من پیش از این هم به «بالپا» سفر کرده و طعم «سویچا»ی خوشمزهاش (نوعی غذای دریایی مختص آمریکای جنوبی) را چشیده بودم. اما این بار بیشتر قصد داشتم از رابطه بین این شهر و شاعر برنده نوبلش سردربیاورم.
آوریل سال گذشته فیلمی به نام «نرودا» با بازی «لوئیس گنکو» و «گائل گارسیا برنال» در انگلستان اکران شد و در همین سال، جسد او پس از آزمایشهایی سهساله دوباره به خاک برگردانده شد.
در ۸۴ کیلومتری «بالپارایسو»، «ایسلا نگرا» (به معنی جزیره سیاه) واقع شده. این خانه نه جزیره است و نه سیاه، بلکه نامش ظاهرا برگرفته از صخره سیاهی است که در نزدیکی آنجا در احاطه اقیانوس آرام است. در واقع اینجا منطقهای ساحلی است که «نرودا» در سال ۱۹۴۴ خانهای در آن ساخت. او این خانه را ساخت تا در آن روی شاهکارش «سرودهای همگانی» (دهمین مجموعه شعرش) کار کند.
دو معمار تلاش کردند سفارشهای متعدد «نرودا» را عملی کنند تا بالاخره بعد از ۲۰ سال این خانه تکمیل شود. «نرودا» به عنوان سناتور و عضو پیشرو حزب کمونیست به سرتاسر شیلی و کشورهای دیگر سفر میکرد. او چندین سال هم در بوینسآیرس و مکزیک در تبعید زندگی کرد، اما همانطور که خودش گفته: «خانه به رشدش ادامه میداد، مثل انسانها، مثل درختها.»
حال که درهای این خانهموزه به روی مردم باز شده، هر ۱۰ دقیقه ۱۴ نفر اجازه ورود پیدا میکنند و با راهنمایی صوتی از خانهای که زمانی «نرودا» در آن سکونت داشته، دیدن میکنند. «ایسلا نگرا» پر از شگفتی است و هر اتاقش بنا به سلیقه شاعر بزرگ شیلی تزیین شده.
یکی از اتاقهای نشیمن شبیه کشتی است و دیگری به کوپه قطار شباهت دارد. به هر طرف که نگاه میکنی، سردیسهای بزرگی میبینی و روی هره پنجرهها پر است از کشتیهایی که در دل بطریهای شیشهای قرار دارند. «نرودا» کلکسیونری باذوق بود که به بطری، صدف، حشرات، پروانه، کت، پانچو، کلاه و... علاقه زیادی داشت.
این خانه با راهروهای باریک و کشتیمانند، پلکان شیبدار، نقاشیهای دیواری و مبلمان ناهمگون و مدرنیستیاش هرگز از مد نمیافتد. اینجا یادآور روحیه شیطنتآمیز و تنوعطلب «نرودا» و علایق تجملگرایانه یک کمونیست است.
او برای خوش گذشتن به دوستانش، بار بزرگی در خانه طراحی کرده بود و دوست داشت میهمانها با لباسهای خارجی و با تمی که او اعلام کرده بود، به دیدنش بیایند. شاید کمی ناپخته به نظر برسد، اما به قول «نرودا»: «فردی که بازی نمیکند، کودک درونش را از دست داده است.»
بیرون خانه، آرامگاه «نرودا» است و پایین پایش، ساحلی صخرهای و خیرهکننده. حتی در روزهایی که باد شدیدی نمیوزد، امواج فیروزهایرنگ و کفآلود خروشاناند و تصویری جادویی میآفرینند.
«نرودا» عقاید مردم را به دو دسته تقسیم میکند: از یک زن برزیلی خواستم عکسی از من بگیرد. او با احساساتی رقیق درباره شاعر شیلیایی گفت: «داشت گریهام میگرفت. اینجا جادویی است. سالهاست میخواستم به اینجا بیایم.» فکر نمیکنم هیچ شاعر اروپایی چنین تأثیری بر مردم داشته باشد. در عین حال احساساتی که او در شعرهایش به خرج میدهد هم شبیه هیچ شاعر آمریکای لاتینی نیست.
کمی بعد در یک کافه شنیدم که زنی محلی، کارهای «نرودا» را «احمقانه» خواند. یکی از محلیها گفت: «حداقل یکسوم شیلیاییها طرفدار «پینوشه» هستند و همین آنها را «ضد نرودا» میکند.
بعد از ناهار، نوبت بازدید از خانه کوچک «نرودا» که در ارتفاع واقع شده و «لاسباسیتانا» (که به نام «سباستین کولادو» مالک اصلیاش نامگذاری شده) خوانده میشود، رسید. «نرودا» در سپتامبر ۱۹۶۱ میهمانی بزرگی برای نقل مکان به این خانه برگزار کرد.
در روز، خانههای چوبی و قایقهای کنار ساحل منظره این خانه هستند و در شب، نورهای کوچک روی زمین و کهکشان راه شیری بالای سر، بیننده را مسحور میکند. این خانه با ظاهری کمتر درهم و برهم و بیشتر فریبنده، جنبههای بیشتری از شخصیت «نرودا» را نمایان میکند.
نقشهها و آثار هنری آنتیک و تصاویری از آسیا، نشاندهنده سفرهای پرماجرای او هستند. پرتره بزرگی از «والت ویتمن»، تأثیر برجسته این شاعر بر «نرودا» را بیان میکند و تصویر دیگری از «لرد کوکرِین»، یادآور ارتباط اسکاتلند و جنگهای استقلال شیلی است.
اسب چوبی و متحرک، باز هم کودک درون را به خاطر میآورد و شاید تنها حسی نوستالژیک برای آقای شاعر داشته. دیوارها به رنگ صورتی و آبی زنده هستند و به قول خودش، «آدم را به رقص میآورند.»
نور خورشید صبحگاهی به طبقات بالا فرو میریزد و حس در ارتفاع بودنِ اتاق کار «نرودا»، با صندلیای که جوهر سبزرنگی رویش ریخته، من را به یاد «لارن» روستای محل زندگی «دیلی توماس» انداخت. هر دو این شاعرها خوشگذران و از لحاظ اجتماعی برونگرا بودند و هر دو به مکانی مخفی برای نوشتن نیاز داشتند.
«نرودا» درباره این خانه مینویسد: «خستگی «سانتیاگو» را حس میکنم. در «بالپارایسو» دنبال خانهای کوچک برای آرامش بخشیدن به زندگی و نوشتن هستم. باید شرایط خاصی داشته باشد. نه خیلی بالا و نه خیلی پایین باشد. دور و برش خلوت باشد، اما پرت هم نباشد.»
سازندگان «لاسباستیانا» دقیقا به هدف زدند. اینجا شهر اصلی «نرودا» است، پر از صلح و سکوت، اما با منظره دیدنی «بالپارایسو». علاوه بر این، اینجا محلی سرزنده و مناسب برای خوشگذرانی هم هست.
تنها ضعف این منطقه، نداشتن موزهها و جاذبههای مهم است. اما در عوض با وجود خانه «نرودا»، اینجا مکانی شده برای شناخت کامل این شاعر برنده نوبل و تاریخ کشور شیلی. در «ایسلا نگرا» شعر و سیاست به هم گره میخورند و در «لاسباستیانا» بود که «نرودا» به شهرت جهانی رسید. خانهها اینجا با بافتشان یکی میشوند و آن را در قاب پنجرههایشان بازنمایی میکنند.
«نرودا» جایی نوشته است: «عاشق «والپارایسو» هستم. ملکه تمام سواحل جهان/ فرمانده واقعی امواج و کشتیها... کوچه پس کوچههای جناییات را دوست دارم.»
«ایسلا نگرا» و «لاسباستیانا» تنها جاذبههای مرتبط با «نرودا» در شیلی نیستند. «لاچاسکونا» خانهای دیگر از این چهره فرهنگی است که در نزدیکی «بلاویستا»ی سانتیاگو واقع است.
«نرودا» متولد «پارال» بود و در شهر جنوبی «تموکو» رشد پیدا کرد. به عنوان دیپلمات در مکزیک، کاتالونیا، برمه، جاوا، سنگاپور و.... زندگی کرد. او مردی بود شیفته سفر و جهانگردی. به دو خانه ساحلی «نرودا» سر بزنید؛ حتی اگر حس نکردید دور جهان را گشتهاید، حداقل با دنیای شاعرانه «پابلو نرودا» آشنا میشوید.
*****
«پابلو نرودا»، شاعر «به آرامی آغاز به مردن میکنی اگر...» و «هوا از من بگیر، خندهات را نه»، از مشهورترین و تأثیرگذارترین چهرههای ادبیات معاصر جهان است که تعداد زیادی مجموعه شعر از خود باقی گذاشته است. «گابریل گارسیا مارکز» ـ نویسنده برجسته کلمبیایی و برنده نوبل ادبیات ـ زمانی «نرودا» را بزرگترین شاعر قرن بیستم در تمام زبانها خوانده است. از آثار محبوب او میتوان به «اسپانیا در قلب ما»، «عاشقانه جدید برای استالینگراد» و «چوببر بیدار خواهد شد» اشاره کرد.
«نرودا» از فعالان سیاسی شیلی بود که در جنوب سانتیاگو به دنیا آمد. او یکی از حامیان سرسخت و دوست «سالوادور آلنده» ـ رییسجمهور چپگرای شیلی ـ بود که فقط ۱۲ روز پس از کودتای نظامی «آگوستو پینوشه» که به سرنگونی «آلنده» انجامید، در بیمارستان درگذشت. برخی معتقدند او به دلیل اینکه قصد داشت رهبری حزب مخالفان حکومت را برعهده بگیرد، به قتل رسید.
اعضای خانواده «نرودا» پیشتر معتقد بودند که او در سن ۶۹ سالگی بر اثر پیشرفت بیماری سرطان پروستات درگذشته؛ اما «مانوئل آرایا» - راننده شخصی او - در سال ۲۰۱۱ با اظهارات تکاندهنده خود مدعی شد، تزریقی که پیش از مرگ برای این شاعر برنده نوبل ادبیات انجام شد، علت فوت او بوده است. این اظهارنظر ماجرای مرگ این نویسنده و شاعر سرشناس را با حاشیههای زیادی همراه کرد.
در آوریل ۲۰۱۳ جسد «نرودا» براساس ادعای «مانوئل آرایا» مبنی بر به قتل رسیدن او، کالبدشکافی و در ماه نوامبر همان سال اعلام شد که در بررسیهای انجامشده شواهدی از مسموم شدن این شاعر سرشناس دیده نشده است.
با این حال، دولت شیلی پرونده «پابلو نرودا» را در ژانویه سال ۲۰۱۶ میلادی دوباره گشود و دستور انجام آزمایشهای بیشتری را صادر کرد. در این میان، «ادواردو کونترراس» وکیل حزب کمونیست شیلی اظهار کرد «پینوشه» برای از بین بردن دشمنان خود از نوعی باکتری استفاده میکرد. «رودریگو لیدو» مدیر برنامه حقوق بشر وزارت کشور شیلی نیز گفت که ما میدانیم نیروهای مسلح در زمان دیکتاتوری «پینوشه» مقادیر زیادی باکتری را برای سرکوب مخالفان وارد کشور کردند.
در ماه ژوئن همان سال تیم پزشکی قانونی این پرونده در مورسیای اسپانیا اعلام کرد که از سه نوع پروتئین یافتشده در بدن «نرودا»، دو مورد مربوط به سرطان پروستات است؛ اما منشأ پروتئین سوم (نوعی باکتری) هنوز نامشخص است. بر همین اساس، تیمی از متخصصان از کشورهای آمریکا، کانادا، اسپانیا و دانمارک مطالعه را برای یافتن منشأ این باکتری آغاز کردند اما هیچ مدرکی دال بر مسموم شدن این شاعر برنده نوبل به دست نیامد.
دادگاه شیلی حکم داد که پرونده مختومه است و جسد وی باید به قبر برگردانده شود. با وجود دفن شدن دوباره باقیمانده جسد «نرودا»، آخرین گزارشهای پزشکی قانونی حاکی از وجود نوعی عفونت باکتریایی در بدن اوست اما علت وجود آن هنوز مشخص نشده است.