شاید گفته شود که آن حمایتها راست بوده و وظیفه داشتهاید، ابلاغ کنید. در این صورت اگر ممکن است امروز نیز فلسفه و حکمت و توجیه آن حمایت را از همان روشی که قبلا متوجه شدید، بپرسید و به مردم اطلاع دهید! روشن است که این گونه حمایتها برای این انجام شد که از یک اعتماد قطعی و معطوف به آینده خبر داده شود. وقتی که کسی نظری را مستند به رأی و نظر امام (ع) میکند، معنایش آن است که ایشان با علم به آینده چنین چیزی را بیان کرده است، حداقل مردم چنین استنباطی دارند، خوب حالا یا باید گفت که قصد معصوم از آن توصیهها رسیدن به همین نقطه موجود بوده، یا باید گفت که آن انتسابها به معصومین (ع) ناآگاهانه یا آگاهانه واقعی نبوده و به معصوم کذب انتساب داده شده و باید استغفار کرد. در هر حال این مورد گذشته است. آن چه امروز اهمیت دارد این است که از این پس برای رسیدن به اهداف دنیوی و غیر مقدس، نباید امور مقدس و ارزشی مردم را قربانی این اهداف کرد. اگر از این پس چنین درسی از این رفتار احمدینژاد گرفته شود، چند گام به پیش است.
پرسش دیگر این است که گوینده این جملات به گونهای سخن گفتند که اسلام را معادل با برداشت خود دانسته و خود را محور و شاقول سنجش دیگران و اندیشههای آنان فرض کرده است و این خیلی خطرناک است. در واقع ریشه بسیاری از بحرانها و خشونتها همین خودمحور و حقبینی است. حداقل تجربه احمدینژاد که برای کشور و مردم خیلی سنگین تمام شد، باید به همه ما این درس را بدهد که احتمال معقول در نادرست بودن افکار و تحلیلهای خودمان را جدی بدانیم. ریشه بسیاری از انحرافها همین نگرش خودمطلقبینی است.
پرسش بعدی که بسیار هم مهم است این است که آیا احمدینژاد در این ١٤ سال تغییر کرده است یا آقایان در برداشت اولیه خود به خطا رفتهاند؟ اگر آنان به خطا رفتهاند، اکنون چه رفتاری را باید در برابر مردم پیشه کنند؟ مهمتر از پوزشخواهی، آیا نباید علل بروز این خطا را شرح دهند تا پس از این دوباره مرتکب آن نشوند؟ اگر معتقدند که احمدینژاد تغییر کرده است، آیا نباید علل و روند این تغییر را شرح دهند؟ آیا نباید از ابتدا چنین تغییر و تحولی را پیشبینی میکردند؟ آیا ظرفیت این تحول را در او نمیدیدند؟ و مهمتر این که آغاز انحراف و تغییر او از کی و از کجا بود و چه اقداماتی برای اصلاح این تغییرات و انحرافات انجام دادند؟
مساله مهم این است که احمدینژاد جز تبدیل موردی کاپشن به کت و شلوار و تزریق قدری بوتاکس به چهره تغییر چندانی نکرده است و این دو تغییر هم نمیتواند توجیه مناسبی برای تغییر موضع باشد. اتفاقا برخی از اصولگرایان منصف با این گزاره که او تغییر چندانی نکرده همعقیده هستند. بسیاری از اصلاحطلبان در این باره هشدار میدادند. خط تولید احمدینژاد در اصل تغییر چندانی نکرده، شاید مصداق آن تفاوت کرده که این نیز ناشی از تغییر موقعیت او در ساخت قدرت است. متاسفانه کینه و بغض برخی از اصولگرایان تندرو نسبت به اصلاحطلبان موجب شد که درک درستی از احمدینژاد پیدا نکنند و او را با عینک بغض علیه اصلاحطلبان نگاه کردند. از منطق و رفتار و گفتارش مشعوف شدند ولی اکنون که همان منطق و رفتار و گفتار متوجه خودشان شده است، ناراحت هستند؛ در حالی که اینها جزو ثابتهای احمدینژاد است. اصولگرایان میراثدار احمدینژاد شدهاند، ادبیات و منطق و رفتار او را پذیرفتهاند و تقلید میکنند ولی نمیخواهند «حق تالیف» آن را بپردازند و احمدینژاد هم این را نمیپذیرد.»