اصلاحات تا چه وقت قرار است به رفتارهای جبههای خود ادامه دهد؟ آیا قرار نیست این جریان به صورت حزبی کار کند؟
بدون نگاه واقعبينانه به اقتضائات داخلي و خارجي و شرايطي كه ايران امروز در حال سپري كردن آن است، نميتوان درباره نوع حركت و راهبرد امروز و آينده اصلاحطلبان براي حضور در رقابتهاي انتخاباتي سخن گفت. علاوه بر آن، اصلاحطلبان ائتلافي را از سال ٩٢آغاز كردند كه نخستین نتيجه آن تقويت منافع ملي، مصالح و خير عمومي مردم و دور كردن كشور از بحرانها بود. ائتلاف در 4 سال گذشته در مجموع موفق عمل كرد كه هر چند نام سامانه ائتلاف، شوراي عالي سياستگذاري بود واگرچه مختصات كامل يك حركت جبههاي را نداشت اما بيشترين شباهتها را با حركت جبههاي داشت. هدف، شكلگيري و حفظ ائتلاف بود كه به اعتقاد من محقق شده است، اکنون باید به ارزیابی پرداخت که نخست اشكالات و نقدهاي وارد به آن چه بوده و سپس چگونه ميتوان در قالب يك حركت جبههاي حركت كرد. به نظر میرسد تبديل شوراي عالي سياستگذاري اصلاحطلبان به جبهه اصلاحات ميتواند ايرادات موجود در شورای عالی سیاستگذاری این جریان را رفع كند. احزاب جريان اصلاحات ميتوانند با تقويت سامانههاي تشكيلاتي خود و عمل كردن در قالب يك حزب قدرتمند حضور موثرتري در اين جبهه داشته باشند. اما این مساله که شرايط كشور و جريان هاي سياسي و اصلاحطلبان به گونهاي است که حضور جریانهای سیاسی به صورت حزبي و مستقل در رقابتهای سیاسی میتواند منجربه موفقيت آنها شود، تصور واقع بينانهاي نيست بلکه رمز موفقيت و اثرگذاري اصلاحطلبان در فضاي سياسي كشور تداوم ائتلافي است كه در سال ٩٢آغاز كردهاند. هر حركتي كه در آینده اين ائتلاف را تضعيف كند، قطعا به تقويت تندروها و تضعيف رويكرد اعتدالي در كشور منتهي خواهد شد.
پس از گذشت سالها از عمر جریان اصلاحات، آیا امروز امکان ایجاد حزب واحد در این جریان وجود دارد؟
اگر فضای سیاسی کشور به سمتوسویی برود که منجر به تقویت احزاب گردد، قطعا میتوان در چشمانداز معينی متصور بود که جریانهای سیاسی هر یک با ایجاد یک حزب واحد در رقابتهای انتخاباتی و فضای سیاسی کشور حضور پیدا کنند. به نظرم این ایده با توجه به اینکه بسیار قابل دفاع است اما شرایط تحقق آن در فضای کنونی کشور فراهم نیست. علاوه بر آن، نمیتوان ادعا کرد که احزاب سیاسی در کشور به یک برند تبدیل شدهاند، آنوقت با این برند در انتخابات قدرت نمایی کنند و لیست ارائه دهند، یا به اندازهای دامنه احزاب توسعه و گسترش پیدا کرده است که حزب دیگری را میتوانند در خود جذب و هضم کنند، به همین دلیل باید اذعان داشت که چنین فضا و ظرفیتی امروز در ایران وجود ندارد، بنابراین به نظر میرسد مقدمات تشکیل حزب واحد همچنان در کشور فراهم نیست. از سویی ایجاد حزب واحد تصویر ناخوشایندی مانند حزب رستاخیر در رژیم گذشته و حزب واحد چین را در اذهان عمومی تداعی میکند. در حالی که چنین تصوری نسبت به حزب واحد کاملا اشتباه است، به همین دلیل نیز مطرح کردن آن در شرایط کنونی نیاز به مقدماتی دارد کهاین مقدمات امروز در ایران فراهم نیست. به عبارتی دیگر حضور احزاب به عنوان یک جریان سیاسی قدرتمند در کشور نیاز به ایجاد چند حزب موثر دارد که بتواند جریانهای سیاسی کشور را نمایندگی کند. اما امروز نمیتوان مدعی بود این مقدمات در فضای سیاسی کشور فراهم است. علاوه بر آن، همچنان این انتقاد نسبت به قانون احزاب وارد است که مانع ایجاد حزب فراگیر و موثر در فضای سیاسی کشور میگردد. به هر رو، درباره مساله ایجاد حزب واحد، همه جریانها باید با یکدیگر به گفتوگو بپردازند، در این صورت کشور هم از وضعیت احزاب چند نفره نجات پیدا خواهد کرد. از سویی اگرچه ایجاد یک حزب فعال سیاسی شناسنامه دار یک فرصت و ظرفیت است، اما به نحوی نیز میتواند یک تهدید برای تقویت تحزب در فضای سیاسی کشور باشد.
آیا اصلاحطلبان نیاز به یک اندیشکده مستقل ندارند؟ تفاوتهای حزبی اتحاد و مشارکت در چیست؟ آیا این مساله که اتحاد را نسخه بهروزشده مشارکت میدانند، درست است؟
این مساله که اصلاحطلبان نیاز به یک اندیشکده مستقل دارند از طریق اقدامات جریان اصلاحات در حوزههای مختلف قابل بررسی است. بنیاد باران همواره سعی در تببین گفتمان اصلاحطلبی داشته و حتی احزابی که در پی تدوین راهبرد و چشم انداز برای تشکیلات خود هستند در این مسیر نیز تاکنون گامهایی برداشتهاند. اگر قرار است جریان اصلاحات یک اندیشکده مستقل داشته باشد، بنابراین این مهم باید با توجه به ظرفیتهایی که امروز وجود دارد مورد بررسی قرار بگیرد. گمان میرود که بنیاد باران به بهترین شکل ممکن به دنبال ایفای این ماموریت است، اما قاعدتا وقتی سخن از احزاب فراگیر و قدرتمند به میان میآید باید در گام نخست توجه کرد که جریان سیاسی اصلاحطلب چه گفتمانی دارد؟ به عبارتی باید ارزیابی کرد که اشتراکات این گفتمان در جریان اصلاحطلب چیست و آیا مثلا در حوزه سیاست خارجی این اشتراک گفتمانی وجود دارد در حالی که تفاوتهایی میان جریان اصلاحات نهفته است. به هر رو این مساله قابل بررسی است و اقدامی که بنیاد باران باید انجام دهد این است که چارچوب این گفتمان را به تعبیری مشخص کند. در سال گذشته بزرگان اصلاحات نیز به شاخص اصلی و مهمی که جریان اصلاحات میتواند بر آن اتکا کند، اشاره کردند؛ این شاخصها میتواند کلید واژههای اصلی گفتمان جریان اصلاحات در فضای سیاسی کشور باشد و این امر را به جامعه منتقل کند که اصلاحطلبان مانند گذشته همواره خواهان دستیابی توسعه و پیشرفت همه جانبه هستند. این جریان برای تقویت مردمسالاری و مردمسالاری سازگار با دین حداکثر تلاش خود را خواهد کرد. اصلاحطلبان همچنین تلاش میکنند که از تک صدایی و کاهش اثرگذاری نقش و دخالت مردم، جلوگیری به عمل آورند. رئیس دولت اصلاحات به نکات دیگری هم اشاره کرد که توجه و بهکارگیری این شاخص میتواند در ایجاد یک اندیشکده مستقل برای اصلاحطلبان مفید و سازنده باشد. از سویی به هر ترتیب ممکن است که احزاب با یکدیگر تفاوتهایی داشته باشند، اما هیچ حزبی بدیل و نسخه بهروز شده حزب دیگر نمیتواند باشد. بنابراین اتحاد هم نسخه بهروز شده حزب مشارکت نیست و این تفاوتها در ساختار تشکیلاتی حزب اتحاد با مشارکت، کاملا روشن است. زیرا مشارکت حزبی بود که رویکردهای خاص خود را داشت و در زمان حضور خود یکی از موثرترین و قدرتمندترین احزاب سیاسی کشور بود. تفاوتها در رویکرد و ساختار حزب اتحاد نشان میدهد که این حزب بر اساس اقتضائات و شرایط خاص کشور در دو سال گذشته شکل گرفته و نیروهای موثری از حزب مشارکت نیز در حزب اتحاد حضور دارند و این مساله بدین مفهوم نیست که اتحاد قرار است جایگزین حزب مشارکت شود.
سازوکاری برای نظارت بر فراکسیون امید و شورای شهر ایجاد خواهد شد؟
یکی از نقدهای وارد به شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان این است که پس از انتخابات، ساز و کار، برنامه و تدارکی برای نظارت بر عملکرد فراکسیونهایی که با حمایت این شورا در نهادهای انتخابی شکل گرفتند، نداشت و یا اگر این سازو کار برعملکرد فراکسیون امید مشاهده شد ساز و کار موثر و قابل اتکایی برای نظارت برعملکرد فراکسیون امید و شورای شهر نبود. قاعدتا گروهها و احزاب عضو این شورا تلاشهایی دارند، اما خود شورای عالی سیاستگذاری ساز و کار مشخص و متعینی برای نظارت بر فراکسیون امید مجلس و شورای شهر ندارد و یا هنوز به این سازو کار دست پیدا نکرده است. یکی از دلایلی که مطرح میشود حرکت ائتلافی اصلاحات به صورت جبههای است. به دلیل کارکرد پس از انتخابات، تبدیل سامانه ائتلافی به جبهه ائتلاف اصلاحطلبان میتواند ضعف شورای عالی سیاستگذاری را برای نظارت بر فراکسیونهای امید و شورای شهر برطرف کند. البته مشروط بر اینکه همه احزاب و گروههای جبهه ائتلاف قائل به چنین ساختاری باشند و این ساختار لازمه حضور و حرکت جبههای اصلاحطلبان در انتخابات آینده باشد.
با رویکرد امروز روحانی، اصلاحطلبان با یک آینده نامعلومی روبهرو هستند، به همین دلیل برخی معتقدند این جریان باید به دنبال سهم بیشتری از دولت میبود، بنابراین آیا بهتر نبود از همان ابتدا جریان اصلاحات به دنبال سهم بیشتری از دولت میبود تا آینده خود را به نحوی با عملکرد و تحقق مطالبات مردم تضمین میکرد؟
فراموش نكنيم كه دلايل حمايت ما از آقای روحاني در انتخابات ٩٢و ٩6چه بود. روحاني تنها گزينه ما براي اين دو انتخابات بود. هم در ٩٢ و هم در انتخابات 96 همه اصلاحطلبان ميدانستند كه روحانى هيچگاه ادعاي اصلاحطلبي نداشته است، اما ميدانستيم كه كشور در چه شرايطي است و ادامه تندرويها به تداوم چه بحران هاي داخلي و خارجي منتهي خواهد شد. كشور نياز به تغيير داشت، اما در همان زمان باور داشتيم كه براي بازگشت به شاخص هاي توسعهاي كه در دولت اصلاحات داشتيم بايد اين مسير ادامه پيدا كند و اين مسير در حالتی خوشبينانه حداقل بيست سال زمان ميبرد. حداقل در بحث شاخصي مانند توسعه اقتصادي. بعضي از دوستان گاه فراموش ميكنند كه آن روند مخرب با آمدن روحاني متوقف شده، اما قابل بازگشت است. جريان اصلاحات مگر دنبال سهمخواهي بوده است؟ کدام سهمخواهي؟ وقتي رهبر اصلاحات كه ممنوعالتصوير بود با همین دغدغه خطر بازگشت، پيام شركت در انتخابات ميدهد، کدام سهمخواهي؟ من هم مانند آقاي نبوي شرمنده ميشوم از اينكه جريان اصلاحات در حد يك جريان سهمخواه تقليل داده مى شود. مگر قرار بوده در چنين شرايطي ما به دنبال منافع حزبي و يا فردي خود باشيم؟ چرا بعضي از اصلاحطلبان صورتمساله را نميبينند؟ روحاني به مراتب نسبت به رئیس دولت اصلاحات با فشارهاي بيشتري مواجه است. از يك طرف فشارها زياد است و از طرف ديگر تلاش ميكنند بين اصلاحطلبان و ائتلافى كه شكل گرفته تفرقه و شكاف ايجاد كنند. همه اينها براي خالي كردن پشت روحاني است.
اقدام فراکسیون امید در رابطه با رای اعتماد به وزیر علوم را چگونه ارزیابی میکنید؟
به نظرم رفتار فراكسيون اميد در مواجهه با وزير پيشنهادي علوم ميتوانست يك حركت ارشادي باشد. وقتي ناگزير گزينه چندم معرفي ميشود، معنايش روشن است. فراكسيون ميتوانست بين وزير پيشنهادي و دانشجويان منتقد نقش وسط را ايفا كند، نه اينكه يك سوي ماجرا را بگيرد. اين يعني خالي كردن پشت دولتي كه با حمايت اين جريان روي كارآمده است. تكه تكه كردن ائتلافي كه در مقابل تندروها شكل گرفته ميتواند يك خطاي استراتژيك از جانب اصلاحطلبان باشد كه نمود آن را در هنگام راي اعتماد به وزير علوم ديديم. جريان اصلاحات بايد بداند پاشنه آشيلش فرقي نكرده است، اما سوي ديگر ماجرا بدنه و پايگاه اجتماعي اصلاحطلبان است. اصلاحطلبان بايد با مردم گفتوگو كنند، شرايط و تنگناهاي دولت را باز شمارند و مراقب اين پاشنه آشيل باشند. دولت نیز بايد بداند در كنار حفظ و تقويت تعامل و گفتوگو با اركان نظام به گونهاي رفتار كند كه اين پشتوانه اجتماعي دچار سرخوردگي و ياس نشود. اصلاحطلبان هم بايد در چهار سال پيش رو از حاميان سرسخت روحاني باشند و هم مطالبات مردم را پيگير باشند. مطالبهگري با سهمخواهي زمين تا آسمان تفاوت دارد.
چرا عدهای در دولت به دنبال کاهش نفوذ جریان اصلاحات در دولت هستند؟ آیا این عده نگران آینده سیاسی خود هستند و به همین دلیل از افزایش نفوذ و محبوبیت اصلاحطلبان هراس دارند؟
نميدانم اين فرضيه تا چه حد قابل اثبات باشد و چه فكتهايي براي آن وجود دارد، اما ميدانم اصلاحطلبان اگر پايگاه اجتماعي و محبوبيت دارند اين به دليل حضور يا عدم حضور در قدرت نيست. براي اصلاحطلبان واقعي بودن يا نبودن در قدرت نبايد هدف باشد، بلكه تقويت راهبرد اصلاحات است كه اصالت دارد. مگر نفوذ بزرگان و شخصيتهاي شناخته شده اصلاحات به دليل داشتن يا نداشتن سمت يا مسئوليت بوده است؟ اگر فكتهايي در دولت وجود دارد كه بر حذف افراد به صرف اصلاحطلب بودنشان تاكيد دارد، به اعتقاد من يك خطاي استراتژيك از جانب دولت است. همانطور كه حضور آقاي جهانگيري به عنوان مديري توانمند و البته اصلاحطلب در كنار دولت براي دولت يك نقطه قوت است، حضور اصلاحطلباني از اين دست نيز ميتواند براي دولت يك نقطه قوت باشد.
بهرغم اینکه طی روزهای اخیر در مساله سپنتا نیکنام شاهد موضعگیریهای مختلفی بودیم، اما اصولگرایان شناخته شدهای نظیر علی لاریجانی، احمد توکلی، عزتا... ضرغامی و... هم با اصلاحطلبان همصدا شده و به حمایت از سپنتا نیکنام برخاستند. دلیل این همصدایی چیست؟ چرا امروز حتی اصولگرایان هم نسبت به مساله اقلیتها و حقوق آنها حساسیت نشان میدهند؟
شورای نگهبان در نامه اخیر خود حضور سپنتا نیکنام را به عنوان عضو زرتشتی خلاف شرع اعلام کرده است. بنابراین نخستین مسالهای که باید قاعدتا مورد توجه قرار بگیرد این است که آیا میتوان چنین کاری کرد یا نه؛ زیرا دین زردتشت یکی از ادیان رسمی کشور بوده و به رسمیت شناخته شده است و علاوه بر آن، هموطنان زرتشتیمان در مجلس نمایندههای خاص خود را دارند. بنابراین در جایگاه وکالت و نمایندگی مردم، همه ادیان رسمی کشور از حقوق برابر برخوردارند؛ به ویژه که سپنتا نیکنام در دوره چهارم نیز عضو شورای شهر یزد بوده است و مسلمان و غیر مسلمان، زرتشتی وغیر زرتشتی از عملکرد او راضی بودند، به همین دلیل او مجددا در انتخابات شورای شهر پنجم هم بالاترین رای را در شهر یزد کسب کرد. بنابراین حضور مجدد او در شورای شهر یزد مطابق با خواست و مطالبه مردم است. اگر قرار است عضویت سپنتا نیکنام در شورای شهر تعلیق شود این مساله باید مانند سایر قوانین مسیر قانونی خود را طی میکرد. این امر کاملا روشن است. به همین دلیل هم تعداد قابل توجهی از اصولگرایان نسبت به مساله سپنتا نیکنام موضعگیری کردند. اما درباره فضایی که پس از تعلیق نیکنام ازشورای شهر یزد در کشور شکل گرفت باید اذعان داشت که به هر رو او منتخب مردم شهریزد در شورای شهر و یکی از چهرههای خوشنام شورای شهر بوده است و واکنشی که در فضای رسانهای و مجازی نسبت به تعلیق عضویت او صورت گرفت به ویژه از سوی آقای سپید که اعلام کرد در صورتی که با تعلیق عضویت سپنتا موافقت شود مسئولیت ابلاغ این حکم را قبول نخواهد کرد و در نهایت از شورای شهر استعفا خواهد داد. اظهارات رئیس شورای شهر یزد درباره سپنتا فضایی را ایجاد کرد که به نظرم به هیچ رو نمیتوان این حقانیت را انکار کرد. به هر رو بخشی از جریان اصولگرا، نگاهشان نسبت به تحولات سیاسی که در کشور رخ میدهد و به ویژه در نهایت با توجه به همه مشکلات و مسائل ناشی از رقابتهای انتخاباتی میدانند که رای و انتخاب مردم تعیین کننده است. به همین دلیل مسئولان نیز نمیتوانند نسبت به مطالبات مردم بیتوجه باشند. به هرترتیب مساله سپنتا منجر به یک همصدایی و همگرایی میان جریانهای سیاسی کشور شده است. امروز شاید بتوان گفت مخالفت با تعلیق این عضویت در شورای شهر یزد به یک مطالبه ملی تبدیل شده است. جریانهای سیاسی و اصولگرایانی که نگاه واقعبینانهتری نسبت به قدرت مردم و میزان واقعی این قدرت دارند در برابر این مطالبه و خواستهها نمیتوانند بیتوجه باشند، به همین دلیل در این مسیر با مردم همراهی میکنند. به هر رو باید این امر را به فال نیک گرفت.
به عنوان سوال آخر، تعلیق عضویت سپنتا نیکنام در شورای شهر یزد و نیز بیتوجهی به مطالبه جامعه ایران مبنی بر حضور این هموطن زرتشتی در شورای شهر چه تبعاتی در بر خواهد داشت؟
امید میرود که مجموعه جریان اصولگرا به این واقعیت پی ببرد که برای حضور در قدرت و در واقع تاثیرگذاری بیشتر در ساختار حقیقی و حقوقی قدرت باید به رای و مطالبه مردم و به صدای جامعهایران و مطالباتشان توجه کنند. عدم توجه بهاین مطالبات و تکیه صرف بر این مساله که شورای نگهبانی وجود دارد، جریان سیاسی مقابل با اتکا به نظارت استصوابی از گردونه رقابتها حذف میشود و ما جریان برتر و قالب هستیم و مانند اینها، حداقل در انتخاباتهای اخیر نشان داد که دیگر پاسخ نمیدهد. اصلاحطلبان نه با نیروهای حداکثری خود بلکه با نیروهای حداقلی شان در انتخابات شرکت کردند. همراهی با مطالبات و خواسته مردم سبب گردید که رهبر این جریان با دو واژه« تکرار میکنم» نتیجه انتخابات را به بهترین شکل ممکن تغییر دهد و مشارکت مردم را به بالاترین حد خود برساند. بنابراین اگر جریان اصولگرا بهاین امر معتقد باشد که همصدایی با مردم میتواند رمز موفقیت و پیروزی در رقابتهای انتخاباتی باشد در چنین مواردی نمودش روشن و مشخص خواهد شد. در غیر این صورت که بدیهی است عدم توجه به مطالبه مردم بیاعتمادی و سرخوردگی جامعه را در بر خواهد داشت. بنابراین به دلایل متعددی که به آن اشاره شد جریان و نیروهای اصولگرا به دنبال حل مساله تعلیق عضویت سپنتا نیکنام هستند که باید این اقدام و رفتار را به فال نیک گرفت.