از نظر شما آینده جریان اصلاحات چگونه خواهد بود و تا چه زمان میتواند اعتبار سیاسی خود را حفظ کند؟
اصلاحات جریانی برآمده از خواست و مطالبات اکثریت جامعه است و به هر تقدیر آینده اگر برای ملت روشن باشد، به همان میزان برای این جریان نیز واضح خواهد بود. توفیقی که اصلاحطلبان در این مورد داشتهاند، نمایندگی خواست اکثریت ملت در سالیان گذشته بوده و این مهم قابل توجه است که در عین حال توانستهاند جهتگیریهای خود را تا حد زیادی با دغدغههای جامعه همراه کنند. مطالبات مردم همچنان جهتدهنده سیاست در ایران خواهد بود و به میزانی که اصلاحطلبان این نمایندگی از مطالبات ملی را حفظ کنند، پایگاه و جایگاه خود در سیاست کشور را نیز نگه خواهند داشت.
برای حفظ این پایگاه مردمی باید چه اقداماتی از سوی اصلاحطلبان صورت گیرد؟
طبیعتا شناخت روزمره و هرروزه از جهتگیریهای جامعه و خواست اکثریت مردم، شاخص اصلی حرکت اصلاحطلبان و برگ برنده آنهاست. البته ممکن است در ظواهر امر مطالبات سطح اول و دوم مردم از دید تحلیلگران مختلف، متفاوت باشد، اما در مجموع حرکت سیاسیای موفق خواهد بود که اولا به درستی مطالبات غالب مردم را بشناسد و ریشهیابی کند و ثانیا برای تحقق آن برنامه و دستور کار داشته باشد. ممکن است این برنامه و دستور کار به دلیل ممانعتهای ساختاری یا مشکلات حقوقی یا تقسیم قوا در کشور به طور آنی محقق نشود که البته فهم و درک اکثریت ملت میپذیرد که تحقق مطالبات تدریجی و منوط به گذر زمان و تثبیت پایههای حقوقی و مبنایی برای حل مسائل است. به همین علت بهرغم ظاهر امر که نسبت توفیقات جریان اصلاحات با سطح مطالبات ملی برابری نمیکند، اما با درک اکثریت ملت از موقعیت نمایندگان فکری و سیاسی خود در جریان اصلاحات، این فرصت به اصلاحطلبان داده شده که همواره (حداقل در دو دهه گذشته) مورد اعتماد جامعه باشند. مشروط بر اینکه مکانیزم تقرب اصلاحطلبان به خواست و مطالبات اکثریت باقی بماند، این اعتماد کماکان در جای خود خواهد ماند.
بعضا تحلیلی مطرح میشود در مورد اینکه اصلاحطلبان از ترکیب دولت ناراضی هستند و در عین حال به دلیل نقشی که در پیروزی حسن روحانی داشتهاند، ترجیح به سکوت دارند. این تحلیل از نظر شما تا چه حد صحیح است؟
برای جریان سیاسی ریشهدار و صاحب پایگاه مردمی گستردهای که در سالهای اخیر اعتبار خود را نیز نشان داده، هیچ اجباری برای سکوت وجود ندارد. آنچه مبنای تحلیل و حرکت اصلاحطلبان است، چشم اندازهای پیشرفت کشور و تامین منافع ملی در قالب تحقق مطالبات اکثریت جامعه است. ممکن است هر مسئول یا مدیری در انتصابات و حرکتهای خود تصمیماتی اتخاذ کند که برخی چهرههای سیاسی نقد داشته باشند و برخی دیگر حمایت کنند. این بحث متفاوت از نگاه کلیت جریان سیاسی بزرگی به نام اصلاحات است و طبعا این جریان برنامهها و اهداف کلان خود برای کشور را در قالب مثلا انتصاب یک وزیر، معاون وزیر یا استاندار تقلیل نمیدهد. به هرحال ممکن است این انتقادات از سوی فعالان سیاسی در جناح اصلاحطلب یا اصولگرا صورت گیرد، اما آنچه برای اصلاحات مبنای راهبردی داشته و خواهد داشت، حمایت از دولت آقای روحانی است، که این همراهی هم مشروط و موکول به انتخاب اشخاص و افراد خاصی نبوده است. ما بر اساس چشمانداز پیشرو و دوراندیشی به این جمع بندی رسیدیم که از آقای روحانی حمایت کنیم و این حمایت هم اعلام همراهی با وی تا سال 1400 است. شعار با روحانی تا 1400 از سوی اصلاحطلبان اعلام شد و اکثریت رایدهندگان هم با آن همراهی کردند. طبیعی است که هر وزیر، معاون و مسئولی موافق و مخالف داشته باشد و ممکن است هرکسی به نظر خود گزینههای نزدیکتر و مناسبتری را ببیند، اما رئیس جمهور هم در شرایط موجود، با توجه به اختیارات و مسئولیتی که دارد ممکنترین گزینههای همکاری با خود را برگزیده است. مطمئنا این انتخابها و انتقاداتی که از سوی اشخاص مطرح میشود ربطی به همراهی و همکاری آقای روحانی و جریان اصلاحات ندارد.
شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان در سالهای اخیر به عنوان ساز و کاری برای اتحاد و انسجام این جریان مورد وثوق عمده جریانهای اصلاحطلب قرار گرفت و در عین حال انتقاداتی نیز به اقدامات و ترکیب آن وارد شد. از نظر شما این مجموعه تا چه زمان میتواند کار خود را به خوبی انجام دهد؟
شورای عالی همانگونه که از اسمش بر میآید در واقع شورایی برای سیاستگذاری، جهت هماهنگی و انسجام جریان اصلاحات و گروهها و سازمانهای سیاسیای است که خود را ذیل حرکت اصلاحات تعریف کردهاند. این ساز و کاری است که پس از سالها ممارست، امتحان و تجربه شیوههای هماهنگی گوناگون مانند شورای هماهنگی جبهه دوم خرداد، ائتلاف گروههای خط امام، شورای هماهنگی اصلاحات، شورای مشورتی رئیس دولت اصلاحات و... تعریف شده است. این شیوههای هماهنگی به فراخور زمان و مکان فعالیت پیشبینی شده و مورد استفاده قرار گرفته بود و هرکدام در دوره خود اثرگذار بوده است. در چند سال اخیر و مخصوصا بعد از انتخابات سال 94 شورای عالی اصلاحطلبان به خوبی عمل کرده و نتایجی که از فعالیت این مجموعه حاصل شده بهاندازه کافی قابل دفاع است. طبیعتا هیچ تصمیم سیاسی نمیتواند همه نیروها را راضی کند و فعالیت جبههای در این مقیاس میتواند در دل خود نقدهایی نیز به همراه داشته باشد. آنچه در مورد شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان مطرح میگردد، معطوف به بهتر، جامعتر و کم خطاتر شدن این ساز و کار است. از نظر بنده هم نیروها و افرادی که در مدار این شورا هستند (چه نمایندگان احزاب و چه افراد حقیقی)، با خرد جمعی خود نقدها را حلاجی خواهند کرد و در جهت هرچه بهتر شدن این روند خصوصا در دو سال آینده گام خواهند برداشت.
در سال 84 جریان اصلاحات با یک خطای بزرگ و عدم ائتلاف درونی موجب حذف خود شد و در سالهای 92، 94 و 96 حتی با غیر اصلاحطلبان نیز ائتلاف کردند. از دید شما در ادامه مسیر اصلاحات کدامیک از این دو سناریو احتمال بیشتری برای اتفاق دارد؟
از نظر بنده شرایط به عقب بازنمیگردد و شرایط سال84 ویژه و منحصر بفرد بود. تحلیل چرایی عملکرد اصلاحطلبان در آن دوره و میزان خطایی که گروهها و شخصیتهای اصلاحطلب در آن زمان صورت دادند، یا آنچه شرایط قهری جامعه را پیش آورد و اینکه امکان جلوگیری از این اتفاق ناخوشایند تا چه حد فراهم بود بحثی گسترده میطلبد، که در یک مصاحبه نمیگنجد. اما آنچه مسلم است اینکه تدبیر جمعی و تحلیل نیروهای اصلاحطلب بر این است که تا وقتی خطر افراطگرایی و تندروی منافع ملی را تهدید میکند، ائتلاف حداکثری بر اساس مطالبات حداقلی شعار جریان اصلاحات باشد. این هدفی استراتژیک برای همه گروههای اصلاحطلب است که در واقع بر تجربه (نه فقط 84) تکیه دارد. ما به این رسیدهایم که ائتلاف حداکثری و حرکت جبههای، حتی هنگامی هم که همراه با کوتاه آمدن از برخی مطالبات جریانی باشد، به توفیق نزدیکتر است. این عملکرد مطمئنا بیشتر تامینکننده منافع ملی و مصالح جریان اصلاحات خواهد بود و جذابیت آن هم بهگونهای است که حتی باعث شده حلقه موتلفین با جریان اصلاحات از گروههای اصلاحطلب به سمت گروههای میانهرو یا حتی اصولگرایان معتدل هم توسعه پیدا کند. این رویکرد به این دلیل اتخاذ شده که در حال حاضر خطری عاجل و رفع نشده به نام افراطیگری گریبان کشور را گرفته و به محض اینکه در این ائتلاف خللی ایجاد شود حتما به صحنه سیاست باز خواهد گشت. در شرایط فعلی زهر اصلی برای سیاست در ایران بازگشت نیروهای تندرو به عرصه سیاسی است.
در سالهای پس از انقلاب همواره دو جریان در صحنه سیاست کشور مطرح بوده که روزی با عنوان چپ و راست و امروز هم به نامهای اصلاحطلب و اصولگرا شناخته میشوند. با توجه به شرایط فعلی آیا امکان ظهور و بروز جریان سومی در سالهای پیش رو وجود دارد؟
در سیاست باید و نبایدی وجودی ندارد و جریانهای سیاسی به اقتضای گرایشهای موجود در بین مردم به وجود میآید و اگر جریانات ریشهداری باشند و بخواهند موسمی و فرمایشی نباشند باید متکی به یک تبار اجتماعی، فرهنگی و تاریخی باشند. جریانها در هر تعدادی میتوانند وجود داشته باشند و محدودیتی در تعداد گرایشهای سیاسی در کشور وجود ندارد. در ایران نه تنها بعد از انقلاب، بلکه حتی از مشروطه به این سو دو جریان اصلی سیاست در ایران وجود داشته که البته در ذیل خود انشعاباتی هم داشتهاند. در دورهای مشروطهخواهان و مشروعهخواهان بودند و در دورهای چپ و راست و اصلاحطلب و اصولگرا و... جریانهایی بودند که عمده گرایشهای سیاسی مطرح در ذیل آنها تعریف میشدند. این تقسیمبندی دوگانه از 150 سال پیش در ایران بوده و به عنوان کلان گفتمانهای سیاست شناخته میشدند. جریانهای اصولگرا و اصلاحطلب هم با وجود تکثری که در ذیل خود دارند، در نهایت هویت خود را حفظ نمودهاند و به نظر نمیرسد گفتمان سومی به جانداری و قوت این دو جریان در جامعه نفوذ کند و بتواند بین مردم پایگاه سیاسی تشکیل دهد. البته طبعا اگر چنین اقتضائی به وجود آید و گفتمان سومی از درون جامعه متولد شود ظهور و بروز سیاسی هم خواهد یافت و در صورتی که جریان بر جامعه متکی نباشد فروغی هم نخواهد داشت.
آقای احمدینژاد و همراهانش همواره سعی داشتهاند خود را به عنوان جریان سوم معرفی کنند. از نظر شما وزن آنان در سطح ساخت جریان سوم هست؟
بعید است با سه نفر بشود جریان ساخت. جریان سوم شدن هم مانند سایر توهماتی است که این دوستان معمولا داشتهاند و در برههای از زمان هم یک ملت هزینه توهم این چند نفر را پرداخت کرد. بنده هیچ چشماندازی برای آینده سیاسی این افراد قائل نیستم و به دلایلی که عرض کردم تشکیل جریان سیاسی از سوی آنان نامحتمل است. این سه نفر هم در حد و اندازهای نیستند که بتوانند حامل یک گفتمان سیاسی باشند.
در مورد لزوم تحزب در کشور بسیار سخن گفته شده، اما در عمل تغییر خاصی مشاهده نمیشود. چه مسیری باید برای اثبات نظام حزبی در کشور دنبال شود؟
تحزب در ایران به رسمیت شناخته شده، اما هنوز ابزار و لوازم حقوقی و قانونی برای نقش پذیری و مسئولیتپذیری توسط احزاب در اداره جامعه به درستی و دقت تعبیه نشده و نظام پارلمانی ما از نظام حزبی منفک است. بر خلاف تمام نظامهای پارلمانی که احزاب نقش اساسی و مسئولیت اصلی در شکلگیری آن داشته و کرسیهای پارلمانی توسط احزاب پر میشود. در اینگونه نظامها دولت نیز منبعث از پارلمان است و در نظامهای ریاستی هم احزاب به شیوههای دیگری اثرگذار هستند. در کشور ما هنوز بعد از گذشت 40 سال از انقلاب اسلامی و تشکیل یک جمهوری، متاسفانه هنوز نظام حزبی به شکل و صورت موثر خود تعبیه نشده است. به هرحال باید دغدغه همه فعالان سیاسی در جریانهای مختلف ایجاد هرچه سریعتر این پیوند از لحاظ حقوقی باشد تا میان کار سیاسی سازمانیافته و شناسنامهدار و تصدی کرسیهای قدرت در ایران، ربط و نسبت حقوقی و مسئولیتپذیرانه برقرار باشد.