جنبههای جدیدی از پرونده تخلفات احمدینژاد افشا شده است. با این وجود احمدینژاد این تخلفات را انکار میکند و از پذیرش آن طفره میرود. به نظر شما قانون باید چه برخوردی با احمدینژاد داشته باشد؟
در سالهای اخیر تخلفات اداری، اقتصادی و سیاسی در جامعه افزایش پیدا کرده و اغلب آنها نیز ریشه در دولت آقای احمدینژاد دارد. وضعیت به شکلی شده که فساد در جامعه فراگیر شده است. از سوی دیگر برخی جریانهای سیاسی در چپ و راست، در حال متهم کردن یکدیگر هستند. در نتیجه فساد اقتصادی و پرونده سازی به حربهای برای این دسته از جریانهای سیاسی تبدیل شده که با استناد بهاین پروندهها تلاش میکنند به اغراض سیاسی خود دست پیدا کنند. به نظر من ریشه برخی پروندههای فساد اقتصادی را باید در اغراض سیاسی جریانهای سیاسی جستوجو کرد که در هر دو جریان نیز وجود دارد و تنها مختص به یک جریان نیست. از سوی دیگر با ارجاع این پروندهها به دادگاه نیز مشکلی حل نمیشود و بلکه باید به صورت ریشهای با این معضل برخورد کرد. کشمکشهای سیاسی از دهه هفتاد در کشور بیشتر شد و تا به امروز نیز وجود داشته است. در طول این دو دهه این جریانها برای پیروزی بر رقیب و رسیدن به اهداف خود به ابزارها و روشهای مختلفی دست زدند که یکی از آنها پرونده سازی اقتصادی بوده است. در شرایط کنونی نیز آقای احمدینژاد به عنوان رئیس دولتهای نهم و دهم با اتهامهای گستردهای مواجه شده است که باید به اتهامات خود پاسخ مناسب بدهد. آقای احمدینژاد سابقه زیادی در عرصه مدیریت کشور نداشت و به همین دلیل هنگامی که به قدرت رسید از تجربه کافی برای مدیریت اجرایی کشور برخوردار نبود. از سوی دیگر وی به جای اینکه جمع محور و قانون محورباشد، شخصمحور بود و تلاش میکرد به صورت سلیقهای و شخصی درباره امور جاری کشور تصمیم گیری کند. اصولگرایان برای پیروزی احمدینژاد در انتخابات هزینه زیادی متحمل شدند و همه امکانات و ابزارهای خود را برای حمایت از وی به کار گرفتند. با این وجود پس از اینکه احمدینژاد به ریاست جمهوری رسید خود را مستقل معرفی کرد و به همین دلیل بسیاری از اصولگرایان از وی فاصله گرفتند. در نتیجه احمدینژاد در طول دوران ریاست جمهوریاش به صورت فردی و بدون حمایت احزاب و جریانهای سیاسی مدیریت اجرایی کشور را به دست گرفته بود. در شرایط کنونی نیز قانون در مرحله اجرا در برخورد با پرونده احمدینژاد دچار مناقشه سیاسی شده است. مسئولان هنگامی که با پرونده احمدینژاد مواجه میشوند به دلیل برخی ملاحظات سیاسی از رسیدگی دقیق به آن خودداری میکنند. در نتیجهاین ملاحظات سیاسی اجازه نمیدهد این پروندهها به نتیجه مطلوب دست پیدا کند. مسئولان باید در برخورد با پرونده احمدینژاد ملاحظات سیاسی را کنار بگذارند.
دیدگاه شما درباره طرح برخی محدودیتهای اخیر چیست؟
در سال88 اتفاقاتی در کشور ما رخ داد که خوشایند هیچکس نبود. به نظر من در این اتفاقات هر دو طرف بازنده بزرگ بودند. پس از اتفاقات سال88 شرایط برای آقای احمدینژاد به شکلی پیش رفت که ایشان در چهار سال دوم دولت خود با چالشها و مشکلات زیادی مواجه شد و در این مقطع زمانی بسیاری از دوستان و نزدیکان ایشان با آقای احمدینژاد قطع رابطه کردند و اطراف ایشان را خالی کردند. اگر طرف مقابل عجله نمیکرد و دندان سر جگر میگذاشت در سال 92 با40میلیون رأی به عنوان رئیس جمهور کشور انتخاب میشد. جریان چپ و راست سیاسی در 40 سال گذشته همواره در حال تنش و کشمکش سیاسی بودند و به همین دلیل بسیاری از فرصتهای کشور در بین این کشمکشهای سیاسی از بین رفته است. نمونه بارز این اتفاقات نیز در سال78 و 88 رخ داد که کشمکش سیاسی بین دو جریان سیاسی کشور شکل جدی و صریحتری به خود گرفت و باعث نابسامانیهای جدی اجتماعی و سیاسی شد. مسائل اخیر در راستای وحدت ملی و آرامش اجتماعی نیست و باید در این زمینه تجدید نظر صورت بگیرد. بدون شک فعالیت شخصیتهای تأثیرگذار در فضای سیاسی و اجتماعی به وحدت ملی و برطرف کردن دغدغههای مردم کمک میکند. رویکرد دیگری که برخی از گروههای خودسر در پیش گرفتهاند برهم زدن سخنرانیها و اجازه ندادن به برگزاری منظم میتینگهای سیاسی است. هرچه به شکلهای نامرسوم اجازه فعالیت به گروههای سیاسی داده نشود به ضرر کشور و نظام است. گروههای سیاسی باید به صورت آزاد و بدون هیچ مزاحمتی به فعالیت بپردازند تا نشاط اجتماعی و سیاسی در جامعه بیشتر شود. جریانهای سیاسی باید سبب وحدت و انجسام اجتماعی باشند و در این راستا حرکت کنند. این در حالی است که این گونه اقدامات و ایجاد محدودیتها برای شخصیتهای سیاسی سبب تفرقه در جامعه خواهد شد.
با تصمیم شورای عالی امنیت ملی دیدارهای محدودی صورت گرفته است. به نظر شما این روزنههای به وجود آمده چه تأثیری بر وحدت ملی خواهد داشت؟
هرچه اختلافات سیاسی و تنشهای سیاسی کمتر شود رویکرد وحدت ملی تقویت خواهد شد و مسئولان بهتر میتوانند به دغدغههای مردم توجه کنند. نیروهای سیاسی طیفهای مختلف فکری را در سطح کلان جامعه نمایندگی میکنند و دیدگاههای جریان خود را بروز و ظهور میدهند. در نتیجه همگرایی نیروهای سیاسی و اتفاق نظر درباره رسیدگی به مشکلات مردم میتواند کمک بزرگی به پیشرفت کشور رخ بدهد. اتفاقات سال88 آسیبهای جدی اجتماعی و سیاسی با خود به همراه داشت. به نظر من رویکرد اخیر در این باره میتواند وحدت و امنیت ملی را تقویت کند.
دولت دوازدهم آقای روحانی با هدفگذاری دقیقی شکل گرفت؟ آیا مسیری که آقای روحانی در پیش گرفته باعث حل شدن مشکلات مردم و رضایت بدنه اجتماعی دولت خواهد شد؟
وضعیت آقای روحانی در انتخابات ریاست جمهوری سال96 نسبت به سال92 متفاوت بود. آقای روحانی در انتخابات ریاست جمهوری سال96 با آرای بیشتری نسبت به دوره گذشته به پیروزی دست پیدا کردند و به همین دلیل قدرت سیاسی بیشتری به دست آوردهاند. از سوی دیگر مجلس دهم نیز برخلاف مجلس نهم با سیاستهای دولت آقای روحانی همراهی میکند کهاین مسأله سبب بهبود شرایط آقای روحانی نسبت به گذشته شده است. به عنوان مثال همکاری مجلس با دولت در جریان رأی اعتماد به وزرای پیشنهادی آقای روحانی مشهود بود. در نتیجه فضا برای اجرای سیاستهای آقای روحانی در چهار سال آینده نسبت به گذشته فراهمتر است. در دولت یازدهم آقای روحانی به دلیل فضای سیاسی که مخالفان علیه دولت به وجود آورده بودند و همچنین موضع گیریهایی که مجلس نهم نسبت به دولت داشت از قدرت مانور کافی برخوردار نبود. از سوی دیگر برخی از مدیران در ردههای بالا، میانی و پایینی با سیاستهای آقای روحانی همراهی نمیکردند و به همین دلیل تحقق برخی از مطالبات جدی مردم به تعویق افتاد و آقای روحانی نتوانست همه برنامههایی که به مردم وعده داده بود را اجرا کند. نکته دیگر اینکه آقای روحانی در دولت گذشته خود تلاش کردند تورم را کاهش بدهند به شکلی که در زندگی مردم تأثیر داشته باشد. با این وجود به جای اینکه تورم کاهش پیدا کند از حالت آشکار خارج شد و به صورت پنهانی درآمد و در زندگی مردم تأثیرگذار نبود. در زمینه اشتغال نیز باید عنوان کنم دولت موفق شده مشاغل جدیدی را به وجود بیاورد. با این وجود این اقدامات باعث شده که برخی از مشاغل قدیمی از بین برود. به نظر میرسد تنها راهکار دولت برای ایجاد اشتغال پرداخت وام است. این در حالی است که پرداخت وام به صورت ریشهای معضل اشتغال را در کشور حل نمیکند. از سوی دیگر دولت هنوز موفق نشده تولید پایدار را در کشور به وجود بیاورد و هنوز وضعیت تولید کشور با نقطه مطلوب فاصله دارد. به نظر من اگر آقای روحانی قصد دارند در اقتصاد کشور تغییر و تحول به وجود بیاوردند باید چند اقدام مهم انجام بدهند. نخست اینکه باید هزینه سرمایه را در کشور به یک نقطه مطلوب برسانند و تلاش کنند هزینه سرمایه را به هزینه سرمایه در کشورهای پیشرفته دنیا نزدیک کنند. اغلب کارشناسان بهاین نکته اذعان دارند که هزینه تولید در ایران گران است و در مقابل کیفیت کالاهای تولید شده نیز همواره مورد اعتراض مصرف کنندگان قرار داشته است. این در حالی است که در کشورهای پیشرفته هزینه سرمایه بسیار کم و در حدود یک درصد است. در مقابل نیز کیفیت کالاهای تولید شده قابل توجه و مورد قبول است. در ایران هزینه سرمایه در حدود 15درصد است که برخی این رقم را 18درصد نیز عنوان میکنند. به همین دلیل آقای روحانی باید در چهار سال آینده طرحی نو در اقتصاد و سیاست ایران دراندازد و با تقویت تولید داخلی زمینه بهبود وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم را فراهم کند.
با سیاستهای جدید آمریکا و اظهارات اخیر ترامپ به نظر میرسد وضعیت برجام در آینده متفاوت خواهد بود و احتمال خروج آمریکا از برجام وجود دارد. به نظر شما خروج آمریکا از برجام چه پیامدهای اقتصادی وسیاسی برای ایران به همراه خواهد داشت؟
متأسفانه اظهارات اخیر ترامپ سبب نگرانی برخی از اقشار جامعه شده که به نظر من این نگرانی از روی آگاهی نیست و بلکه به دلیل نداشتن آگاهی لازم است. انقلاب اسلامی در سال57 سبب رویکرد جدیدی در سیاست خارجی آمریکا نسبت بهایران شد. پس از جنگ جهانی دوم تا زمان انقلاب اسلامی در ایران حزب دموکرات و جمهوریخواه آمریکا مشکلی با هم نداشتند و هر دو از سیاست خارجی آمریکا حمایت میکردند. وضعیت به شکلی بود که خسارتهای جنگ جهانی دوم، جنگ ویتنام و حتی تقابل آمریکا و چین در سال1972 سبب تعارض داخلی در سیاست خارجی آمریکا نشد. در نتیجه از فردای انقلاب اسلامی ایران بود که بین جمهوریخواهان و دموکراتها در آمریکا بر سر مسأله سیاست خارجی آمریکا تعارض به وجود آمد. جمهوریخواهان و دموکراتها هر کدام دیدگاه متفاوتی نسبت به برخورد آمریکا با انقلاب ایران داشتند و همین مسأله یکی از مناقشات داخلی آمریکا تاکنون بوده است. در نتیجه از این زمان به بعد اختلافات داخلی آمریکا بر سیاست خارجی این کشور تأثیرگذاشت و این رویکرد تا امروز نیز وجود داشته است. در شرایط کنونی نیز بین رویکرد جمهوریخواهان و دموکراتها برای تقابل با ایران و کشورهایی که در جبهه مخالف آمریکا قرار دارند اختلاف نظر وجود دارد. در سالهای اخیر جمهوریخواهان همواره از سیاستهای جنگ طلبانه برای مقابله با مخالفان خود استفاده کردند، در حالی که دموکراتها تلاش کردهاند از راههای سیاسی و دیپلماتیک به اهداف خود دست پیدا کنند. با این وجود اتفاق مهمی در دو سال اخیر رخ داده که بسیاری از سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا را مختل کرده است. از دو سال گذشته تاکنون کشورهای اروپایی دیگر مانند گذشته از سیاستهای آمریکا تبعیت نکردند و تلاش کردهاند رویکرد متفاوتی نسبت به مناقشات بینالمللی در پیش بگیرند. این وضعیت درباره چین و روسیه نیز صادق است و این دو کشور نیز فاصله خود را با آمریکا بیشتر از گذشته کردهاند. در گذشته آمریکا و کشورهای اروپایی رویکرد مشترکی در مناقشات بینالمللی داشتند و این مسأله به خصوص در تحریمهای ایران خود را نشان داد که کشورهای اروپایی در این زمینه به صورت کامل با آمریکا همکاری و همراهی کردند. حتی در آن مقطع تاریخی روسیه نیز به تحریمهای ایران رأی مثبت داد و آقای مدودف که در آن مقطع رئیس جمهور روسیه بود از تحریم ایران حمایت کرد. این در حالی است که در شرایط کنونی کشورهای اروپایی و چین و روسیه رویکرد مشترکی با آمریکا در زمینه برجام ندارند و از آمریکا برای برهم زدن برجام حمایت نخواهند کرد. در چنین شرایطی ایران تصمیم گیرنده اصلی برجام خواهد بود و رویکردی که در این زمینه در پیش خواهد گرفت تعیین کننده است. برجام دستاورد دولت و حکومت ایران است و در شرایط کنونی حفاظت و برهم زدن آن در اختیار ایران است. در این توافقنامهایران پذیرفته که براساس برخی تعهدات بین دو طرف با کشورهای1+5 مذاکره کند. اظهارات اخیر ترامپ نیز بیش از اینکه در جهت خروج آمریکا از برجام باشد برای عصبانی کردن مسئولان جمهوری اسلامی و همچنین مردم ایران صورت گرفت.
به نظر شما رویکرد کشورهای اروپایی نسبت به برجام در آینده چه خواهد بود؟ به نظر میرسد همراهی و یا عدم همراهی کشورهای اروپایی با سیاستهای جدید ترامپ درباره برجام سرنوشت برجام را تعیین خواهد کرد. دیدگاه شما درباره رفتار کشورهای اروپایی درباره برجام چیست؟
رویکرد کشورهای اروپایی درقبال آمریکا نسبت به گذشته تغییر کرده و در شرایط کنونی کشورهای اروپایی حاضر نیستند به راحتی سیادت بیچون و چرای آمریکا را قبول کنند. کشورهای اروپایی تنها در قضیه برجام با آمریکا اختلاف نظر ندارند بلکه در زمینههایی مانند محیط زیست و حتی تقابل با چین نیز با آمریکا هم نظر نیستند و دارای دیدگاه دیگری هستند. با این وجود اختلاف اروپا و آمریکا درباره برجام تنها به یک دلیل است. اروپا با پایبندی و حفظ برجام تلاش میکند این نکته را به آمریکا گوشزد کند که دوران تبعیت از آمریکا به سر آمده و در شرایط کنونی کشورهای اروپایی میتوانند به صورت مستقل و بدون در نظر گرفتن منافع آمریکا بر حفظ برجام تأکید کنند. از سوی دیگر بسیاری از رهبران کشورهای اروپایی با شخصیت و منش ترامپ مشکل دارند و وی را فاقد صلاحیت کافی برای هدایت کشورهای غربی تلقی میکنند. بدون شک یکی از دلایلی که کشورهای اروپایی رویکرد متناقضی با آمریکا در زمینههای مختلف در پیش گرفتهاند روی کار آمدن ترامپ در آمریکا بوده است. شاید اگر هیلاری کلینتون به ریاست جمهوری آمریکا دست پیدا میکرد رویکرد اروپا نیز نسبت به آمریکا تغییر نمیکرد. به هر حال اغلب رهبران کشورهای اروپایی تمایل داشتند کلینتون رئیس جمهور آمریکا شود و انتظار پیروزی ترامپ را نداشتند.