تدبیر24»هنر مُعرق است که قدمت 30 سالهای در این خانه دارد؛ «حاج علیرضا علیرضایی کلانتری» ارث پدر بزرگ را به خانهای برای آرامش گرفتن تبدیل کرده و حالا کافی است یک شب زیر سقف آن بخوابی تا آرامشبخشترین خواب عمرت را داشته باشی...
در یکی از کوچههای اصلی «کیاسر» در ساری و مقابل مسجد محله، خانهای دو طبقه و قدیمی اما به نظر مرمت شده، قرار دارد، خانهای پر رفت و آمد که مردم شهر تمایل دارند بخشی از مراسمهای مذهبی خود را آنجا برگزار کنند.
به سقف که نگاه کنی تا چشم کار میکند دعاهای برگرفته از «مفاتیحالجنان» میبینی و کافی است اراده کنی یک شب زیر آسمان این خانه بخوابی، میتوانی بخشی از دعاهای «مفاتیح» را ختم کنی. حتی درهای خانه هم از این هنر مستثنی نیستند، از سوی دیگر معرق کاری در قابهای چوبی روی دیوار هر اتاق نشان میدهد که «حاج آقاکلانتری» کار خودش را به خوبی یاد گرفته است.
میگوید؛ هیچ آیه قرآنی در ایجاد این هنرش در سقف خانه استفاده نکرده است اما معتقد است که «خوابیدن زیر سقف باعث آرامش میشود. لحظهای که میخوابید به هر چیزی که فکر کنید روی خواب شما تأثیر میگذارد. حالا وقتی که میخوابید کلمات دعا را بخوانید و نگاه کنید حتماً خواب آرامی خواهید داشت.»
این هنرمند بدون اینکه بخواهد از هیچ معلمی آموزش ببیند، در شروع کارش ابتدا «دعای جوشن کبیر» را بدون یک کلمه کم و زیاد، روی سقف یکی از اتاقها به خط ثلث مُعرق میکند و برای معنی دعا نیز از خط نستعلیق استفاده و رنگ زرد و آبی را برای این کار انتخاب میکند.
بعد از این دعا، دیگر دعاها مانند «کمیل»، «توسل» و «صاحبالزمان» روی سقف بخشهای مختلف خانه معرق میکند، هیچ دعایی هم کم و زیاد نمیآید بااین وجود با آرامش خاصی میگوید:«معمار این قضیه من نیستم.» "یا رَبِّ ارْحَمْ ضَعْفَ بَدَنی وَ رِقَّه جِلْدی وَ دِقَّه عَظْمی"، حتی با افتخار میگوید؛ «هیچ کس تا امروز نتوانسته است غلط املایی در نگارش دعاها از من بگیرد.»
آن روزها کسی کارش را جدی نمیگرفت و برخی به پشتکارش میخندیدند اما فرزندانش با جدیت هنر پدر را دنبال میکردند، دختر خانواده به خوبی به یاد میآورد که صندوقهای چوبی میوهها را که مغازهداران دور میریختند با شوق برای پدر میبرد تا او در زمان بیکاری و وقت استراحت کارش را دنبال کند، اما حالا همه کارش را تحسین میکنند، آدمهای زیادی برای دیدن خانه میروند چه گردشگران و چه همشهریها. تقدیرنامههایی هم از ارگانها و نهادهای مختلف داشته است.
به گذشتهاش بر میگردد؛ «هنوز پدر چشم از دنیا نبسته بود که کار مُعرق کردن سقف را آغاز کردم.» میگوید: «البته آن وقتها که پدر بود کمتر معرق میکردم اما بعد از پدر بیشتر وقت گذاشتم. نه اینکه ۳۰ سال را شبانه روز کار کرده باشم نه، هر زمان که کار اجازه میداد کلمهای را مینوشتم، معرق میکردم و به سقف میچسباندم» "یااللهُ یا رحمان".
باز هم میگوید: «پدر توصیه میکرد که بدون وضو اسماءالله را معرق نکنم.»
با شوق از دیدارش با آیتالله خامنهای، رهبر معظم انقلاب در چند سال گذشته صحبت میکند و میگوید؛ «پرسیدند از رهبری چه درخواستی داری؟ گفتم؛ «کسی خانه را از من نگیرد.»
آن قدر در این فکر مصمم است که حتی تا امروز هم حاضر نشده که میراث فرهنگی خانهاش را در فهرست آثار ملی به ثبت برساند، چون اعتقاد دارد که ثبت ملی بنا باعث میشود که دیگر صاحب خانهی خود نباشد.
حتی جالب است که «عبدالمطلب شریفی» معاون میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری مازندران که خبرنگاران را در دیدار از این خانه همراهی میکند، حرف این هنرمند را تائید میکند و از سوی دیگر یکی دیگر از کارشناسان میراث فرهنگی استان مازندران میگوید:«سازمان میراث فرهنگی ثبت ملی را برای حفاظت از اثر میخواهد اما وقتی خود مالک به بهترین نحو از آن حفاظت میکند، لزومی به ثبت ملی نیست.»
حتی جالب است که دختر خانواده هم در مقابل اعتراضی که خبرنگاران برای جلوگیری از ثبت ملی این خانه دارند، میگوید: «با این دعاهایی که روی سقف خانه حک شدهاست، کسی جرأت نمیکند که خانه را تخریب کند.»
حاج کلانتری بعد از پایان صحبتهایش همه خانه را نشانمان میدهد، معماری خانه درست مشابه معماری دیگر بناهای قدیمی در شمال کشور است، مطبخ خانه، هنوز وسایل و سازههای معماری گذشته را در خود دارد، اتاقهای دور تا دور حیاط در طبقه همکف که آنها هم از هنر معرقکاری پدر خانواده بهرهبردهاند و هر کدام برای مهمانان و احیانا گردشگران علاقمند آماده شده است.
کنار همه صحبتهایی که در خانه حاج علیرضا علیرضایی کلانتری شد، متولی مسجد محل هم جملاتی را مطرح میکند اما به نظر میرسد با وجود همه علاقهای که او نیز مانند دیگر اعضای شهر به این خانه دارند، او نگران است، گویا توجهها به مسجد محله کم شده است، دائم سعی میکند، نام مسجد را به زبان بیاورد از او درخواست دیدن مسجد را کنیم اما حیف که زمان کم است و نور خورشید جای خود را به نور ماه داده است ...
گزارش از سمیه ایمانیان