«یکی از مشهورترین نظریهپردازان عدالت در یکی از مباحث خود، به جنبههای سیاسی نظریه عدالت پرداخته و بحث مهمی را تحت عنوان «اجماع همپوشان» (overlapping consensus) مطرح کرده است. اجماع همپوشان مبین آن است که فارغ از دیدگاه فلسفی، ایدئولوژیک و دینی، هسته منطقی و عقلانی در خرد جمعی بشر وجود دارد که وی را به عنوان شهروند آزاد میتواند به نقاطی عقلانی رهنمون کند. منتها این هسته عقلانی - عرفی را اگر گروههای وابسته به ادیان و ایدئولوژیهای مختلف بتوانند (که معمولا میتوانند) در بستر فرهنگی خود دریابند، کمکی شایانی به تقویت این عرصه، یعنی عرصه خرد جمعی (public reason) میکنند. به عنوان مثال، اصل زرین اخلاقی که اصلی است عقلایی میگوید: «آن چه را بر خود روا نمیداری، بر دیگران روا مدار.» این اصل لیبرال و سکولار است و از همین رو، زبانها، ادیان، مکاتب فلسفی و ایدئولوژیهای مختلف میتوانند با رجوع به منابع خود آن را دریابند، تقویت کنند و در آن سهیم شوند.
در قرآن کریم آمده است: «وای بر کمفروشان؛ آنان که وقتی برای خود پیمانه میکنند، حق خود را به طور کامل میگیرند اما هنگامی که میخواهند برای دیگران پیمانه کنند، کم میگذارند! آیا آنها گمان نمیکنند که برانگیخته میشوند؛ در روزی بزرگ که مردم در پیشگاه پروردگار جهانیان میایستند؟» از این قبیل مثالها در قرآن و کتابهایی همچون انجیل و تلمود و همچنین روایات به دفعات آمده است. همچنین آثار ادبی ما نیز مملو از چنین نصایحی است؛ آن چنان که سعدی میفرماید:
هر بد که به خود نمیپسندی
با کس مکن ای برادر من
گر مادر خویش دوست داری
دشنام مده به مادر من
همان طور که مشاهده میکنیم، گویی فطرت آدمی متمایل به این ایده است که به این ترتیب نوعی مدارا بر سر بسیاری از موضوعات میان عقاید مختلفالجهت پیدا میشود که میتوانند بر سر موضوعات مهمی همپوشانی و اجماع داشته باشند.
حال به موضوع اصلی یادداشت بازمیگردیم. سالها قبل عدهای از استادان دانشگاه در باب وجوه شرعی تحزب پرسشهایی را با مرحوم آیتالله منتظری در میان گذاشتند. ایشان پاسخ دادند: از آنجایی که مقدمه واجب، واجب است و در زمان ما امر به معروف و نهی از منکر به خصوص در قبال دولت و حکام دیگر، جنبه فردی ندارد بلکه مستلزم قدرت جمعی است؛ لذا حزب و تحزب به عنوان مقدمه واجب، واجب کفایی است و اگر جمعیت یا گروهی دست به این کار زدند و توانستند ادای وظیفه کنند، این مسئولیت از سایرین ساقط است. ایشان همچنین کارکردهای دیگری را نیز برای حزب برشمردند که آنها نیز به عنوان واجب شرعی، وظیفه مسلمین شمرده میشد؛ از جمله آن که احزاب زمینه تضارب آرا و تعاطی افکار را فراهم میآورند و از این طریق، حق بهتر پدیدار میشود و نیز احزاب میتوانند با کنترل کردن دستگاه اداری، هم به آنها مشورت دهند و هم از فساد جلوگیری کنند و نیز به این ترتیب، احزاب کادرهایی را پرورش میدهند که به مرور با امور جاری آشنا شده و میتوانند در آینده مصدر امور شوند.
آیتالله منتظری همه استدلالهای خود را بر آیات و روایات مبتنی کرده بودند. یعنی تلاش داشتند مانند یک فقیه در مصدر فتوا نشسته و با دقت در منابع فقهی، نظر خود را استنباط کنند. بنابراین مشاهده میکنیم امری را که در جهان مدرن و عرفی شده، نظامات پارلمانی و ریاستی، خود به خود و بدون ارجاع به دستگاه نظری خاص انجام میدهند، چگونه از سوی یک فقیه از درون متون دینی استخراج میشود و این نمونه دیگری از اجماع همپوشان است که جان رالز به آن معتقد بود.
زمانی که مجددا به آرای آیتالله منتظری رجوع کردم، احساس کردم درون احزاب معمولا کابینههای سایه این وظایف را بر عهده دارند. آن گونه که حزب بخشی را تحت عنوان کابینه سایه متولی دولت کرده و با تناظری یکبهیک، در مقابل هر دستگاهی، تیمی را مکلف به امر نظارت و پایش میکنند که از این طریق هم میتوانند در صورت لزوم برای اصلاح امور آن دستگاه برنامه جایگزین ارائه کنند و هم کاستیهای آن دستگاه را گوشزد کرده و البته از این طریق کادرهایی بسازند که در صورت قدرت گرفتن، برای تعیین مسئولان دچار سرگشتگی نشوند.
من سابق بر این، حتی صحبت از پارلمان سایه نیز کرده بودم؛ به این معنی که احزاب اصلاحطلب میتوانند در مقابل کمیسیونهایی که در اختیار رقبایشان است، کمیسیون سایه تعبیه کنند. همچنین در زمینه شوراها نیز میتواننند شورای سایه تشکیل دهند و حتی دستگاه قضائی سایه (بالاخص در بخشهای سیاسی آن) به وجود آورند.
البته باید یادآور شد که دولت سایه عمدتا مربوط به نظامهای پارلمانی است. با این حال نظام ایران که گفته میشود نیمهپارلمانی - نیمهریاستی است نیز میتواند از این ابزار بهرهمند شود؛ منتها به شرط آن که در آن احزاب قدرت بگیرند؛ چرا که تشکیل دولت سایه از سوی احزاب ضعیف امری بیمعناست. فیالواقع دفتر سیاسی و همچنین سازمان حزبی اصل هستند و دولت سایه شاخهای از حزب تلقی میشود. حال در شرایط کنونی باید پرسید آیا جمعی از احزاب اصلاحطلب در کنار هم میتوانند تشکیل دولت سایه بدهند یا خیر؟ چون اگر بنا باشد در انتخابات آتی همچنان ائتلاف آنها پایدار بماند شاید لازم باشد که از امروز برای این قبیل امور، کار جمعی انجام بدهند.»
***
موضوع ضرورت وجود دولت سایه را سعید جلیلی کلید زد. اگر چه به اعتراف خود اصولگرایان، در این فقره او تنها معتقد به رصد دولت است و این موضوع را هم به طور شخصی شروع کرده است. در حالی که اصالت دولت در سایه یا دولت سایه، به تحزب و تشکلگرایی است. در نظام پارلمانی بریتانیا، حزبی که از تشکیل دولت بازمیماند، اقدام به تشکیل دولت سایه میکند و همپای دولت مستقر، کابینهای را میچیند تا به وظیفه خود یعنی نظارت و انتقاد و حلقه واسط بین مردم و قدرت پایبند بماند. جریان اصلاحطلب در هر دو انتخابات ریاستجمهوری (اخیر) از نامزدی حسن روحانی دفاع کرد و در دولت یازدهم یکی از حامیان دولت تلقی شد که سعی کرد در برابر نقدهای اصولگرایانه از نامزد متبوع و انتخاب خود دفاع کند اما با شکلگیری کابینه دوم و نقدهایی که بر این روند حاکم بود، حالا به نظر میرسد جریان اصلاحطلب به ضرورت نقد دولت مستقر در راستای بهبود عملکرد پی برده و به این باور رسیده برای آن که این نقدها در جریان اصلی قرار بگیرد و هدفمند باشد، بهترین راه تشکیل دولت در سایه است. در همین زمینه محسن میردامادی معتقد است «اصلاحطلبان در دو انتخابات گذشته ریاستجمهوری در شرایطی قرار داشتند که به صورت اجتنابناپذیر باید با صدای واحد از نامزد مشخصی حمایت میکردند و خوشبختانه عقلانی و مؤثر عمل شد. در چنان موقعیتی، برای چانهزنی و قول و قرار درباره اعضای کابینه فضا و امکانی وجود نداشت و عملا انتخاب و گزینش همکاران رئیسجمهور به خود ایشان سپرده شد اما احزاب سیاسی نباید در این شرایط توقف کنند بلکه لازم است برای تغییر و اصلاح تدریجی آن تلاش کنند. در صورتی که احزاب از هماکنون برای تشکیل کابینه سایه اقدام کنند، میتوانند روی ترکیب کابینه پس از انتخابات ریاستجمهوری آینده تأثیرگذار شوند... . میتوان در انتخابات ریاستجمهوری آینده نیز اصلاحطلبان در انتخابات به صورت یکپارچه، با صدایی واحد و در قالبی جبههای حضور یابند.» لذا محسن میردامادی هم با حجاریان هم عقیده است که در فقدان حزب باید با حرکت جبههای به سمت تشکیل دولت سایه پیش رفت. همان مفهومی که عباس عبدی هم بر آن انگشت تأکید گذاشته بود: «مشکل اصلی در شکلگیری دولت در سایه، فقدان نظام حزبی است، چون شکلگیری چنین دولتی، فقط در یک ساختار حزبی ممکن میشود ولی کوشش برای شکلگیری آن شاید به تقویت تحزب نیز کمک کند. هر چند گمان نمیکنم در شرایط حاضر هیچ حزب و گروهی قادر باشد گام اولیه را برای تشکیل چنین طرحی بردارد؛ چرا که بدنه آنها ضعیفتر از آن است که بتوانند چنین دولتی را با اتکا به اعضای خود شکل دهند.»