شواهد نشان می داد قربانی جنایت سعید نام دارد که بر اثر اصابت جسم سخت به
سرش جان سپرده است. پلیس به بررسی پرداخت و دریافت این پسر برای دیدن دوستش
امین به اتاقک نگهبانی آمده بود و همزمان با این ماجرا امین به طرز مرموزی
ناپدید شده است. فرضیه دست داشتن امین در جنایت قوت گرفته بود که 20 روز
بعد این پسر 18ساله به پلیس آگاهی رفت و تسلیم پلیس شد.
وی در بازجویی ها به قتل اعتراف کرد و گفت: سعید را کشتم چون 5سال قبل در یک خوابگاه مرا آزار داده بود.
این پسر دیروز در شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه
ایستاد. در این جلسه که به ریاست قاضی محسن زالی بوئینی و با حضور یک
مستشار تشکیل شد اولیای دم برای وی حکم قصاص خواستند.
سپس امین به تشریح جزییات ماجرا پرداخت وی گفت: من اهل یکی از روستاهای
شیروان هستم وتا پنجم ابتدایی بیشتر درس نخوانده بودم که 5 سال قبل از این
ماجرا به تهران آمدم و در یک خوابگاه مشغول به تحصیل شدم.
سعید هم که اهل یکی از روستاهای شیروان بود همراه دوستانش به آنجا آمده
بود. او دوسال از من بزرگتر بود که یک شب در خوابگاه مرا آزار داد. او این
ماجرا را برای سایر دوستانم گفت و آبرویم را برده بود ولی من از او می
ترسیدم و به همین خاطر سکوت کرده بودم.
این متهم ادامه داد: 5 سال از این ماجرا گذشته بود و من تحت تاثیر این
موضوع به افسردگی مبتلا شده بودم. یکی از دوستانم می گفت سعید همه جا
آبرویم را برده است. دیگر تحمل این زندگی را نداشتم که به فکر انتقام جویی
افتادم. من که در این مدت در کارگاه رویه کوبی مبل کار می کردم از طریق
دوستانم شماره تلفن سعید را پیدا کردم و با او تماس گرفتم اما خودم را یکی
از دوستان قدیمیاش جا زدم.
وی ادامه داد: با او قرار گذاشتم، اما وقتی سعید سر قرار آمد مرا نشناخت و
گفت در این سالها چهره ام تغییر کرده است. برادر سعید هم همراه ما بود اما
بعد از دقایقی ما را ترک کرد.من سر صحبت را با او باز کردم.او از خاطرات
دوران خوابگاه به من گفت و توضیح داد که در آن سالها یکی از بچه ها را در
سرویس بهداشتی و دیگری را به نام امین داخل اتاق آزار داده است، شوکه شدم.
اشک در چشمانم جمع شد اما باز هم سکوت کردم. صبح روز بعد او را به اتاقک
نگهبانی ام در کارگاه دعوت کردم. ما با هم قلیان کشیدیم. هندوانه آورده
بودم که او یکباره چاقو را از داخل سینی برداشت و به من حمله کرد. قصد آزار
مرا داشت که با میله ای به سرش زدم و فرار کردم. اما دقایقی بعد به خاطر
آوردم که گوشی موبایلم را جا گذاشته ام. من به آنجا برگشتم و چند عکس از
جنازه انداختم. همان لحظه احساس کردم عقده های چند ساله ام باز شده و به
آرامش رسیده ام.
عکس های جنازه را از طریق تلگرام برای یک از دوستانم که ماجرای زندگی ام را می دانست ارسال کردم و گریختم.
این متهم ادامه داد: سعید زندگی ام را تباه کرده بود. پدرم از سالها
قبل معتاد بود و من از کودکی شیره می کشیدم اما بعد از این ماجرا به دام
اعتیاد شیشه افتادم. حالا هم به افسردگی شدید مبتلا هستم و بسیاری از
خاطرات گذشته ام را فراموش کرده ام.
سپس وکیل وی به دفاع پرداخت و از قضات دادگاه خواست تا موکلش برای بررسی دوباره وضعیت روانی اش به کمیسیون پزشکی قانونی معرفی شود.
در پایان این جلسه و با درخواست این وکیل مدافع هیات قضایی وارد شور شد تا رای صادر کند.