیش رفته است؟ بیینال به مخاطبش بستگی دارد.
ارتباط ارگانیکی که هنر با جامعه دارد، مخاطبان را وادار میکند این کارها را ببینند؛ رشد هنری در جامعهای که ضرورت هنر در آن هنوز به تمامی معنا نشده و لایههای بسیاری از مردم بدون هنر سر میکنند، هیچ مشوق رسمیای هم نداریم. این معضل ریشهداری است که با گذشت زمان حل میشود و مردم درمییابند بدون هنر نمیتوان زندگی کرد. به قول آقای آرینپور «یک آلمانی بدون موسیقی میمیرد» اما در ایران اینگونه نیست.
آنچه عرضه شده، بیتردید حاصل تلاش و زحمت یک گروه است که مدتها کار میکرده تا این مجموعه جمع شود، من از این موضوع قدردانی میکنم، زیرا بخصوص در عرصه مجسمهسازی، کم تلاش شده است، سابقه چندانی نداریم، کلاسهای مجسمهسازی محدودی داریم، در جامعه به مجسمه باور نداریم و موانع بسیاری سر راه این هنر است. زیر بار این همه بمباران، اگر تعدادی پیشروی و نمایشگاهی به این بزرگی را برگزار میکنند، جای تقدیر و تشکر دارد.
اما اینها دلیل نمیشود آدم به کاستیهای موضوع، اشاره نکند. ما با چند گردشگر سوئیسی که امروز در موزه حضور داشتند، صحبت کردیم، معتقد بودند این کارها ایرانی نیستند. ما در مرحله خاصی از تاریخ اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و هنری زندگی میکنیم. برش واقعی جامعه ما بر آنچه در این نمایشگاه عرضه شده است، منطبق نیست.
من اصلا مخالف این نیستم که آدم میتواند تحت تاثیر دیگر نقاط دنیا، آثاری را بسازد، منوط به اینکه این تاثیرات را خودی کرده باشد، اگر این تاثیرات خودی نباشند، خارجی بودن و وارداتی بودن و منبع الهام اینها، مخاطب را از نظر ارتباط اذیت میکند که تعدادی از کارهای این نمایشگاه شامل این گفتار میشود.
کارهایی که در این نمایشگاه عرضه شده، میخواهند به گونهای از هنر تعلق داشته باشند که امروز اصلا آن را برنمیتابند. هنری که بر محور افقی یک تفکر بنا شده، هنری که چند صدا و کثرتگراست و همانطور که در نوشتههای ورودی موزه به آن برمیخوریم، میخواهد خودش را بر سوژه سیال منطبق کند و در گرو مخاطب است.
در اینباره بیشتر توضیح بدهید.
اگر هنر، مخاطبمحور باشد باید به درک مخاطب سپرده شود، اگر این درک کم است، گناه ما است، اگر درک بالا برود به قول هایدگر «فردی که خودفهمی خود را بزرگ کرده است، حتی سهم بیشتری از هستی برمیدارد». هنر مخاطبمحورِ کثرتگرای چند صدا، بر این باور است که معنا در پس متن نیست، بلکه معنا در برابر مخاطب است. وقتی معنا در برابر مخاطب است در فحوای کلام میتوانید مرگ منتقد را بشنوید. هنر جدید فقط در گروی درک مخاطبش است، اگر کسی دیگر به هر طریقی بخواهد کاری را که میبیند، برای شما توضیح بدهد، شما نیز به منتقد نزدیک میشوید نه به آثار.
اگر بتوانید مجسمهای را با کلمات توصیف کنید، آن را کشتهاید! اگر کسانی نشستند که کار برایشان تفسیر شود تا آن را بفهمند از بیسوادی آنهاست. هنرهای تجسمی در حوزه عقل انتزاعی درک میشود، اگر شما «سونات مهتاب» (اثر بتهوون) را بشنوید و بخواهید آن را به من منتقل کنید، فقط باید موسیقی را برایم پخش کنید. اگر بخواهید آن را در قالب کلمات بگویید به بیراهه میروید.
من از نقد آثاری که در این نمایشگاه ارائه شده است، سر باز میزنم و آن را به فهم جامعه میسپارم. اگر مسوولان بازتاب این نمایشگاه و تغییری را که در جامعه مجسمهسازی کوچک بهوجود میآورد، جمعبندی کنند، میتوانند تاثیر این دوسالانه را بررسی کنند.
با توجه به صحبتهای شما، در هنر پستمدرن نقش منتقد از بین رفته است، آیا این موضوع باعث نمیشود هر کسی به خود اجازه دهد هر چیزی را بهعنوان هنر معرفی کند؟
هر کسی، هر کاری را که ساخته است میتواند ارائه دهد. بالاخره اینها با ضمیر ناخودآگاه جمعی یا سابقه تاریخی بررسی خواهند شد.
پس فکر میکنید این آثار نباید داوری شوند؟
ما یک خانواده را از روی شباهتشان میشناسیم، آثار هنری نیز همینگونه هستند. هر اثری باید شباهتی به آثار هنری داشته باشد تا آن را بهعنوان اثر هنری بشناسند. الان اگر هیات انتخاب این بیینال را تغییر میدادید، آثار نیز متفاوت ارائه میشدند، این سلیقه یک گروه است. پس هنرمندانی که کارشان در دوسالانه رد یا قبول شده، نباید این موضوع را محور قرار بدهند.
اگر شما تاریخ گراند پَله و پُتی پله پاریس را مطالعه کنید، این رفوزههای بیینال بودند که نمایشگاهی برگزار کردند و سلیقه داوران بیینال را زیر سوال بردند و به مردم گفتند این کارها رفوزه شده است که در آن سال، پُتی پله بیشتر از گراند پَله سر و صدا کرد.
هیچ کار هنریای قابل مقایسه با کار هنری دیگری نیست، همانطور که هیچ هنرمندی نباید با هنرمند دیگری مقایسه شود، هرکدام یونیک هستند و کار خود را ارائه میکنند.
در این نمایشگاه در کنار مجسمه، آثاری در قالب ویدئوآرت، چیدمان و حجم نیز دیده میشد. با توجه به اینکه نام این دوسالانه «مجسمهسازی» است، چرا مرزبندی خاصی رعایت نشده است؟ آیا جای همه این آثار در دوسالانه مجسمهسازی است؟
بله هست؛ اگر بخواهیم معنی دوسالانه را درست به کار ببریم، به این معناست که دوسالانه حاصل دسترنج هنرمندان در دو سال است که در یک جا جمع میشود و میتواند شامل هر هنری باشد.
پس استفاده از لفظ «مجسمهسازی» چه میشود؟
لفظ تخصصی دیگر برای هیچچیزی قابل تصور نیست. ما در جهانی زندگی میکنیم که نام آن را «عدم تعین» گذاشتهاند. الان موضوعات، معناگریز و معناستیز شدهاند، وقتی کاری خلق میکنی که معناگریز است، چگونه بعدها میخواهی آن را در دستهبندی جا بدهی؟ هنرمند اگر پرنسیپ هنری داشته باشد و به فرهنگ جامعه خودش متعهد باشد، میداند کپی از آثار بقیه نقاط دنیا، اغتشاش بصری ایجاد میکند. یکی از اعتراضهای من این بود که از چین، مجسمه وارد و در شهر نصب کردهاند، کم مانده است از چینیها بخواهیم برایمان شعر حافظ هم بگویند! نشانهشانسی ما خراب میشود، اگر روبه کپی کردن بیاوریم.
شما به تجمیع دوسالانهها اعتقاد دارید؟
میتوان دوسالانهها را به دستههای مجسمهسازی و حجم و نقاشی تقسیمبندی کرد، زیرا نقاشی یک کار دو بعدی است و مجسمهسازی یک کار چهار بعدی، مجسمه تنها هنر تجسمی است که بعد زمان هم دارد. البته تقسیم آن کار مثبتی انجام نمیدهد، اما از اغتشاش فکری جلوگیری میکند.
آیا اثر یا آثاری را در این نمایشگاه دیدید که از نظر شما کپی شده است؟
نمیخواهم از اثر مشخصی صحبت کنم. الان تهاجم عجیبی به هویت ملتها میشود و درصدد هستند، فرهنگ را یک کاسه کنند و تفاوتها را از بین ببرند. اگر در این از بین رفتن تفاوتها و از بین بردن مرزها، منافع ما لحاظ شود، حرفی ندارم، اما ما در عرصهای هستیم که با رقبای خود حریفهای هموزنی نیستیم. امروزه هیچ سخنی معصومانه نیست. اگر کاری انجام میشود و امکاناتی در اختیار ما قرار میگیرد، ما باید هوشیار باشیم و ببینیم چه لطمههایی میتواند به هویت و حرمت یک ملت بزند. دهکده جهانی آمال و آرزوی کشورهای خاصی است و همه در آن، سهم مشترک نمیبرند.
با توجه به لفظ «ملی» استفادهشده در عنوان این دوسالانه، آیا فکر میکنید داشتن هویت ایرانی لازمه آثار است؟
شما اگر ایرانی باشید و تحت تاثیر جامعه و آموزش کشور خودتان دست به خلق اثری هنری بزنید، کار شما، کار ایرانی است. اصلا تعبیه کردن المانی مصنوعی که زور بزند تا بگوید متعلق به ایران است، دیگر هنر نیست. شما اگر تاثیر و تاثرات درونی خود و آنچه را که در این جامعه به سرتان آمده است، بسازید، بکشید و بنوازید، آنگاه اثر شما اثری ایرانی است. موضوع این است که این اتفاق بر این ریشه بنا نشده است، یعنی منبع اثر هنری، درونی و داخلی نیست. البته هر هنرمندی میتواند چنین تعهدی را نپذیرد، او آزاد است هر کاری میخواهد انجام دهد.
هنرمندان را کنار بگذاریم، آیا مسوولان برگزاری چنین رویدادهایی باید به این ریشه و هویت ایرانی متعهد باشند؟
مسوولان برگزاری اگر تعهدی داشته باشند، به آن عمل میکنند، اما در نهایت نمیتوان آنها را به زور متعهد کرد.
چند درصد آثار نمایشگاه، «ریشه»ای را که شما میگویید، داشتند؟
خیلی از این آثار، ریشه ایرانی در خود داشتند. مخاطب کاملا احساس میکند هنرمند از چه درد و تنگاهایی گذر کرده تا اثرش را خلق کند.
مجسمهسازی کار بسیار دشواری است و اصلا قابل مقایسه با دیگر شیوههای هنر نیست. در همه جای دنیا، تعداد مجسمهسازها کمتر از تعداد هنرمندان سایر رشتههاست. باور مجسمهسازی در ایران وجود ندارد، موفقیت در این عرصه حاصل تلاش فردی است نه باور جمعی. اگر هم اتفاقی میافتد بهدلیل تلاشهایی است که انجمن هنرمندان مجسمهساز و سازمان زیباسازی شهرداری انجام میدهند. من بهدلیل اینکه به سفر خارجی زیاد میروم، این را میدانم که اکثر مجسمهسازهای خارجی، آرزویشان این است که در سمپوزیوم مجسمهسازی تهران شرکت کنند. این کار نتیجه تلاش این افراد است، آن هم در شرایطی که هیچ امکانی در اختیارشان نیست.
فکر میکنید مکان برگزاری این دوسالانه (موزه هنرهای معاصر) در انتخاب و چینش آثار نقش داشته است؟
نمیدانم؛ باید این موضوع را از هیات انتخاب دوسالانه بپرسید. اگر قرار است هنر موثر واقع شود و مخاطب را تکانی بدهد، اینکه در موزه هنرهای معاصر باشد یا نباشد، مهم نیست.
به نظر شما، برای برگزاری آزادانهتر دورههای بعدی، فضای موزه مناسب است یا باید دوسالانه در مکان دیگری برگزار شود؟
اگر منصف باشیم، متوجه میشویم ما امکانات چندانی در اختیار نداریم. من به شما قول میدهم، برای اینکه این نمایشگاه در موزه هنرهای معاصر برگزار شود، برگزارکنندهها مرارتهای بسیاری را تحمل کردند. ما ۱۰۰ سالن که در اختیار نداریم تا حق انتخاب داشته باشیم. ما برای شکوفایی هنرمان حتی به تعداد انگشتان دست هم سالن نساختهایم! باید منصفانه به قضیه نگاه کرد.
برگزاری چنین نمایشگاهی در عرصه مجسمهسازی، یک غنیمت است. اگر نمایشگاههای متعددی داشته باشیم، میتوانیم برگزیده را از میان آنها بیرون بیاوریم. کسانی میتوانند زیاد کتاب بخوانند که زیاد کتاب خوانده باشند، کسانی میتوانند خوب بازی کنند که زیاد بازی کرده باشند. این بازی بیینال ما، حالا ۱۰ سال است که در بوته فراموشی است. ما باید از کاری که انجام شده قدردانی کنیم، بدون اینکه بخواهیم از کمبودها صرف نظر کنیم یا برای بهتر شدن آن، گوشزدهایی نکنیم.
چیدمان آثار را چگونه دیدید؟
من در سمپوزیوم «چان چون» کشور چین یک مجسمه برنزی ۵ / ۲ متری ساختم. ما دوماه در «چان چون» بودیم. پارکی را در آنجا بنا کردند که ۹۲ هکتار مساحت داشت و به بزرگترین پارک مجسمه دنیا تبدیل شد. ما را روزها به آن پارک میبردند و از ما میخواستند محل نصب مجسمه خود را انتخاب کنیم؛ این یعنی چیدمان! در این نمایشگاه، کار زیاد، فضا محدود و سقف کوتاه است. کارها در هم رفتهاند و حس یکدیگر را مخدوش میکنند، اما چه کنیم؟ باز اینها گزیده آثاری است که به بیینال فرستاده شده است نه همه آنها. شاید حتی فضای محدود باعث شده برخی آثار را نپذیرند.
چه پیشنهادی در این زمینه میدهید؟
دولت بودجه بدهد تا یک سالن بزرگ ساخته شود که دارای طبقات مختلف و معماری موزه باشد. این کار سختی نیست، زمین هست. به جای این برجهایی که بالا میرود، این سالنها را بسازند. الان مناسبترین جا برای برپایی این دوسالانه، موزه هنرهای معاصر بوده است، نه جای دیگر.
در بازدید از نمایشگاه شاهد بودیم، آثاری متعلق به داورهای دوسالانه در میان آثار شرکتکنندگان بودند.
معمولا بخش هنرمندان مهمان را جدا میکنند، شاید موضوع خاصی بوده که نخواستند این کار را انجام دهند. البته تفکیک میکردند، بهتر بود.
بازخورد این نمایشگاه را چگونه ارزیابی کردید؟
من با یکبار آمدن، نمیتوانم بازخورد را ارزیابی کنم. باید چند المان را جمع کرد تا متوجه شویم، بازخورد چگونه بوده است. البته اگر افراد زیادی یک کار را دیده باشند، دلیل بر حقانیت آن کار نیست.
به نظر میرسد تم «وضعیت» که برای آثار این دوسالانه تعریف شده، برای مخاطب خیلی گنگ است.
درست است. من به اینکه برای کار، تم وجود داشته باشد، اعتقاد دارم مشروط به اینکه داورها آن را بفهمند و موقع انتخاب، اعمالش کنند. تم میتواند یک ریسمان باشد. تم «وضعیت» به درستی برای مخاطب تعریف نشده و درباره آن کلیگویی شده است. اگر اعمال میشد، شاید اغتشاش فکری شما را کم میکرد و به سوالتان پاسخ داده میشد.
همانطور که واژه و واقعیت را نمیتوان برهم منطبق کرد، شما نیز به دنبال این نباشید که وضعیت دگرگونی چیزی یا وضعیت جامعه را در این نمایشگاه ببینید. اگر در مقدمه به سوژه سیال بودن کارها اشاره میشود، این سیالی، این بیمکانی و بیزمانی یا نگاه مکان - زمانی باید در آثار انتخابشده لحاظ میشد.
چگونه میتوانیم دوسالانههای بهتری برگزار کنیم؟
اگر میخواهیم دوسالانه برگزار کنیم، اول باید پافشاری کنیم تا معنای دوسالانه را اعمال کنیم، وگرنه میتوانیم هر نامی روی آن بگذاریم. دو سال یکبار برگزار شدن چنین نمایشگاهی در ید قدرت هیچ ارگانی بهتنهایی نیست. این یک باور عمومی میخواهد که اصرار کند تا دستاورد دو سال یک هنر بهنمایش درآید. این کار حرکت جمعی طلب میکند و حمایت همه ارگانها را نیاز دارد. اصرار من بر این است که این رویداد حتما دو سال یکبار برگزار شود.
مطلب دیگری در نظر دارید که در این زمینه بگویید؟
مخاطبان ما تمرین بصری فراوانی ندارند، اگر این کار را در جامعه پیش ببریم، بعد میتوانیم منتظر مخاطبانی هوشیار باشیم که با نظرورزیشان میتوانند هنرمندان را در راه هنریش کمک کنند و کار او را پیش ببرند. از طرفی تخریب آثار هنری را در خارج از کشور کم میبینید و آنها برای اثر حرمت قائل هستند. در حالی که در ایران اینگونه نیست. مردم باید بدانند اگر در جوار هنر قرار بگیرند، بهتر زندگی میکنند. آنها باید بتوانند تلطیف رفتارشان را از هنر بگیرند. درک زیبایی و عبور از پل زیباییشناسی، آدم را لایق اقامت در جامعه مدنی میکند. آدم باید شاد و سر حال از موزه بیرون برود و از هیجان چیزی که کسب کرده است، به زندگی ادامه بدهد. اگر قرار است بعد از سر زدن به اموات در روز پنجشنبه، با خود بگوییم به دیدن موزه یا نمایشگاه برویم، نام این کار دیدن آثار هنری نیست. تاکید بر این است که اگر کار واجب خود را تعطیل نکنید و برای دیدن آثار هنری نروید، اثر هنری چیزی به شما نمیدهد.
«کریستو» هنرمند مشهور لند آرت که مجلس ملی آلمان را پارچهپیچ کرد، چند سال برای دریافت مجوز از شهرداریها و دولتها دوندگی کرد؛ اما پس از اینکه مجوز را گرفت و کار را ساخت، سر دو هفته آن را جمع کرد. زمانی که از او دلیل این کار را پرسیدند، پاسخ داد «میخواهم به مخاطب بگویم هنر یک حادثه است و شما باید برای دیدنش بشتابید». الان در موزه هنرهای معاصر خبری است که باید برای دیدنش بشتابید.