چند هفتهای است که از معاونت ورزش دانشگاه آزاد اسلامی استعفا دادهاید. چه اتفاقی افتاد که تصمیم گرفتید با آمدن تیم مدیریتی جدید به دانشگاه آزاد اسلامی، بعد از چهار سال استعفا دهید؟
من از سال ١٣٧٩ عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی هستم. اما برای مدیریت در معاونت ورزش دانشگاه آزاد اسلامی، چهار سال پیش آقای میرزاده محبت کرد و از من دعوت کرد. ٣٠ سال دانشگاه آزاد در بخش ورزش، اداره کل بود. گفتند اگر شما بیایید، ما آن را ترفیع میدهیم و معاونت میکنیم. من هم پذیرفتم و چهار سال هم کار کردم. در جلسهای که در خدمت آقای هاشمیرفسنجانی بودیم که ایشان حقیقتا به ورزش بهویژه ورزش بانوان علاقه داشت، به من گفتند: «حالا که شما در دانشگاه آزاد معاونت شدهای و ورزش ارتقای پست پیدا کرده، من دلم میخواهد به ورزش بانوان اهمیت بیشتری دهید». در شهریور ماه ١٣٩٦ دوباره ورزش از معاونت به حالت اولیه برگشت. من هم استعفا دادم و استعفای من هم مورد پذیرش قرار گرفت و از دانشگاه آزاد رفتم. همانطور که گروه قبلی دانشگاه آزاد اسلامی دوست داشتند جایگاه ورزش ارتقا پیدا کند و به معاونت برسد، تیم مدیریتی جدید دوست نداشت جایگاه ورزش در سطح معاونت باشد. دوست داشتند دوباره اداره کل شود و بههمینخاطر هم استعفا دادم. من هم به نظر تیم قبلی احترام گذاشتم و کار را پذیرفتم و هم به نظر تیم جدید احترام گذاشتم و استعفا دادم که تیم جدید راحتتر کار کند. درحالحاضر میتوانم بگویم ثمره کاری ما در طول چهار سال، ٢٠ تیم ورزشی در بخش حرفهای بود که ١١ تیم ما قهرمان ایران شد و پنج تیم ما سهمیه آسیا گرفت. بهغیر از یک تیم، در لیگهای حرفهای ایران، همه تیمهای ما روی سکو رفتند. ٤٢٣ ورزشکار ملی، مربی و سرپرست از دانشگاه حقوق میگرفتند. اساسنامه باشگاه فرهنگی و ورزشی دانشگاه آزاد را هم نوشتیم و در هیئت امنای دانشگاه آزاد رأی آورد. همچنین این باشگاه حدود دو سال و نیم قبل در دانشگاه آزاد اسلامی افتتاح شد. مثل خیلی از دانشگاههای خارج از کشور که دارای تیمهای ورزشی هستند و باشگاهداری میکنند ما هم به همین سمت و سو آمدیم و باشگاهداری کردیم. تمام اعضا، بهویژه آقای هاشمی، آقای میرزاده و هیئترئیسه محترم از این کار ما و پیشرفت ورزش در دانشگاه آزاد خیلی خوشحال بودند. لازم میدانم، بگویم آقای دکتر میرزاده حقیقتا برای دانشگاه آزاد اسلامی زحمت کشید. خیلی به روند روبهرشد در بخش پژوهش، آموزش و ورزش بها داد. از ایشان تشکر میکنم ولی تا یار که را خواهد و میلش به که باشد.
از مرحوم آیتالله هاشمیرفسنجانی صحبت کردید. آیا قبل از فوت مرحوم هاشمی دیدار خصوصیای با ایشان داشتید؟
یک روز آقازاده ایشان، آقا محسن، به من گفت: «پدرم با شما کار دارد. در ضمن پاهای ایشان درد میکند دلشان میخواهد شما بروید حرکات درمانیای را با ایشان انجام دهید». وقتی من به منزل حضرت آیتالله رفتم، در اتاق خصوصی من را پذیرفتند و خدمت ایشان رسیدم. حتی به آقا محسن گفتند: «شما من را با آقای دادکان تنها بگذارید». یکسری حرکات در مورد استخوان ران ایشان که درد میکرد، با ایشان کار کردم. بعد هم از وضعیت دانشگاه و نحوه کار با آقای میرزاده از من پرسیدند. به مرحوم هاشمی گفتم: «خیلی به ورزش علاقه دارد و تعاملشان با من بیش از معاونان دیگر است». این اولین جایی است که برای عموم این حرف را میزنم. به من گفتند: «دوست نداری برای مجلس کاندیدا شوی؟» من هم به ایشان گفتم: «نه، به این کارها علاقه ندارم». مرحوم هاشمی در ادامه گفتند: «من کسانی را دارم که نظرسنجی کردهاند و میگویند شما جزء سه نفر اول تهرانی، برای این کار بیا». مرحوم هاشمی دوباره گفتند: «الان نگو. برو فکر کن و بعد به من بگو». اما من بازهم به ایشان گفتم: «نه، در این زمینهها علاقه ندارم».
درباره نحوه تعاملتان با مرحوم هاشمی گفتید. شما نزدیک پنج سال در رأس فدراسیون فوتبال بودید. در آن زمان تعاملتان با رئیس دولتها چگونه بود؟
من دنبال اصلاحطلببودن یا اصولگرابودن نیستم. من به دنبال این هستم که بگویم فردی رئیس دولت بود که جامعالشرایط بود و همه دوستش داشتند. دوستداشتن هم چیزی نیست که با این حرفها بتوان آن را کم یا زیاد کرد. وقتی شما در ذهن و زبان مردم هستی، میتوانی آن را دور کنی ولی وقتی در قلب رفتی و جایگاهی برای خود درست کردی، بیرونگذاشتن کسی از قلبها، سخت است. در آن دوره که من نایبرئیس فدراسیون فوتبال بودم، رئیسجمهور به آقای مهندس مهرعلیزاده، رئیس وقت سازمان تربیتبدنی، گفته بودند: «شرایط را برای رئیسشدن دادکان فراهم کنید». من همان موقع خدمت ایشان رسیدم و به من گفت: «کارهای شما را که در گذشته کردهاید، میدانم». من مدیر اجرائی جشنهای ازدواج دفتر مقام معظم رهبری بودم. برای جشنی که در ورزشگاه ١٢هزار نفری آزادی برگزار شد رئیسجمهور و رئیس قوه قضائیه آمده بودند. در آنجا آقای خاتمی به من گفت: «آقای دادکان چرا زدی به عروسی؟» من هم گفتم: «وقتی مهندسها به فوتبال میآیند، من هم زدم به عروسی». ایشان خندید و بعدا زمینه را مساعد کرده و گفته بود حتما دادکان باید در ورزش حضور داشته باشد. بعدها به ایشان نزدیک هم شدم و افتخار هم میکنم که از دست ایشان نشان لیاقت و مدیریت گرفتهام. . شاید تنها مدیر کشور باشم که موفق شدم نشان لیاقت و مدیریت بگیریم. یک مدیر دیگر، آقای یزدانی خرم هم نشان گرفت ولی نشان ایشان خدمت است و دیگر هیچ مدیری هم نشان نگرفت. خوشحالم که در آن عرصه به ایشان نزدیک شدم و تلمذ کردم.
رابطهتان با رئیسجمهوری بعدی چگونه بود؟
آدم در یک وجب جا میخوابد، باید بگویم رئیسجمهور بعدی هم خیلی از من استقبال کرد. حتی زمانی که میخواست برای کسی که مسئول ورزش کشور شود حکم بزند، من را صدا کرد و گفت: «به ایشان گفتم که به دادکان بچسب و از دانش و تواناییهای دادکان استفاده کن. نگفتم که آقای دادکان به او بچسب». رئیس ورزش وقت هم من را صدا کرد ولی بعد دیگر به بنبست رسیدیم.
در دوره دوم ریاستجمهوری آقای احمدینژاد، وقتی شما از فوتبال رفتید، آیا ایشان در مورد فوتبال برای شما پیغامی فرستادند؟
چون ما یکسری مشکلات در فوتبال داشتیم، ایشان یک نامهای را به آقای فرخزادی داد و برای من آوردند. در آن نامه چند نفر را اسم برده بود که یکی از آنها هم آقای کیروش بود و میخواستند درباره آنها نظر دهم و بگویم کدام گزینه را برای تیم ملی بیاورند. من هم به آقای فرخزادی گفتم: «آقای رئیسجمهور کار خیلی خوبی میکند که یک مربی خارجی را میخواهد برای تیم ملی بیاورد ولی شما اجازه دهید فدراسیون فوتبال این کار را کند و من هم روی هیچکدام از این گزینهها نظر نمیدهم».
پاییز سال گذشته بعد از اینکه محمود گودرزی از وزارت ورزش و جوانان رفت، نام شما برای این وزارتخانه مطرح شد، موجی هم ایجاد شد و یکسری از ورزشکاران هم از شما حمایت کردند. آیا آن موقع با خود شما هم صحبتی شد؟
با واسطه با من صحبت شد. من هم این احساس را داشتم که اگر پنج کاندیدا وجود دارد، یکی از آنها هم من باشم حتی اگر شانسی برای وزیرشدن، نداشته باشم. میدانستم که محال است این کار را به ما بدهند.
چرا این فکر را میکردید؟
به دلیل اینکه مشخص بود. در دوره اول ریاستجمهوری آقای روحانی ابتدا آقای سلطانیفر را معرفی کردند. قبل از معرفی آقای سلطانیفر، آقای صالحیامیری و آقای ربیعی من را صدا کردند و گفتند: «آقای رئیسجمهور روی این چهار مشخصه میخواهد وزیر ورزش و جوانان انتخاب کند. ١- خوشنام باشد. ٢- متخصص باشد. ٣- با فساد موجود مبارزه کند. ٤- در ورزش خصوصیسازی کند». من هم گفتم: «من ٣ و ٤ را دارم. با فساد موجود مبارزه کردهام. خصوصیسازی هم کردهام. بههمینخاطر میبینید وقتی من از فدراسیون فوتبال رفتم، پنج میلیارد و ٧٠٠میلیون تومان در فدراسیون گذاشتم ولی مورد ١ و ٢ را باید از مردم بپرسید که من متخصص و خوشنام هستم یا نه». همان موقع در جلسهای که در مرکز استراتژیک بود آقای ربیعی از تخصص و خوشنامی من یاد کرد و من هم تشکر کردم و آمدم. بعد دیدم که اصلا انتخاب به این چهار فاکتور نیست. انتخاب رفیق است. من یارم الان هیچجا پستی ندارد، من هم رئیسجمهور شدم کجا او را بگذارم؟ منتظر بودند مجلس عوض شود و دوباره یار خودشان را بگذارند. آقای احمدینژاد این حرفها را نمیزد که من متخصص، متعهد و خوشنام میخواهم، هرکسی رفیقش بود را میگذاشت. بعد از رفتن آقای گودرزی، آدم دولت مشخص بود. بقیه را که صدا میکردند و با آنها صحبت میکردند، میخواستند زمینه را برای ورود همان آدم مهیا کنند. من هم آرزوی موفقیت میکنم برای فردی که معرفی کردند. آقای آشنا، مشاور رئیسجمهور در تلویزیون گفت: «مردم به سه وزارتخانه ورزش و جوانان، آموزشوپرورش و فرهنگ و ارشاد اسلامی رأی دهند. برای آقای رئیسجمهور مهم است که چه کسی رأی بیشتری بیاورد». من در آن رأیگیری از مردم، رأی بالایی آوردم. رقیب من یک درصد هم رأی نیارود. حتی در سایت پویش که متعلق به طیف اصلاحات است من ٨١ درصد رأی آوردم. پس برای چه از مردم نظرسنجی کردید؟ من باشم این کارها را نمیکنم. چون در ذهن مردم منفی میشوید. آدم خودتان را بگذارید و دنبال نظرسنجی و این حرفها هم نروید.
آقای روحانی حق دارد هرکسی را میخواهد بگذارد اما برای انتخاب، فاکتور معرفی نکند. من دولتم را دوست دارم حتی اگر به آن رأی نداده باشم، به دولت احترام میگذارم و آرزوی موفقیت، هم برای دولت و هم برای همه وزرا دارم.
کمتر از چند ماه دیگر انتخابات کمیته ملی المپیک برگزار میشود. با توجه به تجربه موفقی که در دانشگاه آزاد در ارتباط با تمامی رشتههای ورزشی داشتید، آیا با وجود اینکه عضو هیچ مجمع فدراسیون المپیکی نیستید، میتوانید در انتخابات ریاست کمیته ملی المپیک شرکت کنید؟
من عضو هیچ مجمعی نیستم. عضو هیئترئیسه فدراسیون دانشجویی هستم ولی المپیکی نیست و اصلا قصدی هم برای شرکت در انتخابات کمیته ملی المپیک ندارم. باید ببینید چه کسی را میخواهند و چگونه کار را مهندسی میکنند. وقتی کار مهندسی شد، دیگر انتخاب افراد با توجه به شایستگیها، تواناییها و کاربلدبودن نیست. کار مهندسی میشود تا آقای x رئیس شود.
همه میدانند شما آدم صریحاللهجهای هستید و انتقاد هم میکنید. شاید خیلی از مدیران دوست داشته باشند از شما استفاده کنند ولی وقتی انتقادهای شما را میبینند از شما استفاده نمیکنند.
من اگر انتقاد میکنم شما بگویید در سالیان دراز در انتقادهای من یک بیاحترامی به کسی بوده؟ همین الان در جواب سؤال شما گفتم: «به همه احترام میگذارم و آرزوی موفقیت میکنم». آدم موفق کسی است که از موفقیت دیگران لذت ببرد. خدا شاهد است اگر این افراد موفق شوند خوشحال میشوم به دلیل اینکه این موفقیت برای مردم و کشور من است. دو سال بود که از فدراسیون فوتبال آمده بودم، آقای اکبر غمخوار به شارجه امارات رفته بود که امتیاز یک دفتر هواپیمایی را بگیرد. به من گفت: «در صحبتهایی که با امیر شارجه داشتم از من پرسید شما را میشناسم و بعد از اینکه گفتم: بله. گفت که دو بلیت میدهد که شما با همسرتان به شارجه سفر کنید و اینجا را ببینید و بمانید». من فردای آن روز مصاحبه کردم و گفتم: «از من خواستهاند به شارجه بروم ولی من بچه این وطنم و جایی نمیروم». جای خودم، کشورم و نظامم را دوست دارم. پیشرفت مردم برای من حس خوب ایجاد میکند ولی وقتی ببینم نه، یکجای کار میلنگد، مگر حقوقبگیرم یا ترسی از کسی دارم؟ باید حرف بزنم شاید به گوش کسی برسد و بیدار شود. اما اگر آن آدم خودش را به خواب زده باشد، هرکسی باشد، بیدار نمیشود. ولی اگر خود را به خواب نزده باشد، میگوید: این از ما انتقاد کرد، او را بیاوریم ببینیم چه میگوید. البته این را هم بگویم دفتر آقای سلطانیفر با من تماس گرفت که من بروم و با ایشان جلسهای داشته باشم و به آنها گفتم: «آرزوی موفقیت برای ایشان میکنم و امیدوار هستم در کار خود موفق شوند ولی من جلسهای با کسی نمیگذارم».
از انتقادهای شما حرف زدیم. یک نفر مثل محسن صفاییفراهانی وقتی انتقادهای شما را در تلویزیون میبیند حرف شما را گوش میکند و میگوید آقای دادکان فکر و حرفی برای گفتن دارد و میآید کنارم و به من کمک میکند اما خیلی از مدیران این دید را ندارند و میگویند او وقتی از ما انتقاد میکند شاید با ما اهل تعامل نباشد. چه نظری در این ارتباط دارید؟
حرفی که زدید طلا بود. ایشان من را صدا کرد و به من گفت: «من برای شما، نایبرئیسی فدراسیون فوتبال را در نظر گرفتهام». من اما به آقای صفایی گفتم: «من چند ماه مشاور شما باشم اگر توانستیم با هم کار کنیم در خدمت شما هستم». حدود چهار ماه مشاور ایشان بودم بعد من را به هیئترئیسه آورد و من نایبرئیس فدراسیون فوتبال و رئیس سازمان لیگ شدم. از خود آقای صفایی بپرسید. وقتی تیم ملی نوجوانان ما با حمید درخشان به دلیل صغر سنی محروم شد، به تلویزیون رفتم و از آقای صفاییفراهانی انتقاد کردم. آنجا گفتم: «اینکه AFC ما را محروم کرده، کار درستی بوده و ما خطا کردهایم». صبح که به فدراسیون رفتم، آقای صفایی من را صدا کرد و گفت: «با من هستی یا با شیر؟» من هم گفتم: «با حق» ایشان هم ناراحت نشد و حرف من را قبول کرد. با وجود اینکه نایبرئیس فدراسیون فوتبال و رئیس سازمان لیگ بودم، آقای صفاییفراهانی من را مدیر تیمهای ملی هم کرد و گفت: «تو مدیر تیمهای ملی نشوی تیم ما زمین میخورد». همه تیمهای ملی دست من آمد و ما به بازیهای آسیایی بوسان رفتیم و قهرمان شدیم. آنموقع آقای صفایی از فدراسیون رفته بود. من هم از همان بوسان به ایشان زنگ زدم و گفتم: «آقای صفایی کارهای شما ثمر داد و من هم جزئی از آن بودم». از ایشان تقدیر کردم. در تلویزیون هم که رفتم از ایشان یاد کردم.
درباره تماس وزارت ورزش با خودتان گفتید، از دوستان نزدیک شما که در هیئترئیسه فدراسیون فوتبال حضور داشتند، کسی بوده که آقای سلطانیفر از او دعوت کرده باشد و بخواهد با او کار کند؟
بله آقای ضیاءالدین شجاعیبرهان بودند که جواب نه دادهاند. از آقای شجاعیبرهان دعوت کرده بودند بیاید و برای باشگاه پرسپولیس کار کند، سمت خوبی هم در هیئتمدیره به او بدهند. اما آقای شجاعیبرهان گفته بودند: «من به دو دلیل نمیآیم. ١- مشغله کاری دارم. ٢- وقتی آقای دادکان در صحنه ورزش نیست من که ورزشی نیستم بیایم در ورزش چه کار؟» حالا که اسم آقای شجاعیبرهان را بردم، میخواهم بگویم هیئترئیسه من در فدراسیون فوتبال، بهویژه آقای محمد شریعتمداری و آقای ضیاءالدین شجاعیبرهان، خیلی به من کمک کردند.
چه ارزیابیای از آینده ورزش ایران با حضور مسعود سلطانیفر بهعنوان وزیر ورزش و جوانان و محمدرضا داورزنی بهعنوان معاون قهرمانی دارید؟
من فقط آرزوی موفقیت برای آنها میکنم. همه فکر و حساسیت من را نسبت به ورزش میدانند، ولی امیدوارم اقداماتی که انجام میدهند، سلیقهای نباشد و به نفع ورزش کشور باشد.
این روزها بحث حضور زنان و جوانان در مناصب مدیریتی مطرح است، حتی در مناظرات انتخاباتی هم شاهد این بودیم که کاندیداها یکی از وعدههایی که میدادند، بحث حضور زنان و جوانان در مدیریت کشور است. نظر شما درباره حضور جوانان و بانوان در مناصب مدیریتی چیست؟
من اعتقاد به این ندارم که تفاوتی بین زن و مرد وجود دارد. به اعتقاد من هرکسی شایستهتر است، باید سرکار باشد. حالا این شخص یا زن است یا مرد، جوان است یا مسن است. اگر جوانی مثل آقای جهرمی که برای وزارت ارتباطات معرفی کردهاند، برای بخشهای دیگر هم داریم، آن را معرفی کنند تا کار را به دست گیرد. ولی دلیل نمیشود به صرف اینکه گفتیم جوانان بیایند، آدمی معرفی شود که شایستگی نداشته باشد. ١٨ وزیر هست، هر ١٨ تا را به شرط شایستهبودن خانم یا جوان بگذارند؛ ولی به شایستگی توجه کنند. جنسیت برای انتخاب از نظر من مهم نیست. مهم این است که توانایی انجام کار را داشته باشند. حالا یا جوان باشند یا خانم باشند.