منافع ملی مهمترین شاخص برای سنجش درستی سیاستها و راهبردها در هر کشور میباشد. بر همین اساس در نظامهای دموکراتیک و مردمسالار، هر جریان فکری ـ سیاسی دولتساز، تلاش میکند خود را بهترین مدافع منافع ملی و تأمین کننده آن معرفی نماید. امنیت ملی در صدر منافع ملی قرار دارد و برای دولت و مردم در هر کشور، از اولویت اول برخوردار است. امنیت ملی و امنیت داخلی، شرط لازم برای توسعه و پیشرفت کشور و رفاه و آسایش مردم است.
براساس همین قاعده همه دولتها در جهان و از جمله دولتها در ایران؛ میکوشند مفید بودن سیاستها، رویکردها و راهبردهایشان را برای مردم خود، به اثبات رسانند. دولت یازدهم و دوازدهم در ایران با ریاست دکتر حسن روحانی، برجام را مهمترین کار ویژه خود دانسته و میداند.
عبارتهای به کار گرفته شده از سوی رئیس دولت در توصیف برجام، بیانگر این واقعیت است. با توجه به جایگاه برجام در کارنامه دولت از یک طرف و مطالب پیش گفته در خصوص امنیت از طرف دیگر، دولتمردان از زمان شکلگیری برجام تاکنون، همواره تلاش کردهاند برجام را عامل دور کردن جنگ از کشور و تأمین امنیت معرفی کنند.
پیش از انعقاد برجام، تأکید بر اینکه هر نوع توافقی در موضوع هستهای بهتر از عدم توافق است، با این استدلال که اگر توافق هستهای انجام نشود جنگ خواهد شد، نشان میدهد چه نوع رابطهای بین برجام و امنیت از سوی دولت تعریف شده است. براساس همین رابطه بود که آقای روحانی پس از انجام توافق هستهای، اعلام داشت با کار دیپلماتیک سایه شوم جنگ را از سر کشور دور کردیم. اکنون که به دلیل بدعهدی امریکا در انجام تعهدات برجامیاش، احتمال بر هم خوردن این توافق وجود دارد، طرفداران نظریه امنیتآوری برجام، از احتمال وقوع جنگ با لغو برجام سخن میگویند.
آیا اینچنین است؟ آیا نظریه امنیتآوری برجام یک نظریه با مبانی و ادله محکم است؟ واقعاً اگر توافق هستهای صورت نمیگرفت، امریکا به ایران حمله نظامی میکرد؟ آیا اگر برجام به دلیل بدعهدی امریکا و ایستادگی ملت ایران روی حقوقش فرو ریزد، احتمال جنگ قوت پیدا میکند؟
به نظر میرسد نقد نظریه امنیتآوری برجام، با نگاه راهبردی، عالمانه و کارشناسانه یک ضرورت است. تجربه ثابت کرده بسیاری از دولتها و جریانهای سیاسی، با نگاه سیاسی و از منظر منافع حزبی به تحلیل و تبیین پدیدهها همت میگمارند. به طور قطع چنین نگاه و رویکرد تحلیلی، نمیتواند تأمین کننده منافع ملی باشد. نگارنده بر این باور است که گزاره «هر توافقی بهتر از عدم توافق است؛ زیرا اگر توافق نشود جنگ میشود»، یک گزاره کاملاً نادرست است. بر همین اساس، گزاره «برجام سایه شوم جنگ را از سر کشور دور کرد»، یک گزاره درستی نیست. براساس نادرستی این گزارهها، با اطمینان میتوان گفت، نتیجه لغو برجام به دلیل بدعهدی امریکا آغاز جنگ نخواهد بود.
مبانی و مقدمات رسیدن به نظریه «امنیتآوری برجام»، تحت تأثیر القائات و عملیات روانی دشمن و عوامل روانی دشمن و عوامل داخلی آن، و به خاطر اشتباه محاسباتی برخی از مسئولان کشور شکل گرفته، و نگاههای سیاسی آنان این مبانی را تقویت نموده است. این شگرد غربیها و خصوصاً امریکاییها است که با امنیتی کردن هر موضوعی از طریق تهدید نظامی، زمینه تحمیل خواست و اراده خود به طرف مقابل را فراهم میسازند. نفوذیهای دشمن و یا عناصر همفکر داخلی با آنان، نقش بسیار مؤثری در مؤثر واقع شدن این شگرد دارند. ذکر خاطرهای به فهم موضوع کمک مینماید. در اوایل سال ۱۳۸۵ و بعد از صدور قطعنامه شورای امنیت علیه برنامه هستهای جمهوری اسلامی، مناظرهای با آقای دکتر زیباکلام در رادیو گفتوگو در همین خصوص داشتم. جناب آقای زیباکلام در اولین جملات خود و در راستای ارزیابی از قطعنامه و پیامدهای احتمالی آن، با ابراز نگرانی شدید، از وقوع جنگ خبر داد!
در پاسخ به این دیدگاه آقای زیباکلام، با صراحت و بیان ادله و تشریح واقعیات صحنه، گفتم امریکا در شرایط مناسب برای ورود به جنگ با ایران قرار ندارد و هیچ جنگی اتفاق نخواهد افتاد. گرفتار شدن امریکا در افغانستان و عراق، قدرت دفاعی و پاسخگویی ایران، ازجمله دلایل ذکر شده در آن مناظره بود. فراموش نشود که امریکاییها و صهیونیستها در آن زمان (سال ۱۳۸۵)، حتی در پی تهدید نظامی، زمان حمله را هم از طریق رسانههای خود برای تست افکار عمومی در ایران اعلام میکردند. هدف آنان متوقف کردن کل برنامه هستهای ایران بود. از سال ۱۳۸۵ تا ۱۳۹۲ (زمان شکلگیری دولت روحانی)، شاهد روندهای زیر هستیم:
۱ ـ به رغم تهدیدات امریکاییها و صهیونیستها، ایران صاحب چرخه سوخت شد. بیش از ۱۰تن اورانیوم با غنای ۵/۳ درصد و چند صد کیلو اورانیوم با غنای ۲۰ درصد تولیدکرد. آب سنگین اراک در آستانه تکمیل شدن قرار گرفت و تأسیسات فردو در کنار تأسیسات نطنز، توانمندی هستهای ایران را افزایش داد.
۲ ـ قدرت دفاعی ایران به صورت چشمگیر با توجه به دستیابی به سلاحهای جدید و مدرن با دانش و فناوری بومی از جمله در حوزه موشکی از یک طرف، افزایش نفوذ منطقهای ایران از طرف دیگر افزایش یافت.
۳ ـ شکستهای راهبردی امریکاییها خصوصاً در عراق، قدرت نظامی آنان را به شدت کاهش داد.
روندهای سهگانه پیشگفته، نشان میدهد که از سال ۱۳۸۵ تا ۱۳۹۲، احتمال اقدام نظامی امریکا علیه ایران، هر مقدار بوده، روز به روز کاهش یافته است. به عبارت دیگر، امریکاییها در سال ۱۳۸۵ برای حمله به ایران، از هر جهت در شرایط بهتری نسبت به سال ۱۳۹۲ قرار داشتند. با وجود این به دلیل قدرت پاسخگویی ایران جرئت عملی کردن تهدید نظامی خود را نداشتند. با این وصف، چه اتفاقی رخ داد که از سال ۱۳۹۲ به بعد، عدهای مطرح کردند که اگر توافق نشود جنگ میشود؟ آیا از این سال به بعد امریکا قویتر و ایران ضعیفتر شد؟ واقعیات بر عکس این گزاره را نشان میدهد. تنها اتفاقی که رخ داده به قدرت رسیدن کسانی است که مذاکره و رابطه با امریکا برای آنان اصالت داشت. آنان برای اینکه مذاکره منتهی به برجام برای ملت ایران پر منفعت جلوه کند، گفتند توافق نشود جنگ میشود! بعد از برجام هم گفته شد؛ برجام امنیت آورد و سایه شوم جنگ را دور کرد، در حالی که اینچنین نیست.
واقعیت آن است که برجام فینفسه، اگر احتمال جنگ علیه ایران را افزایش نداده باشد، کاهش هم نداده است. متغیر اصلی برای کاهش یا افزایش احتمالی جنگ، قدرت دفاعی ملت ایران است. اگر اکنون جمهوری اسلامی دارای یک امنیت پایدار و مطلوب است، دلیل آن قدرت پاسخگویی ملت ایران به هر نوع تجاوز میباشد. باید این قدرت را حفظ و تقویت کرد. اکنون غرب به دنبال سایش این قدرت از طریق فشار به برنامه موشکی، موقعیت منطقهای ایران و تحریم سپاه است. غرب و امریکا، میخواهند قدرت دفاعی ملت ایران را محدود سازند. آنان تصور میکنند برجام هستهای، مقدمهای برای برجام موشکی و برجام منطقهای است. بنابراین باید هوشیار بود و از تأکید بر نظریه سستبنیان و ضعیف «امنیتآوری برجام» فاصله گرفت.