دولت سازندگی با ایده خصوصیسازی دولتیان را دولتمند کرد تا با این روش اشتغال ایجاد کند و فقر را کاهش دهد. نهتنها چنین اتفاقی نیفتد، بلکه دولتمردان، غنیتر شدند و فقیران فقیرتر و رقبای سیاسی هراسان از این دولتسالاری درصدد برآمدند تا پیش از آن که بلعیده شوند، دولت هاشمی را از پای درآورند. آنان موفق شدند اما ماحصل این موفقیت دولت مطلوب آنان نبود و دولتی روی کار آمد که بنا داشت کار ناتمام دولت سازندگی را این بار نه در اقتصاد که در فرهنگ تمام کند. دولت اصلاحات به یمن کردار و پندار نیک رئیس آن توانست در حوزه اقتصاد از خشونت اقتصاد نئولیبرالیستی بکاهد و لیبرالیسمی آرام با بنمایههای اخلاقی را جایگزین کند. دولت اصلاحات بیش از آن که در اقتصاد بیپروا باشد، در فرهنگ صراحت داشت. مخالفان هاشمی از چاله به چاه افتادند زیرا مرد نهچندان محبوب آن زمان را با مردی محبوب تاخت زده بودند که با فرهنگمداری آتش به ریشهشان میزد. مخالفانِ هاشمی مخالفان خاتمی شدند و به این فکر افتادند که برای تغییر در توازن قدرت، از تضادهای تاریخی به نفع خود استفاده کنند. آنان به تضاد و دوگانه تاریخی فقیر و غنی دامن زدند و از دل آن دولت احمدینژاد را برکشیدند. این دوگانهسازی از قضای روزگار دامن خودشان را گرفت. اینک اصولگرایان که به تصویر خود در آینه تاریخ نگاه میکنند، از تدبیر خود حظ وافر میبرند اما شکستی که احمدینژاد رقم زد، این تصویر را سراسر مخدوش و آنان را بیش از پیش خشمگین میکند. تجربه این شکست، آنان را وامیدارد تا با خشونت بیشتری سراغ دولت روحانی بروند؛ دولتی که در تفکر خصوصیسازی با دولت هاشمی و احمدینژاد همداستان است. گر چه در هیچ دولتی به اندازه دوره احمدینژاد، «دولت» به تاراج نرفته است. طبق آمار اتاق بازرگانی، بیشترین خصوصی - خصولتیسازیها در سال ٨٨ اتفاق افتاده است؛ در گرماگرم حوادث آن. اینجا تنها جایی در تاریخ ایران است که مردم حضوری غایب دارند. دولت احمدینژاد نیز نتوانست مردم را در کنار خود نگاه دارد. البته با این تفاوت که او مردم را رها نکرد. مردم خودشان را از دست او نجات دادند اما این روزها روحانی آشکارا از مردم کناره میگیرد. زلزله کرمانشاه تجلی این کنارهگیری و انزوا است؛ چرا دولتی که با آرای مردم روی کار آمده، نتوانست یک صدا آنان را بسیج کند و اشتیاق مردم را برای کمک به آسیبدیدگان به کنشی سیاسی تبدیل کند. گر چه اسحاق جهانگیری تلاش کرد با علنی کردن تلفاتِ مسکن مهر، ناکارآمدی دولتِ قبل را عیان کند. این مواجهه نشان داد که «هیچ چیز طبیعی در بلایای طبیعی وجود ندارد» و چنان که دیوید هاروی معتقد است، حوادث طبیعی رویدادهایی اجتماعی و طبقاتی هستند و این حقیقت زمانی آشکار خواهد شد که اثرات یک زلزله بر طبقات پایین پدیدار میشود.
آیا مردم اعتمادشان را به دولت روحانی از دست دادهاند و به انتظارش نمیمانند یا این که دولت روحانی دنبال درد سر نیست و بر این باور است که مردم هر جا باشند، درد سر زودتر به آنجا میرود؟ شاید دولت روحانی در تلاش است به قدرت مطمئنتری پناه ببرد. هر چه هست دولت روحانی بیش از گذشته از مردم کناره میگیرد. شاید روحانی در این انزوا به دنبال سیاستی کلانتر باشد. سیاستی مغایر با این ایده که حق هر کس به اندازه توان او است؛ توانی که نشات گرفته از قدرت مردم است. آیا روحانی سالهای پایانی را بدون استفاده از حق خود سپری خواهد کرد... .»