این گفتار بر این گزاره استوار است که «نقد کنیم اما پشیمان نباشیم» و با سری بلند و بیانی رسا هم بگوییم: «نقد آری، پشیمانی نه. نقد آری، پشیمانی هرگز!»
این را روزنامهنگاری مینویسد که دیشب را تا دیروقت در تحریریه یک ماهنامه معتبر گذراند اما خروجی نهایی و حاصل عرقریزان روح جمعی از حرفهایترین روزنامهنگاران و نویسندگان برای چاپخانه ارسال نشد چون کاغذ نیست! نه که گران است، نیست. البته گفتهاند محموله بزرگی در راه است ولی عجالتا میسور نشد.
روزنامهنگاری مینویسد که از او میپرسند مگر هنوز مردم روزنامه هم میخوانند که شما روزنامهنگاری میکنید؟ و در تمام این بیستواندی سال و حتی در روزگاری که قاضی مرتضویِ حالا از اسب قدرت و تهدید و تعطیل و تحقیر و قدرت افتاده و منتظر حکم حبس نشسته، میگرفت و میبست، این قدر این حرفه خاصه در حوزه رسانههای چاپی و کاغذی را در خطر ندیده است.
روزنامهنگاری مینویسد که انتظار او برای بازگشایی انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران برآورده نشده و وقتی به انجمن محدودتر تهران امید بست و به لطف اعتماد همکاران به عضویت هیاتمدیره دومی هم درآمد، دریافت که وعدههای وزیر کار دولت آقای روحانی سراب یا خارج از توان او بود و ارادهاش غالب نیست و بیاجازه قول میداده و حالا دوستانی میخواهند سومی را با اجازه و در اندازهای کوچکتر به راه اندازند.
پشیمان اما نیستیم؛ حتی به قدر لحظهای. شاید علی کریمی فوتبالیست ابراز پشیمانی کند اما شاید او هم نه به خاطر ۲۰۰ هزار تومان عوارض خروج از کشور که هنوز تصویب هم نشده که بیشتر میخواهد هشدار دهد و چون میداند این پشیمانی ورق را در عالم واقع برنمیگرداند، میگوید و به قصد تلنگرزنی چنین پیامی میگذارد وگرنه همان علی کریمی همراه با حرکتهای اصلاحی است.
پشیمانی هرگز. چون همین نقد و ابراز پشیمانی دستاورد گفتمان توسعه و اصلاحات و اعتدال است و در گفتمان اقتدارگرایی جایی ندارد.
در روزهای منتهی به انتخابات ۲۹ اردیبهشت جایی نوشتم به روحانی رای دهیم تا بتوانیم او و دولت او را نقد کنیم.
برخی اما چنان از پشیمانی سخن میگویند که انگار یادمان رفته در ۲۹ اردیبهشت چند گزینه موجود بود. تنها سه گزینه: روحانی، رییسی و البته قهر.
قهر عملا تقویت دومی بود و تعداد آرای آقای ایراهیم رییسی هم نشان داد کسانی که رأی ندادند تا به گمان خود سلب مشروعیت کنند به هدف خود نرسیدند.
در عالم واقع رای دادیم نه در عالم خیال و با نظارت استصوابی شورای نگهبان، تنها دو گزینه روحانی باقی مانده بود و دو دیگر نیز خود میدانستند جدی نیستند؛ چندان که یکی خود به رای به حسن روحانی توصیه کرد و خودش هم به خودش رای نداد و آمده بود، نسیمی از عقلگرایی را در توفان وعدههای پوپولیستی وارد فضای انتخاباتی کند و دیگری از جانب حزب متبوع و معرفیکننده هم ملزم به انصراف شد اما تن نداد. پس تنها دو کاندیدا بود.
یکی با گفتمان توسعهگرایانه و ادبیات آشتیجویانه و شهره به گفتار و رفتار دیپلماتیک و البته مستظهر به پشتیبانی رییس دولت اصلاحات و «تَکرار» او و دیگری با گفتمان اصولگرایانه و با مخاطب قرار دادن حاشیهنشینان و تهیدستان و بیمخاطب قرار دادن طبقه متوسط و با حلقهای از مردان احمدینژاد در پیرامون که کابوس تِکرار و نه تَکرار را به جان و ذهن و زبان توسعهگرایان و آشتیجویان انداخته بود.
از این روست که میگوییم پشیمانی جایی ندارد چون روحانی را از میان او و دو رقیب - با احتساب بیعملی - انتخاب کردیم. چون گزینه دیگری نبود و دو باره و سه باره هم اگر آن فضا تکرار شود همان رفتار سرزند سزاست نه جز آن. عبور از روحانی هم یادآور تجربه تلخ ایده عبور از خاتمی با «شصت میلیون دات آی آر» در سال ۸۳ است که به شصت هزار هم نرسید و البته توانستند کسانی را سرد کنند و از دل آن یأس احمدینژاد زاد.
جنس انتصابات روحانی، تغییر لحن او و تصور یا شایعه یا شایبه کوتاه آمدن به خاطر برادر یا فردای سیاسی و بدسلیقگیهایی چون افزایش عوارض خروج از کشور و بیم گرانی بنزین و حذف یارانهها همه موثر بودهاند و دونالد ترامپ هم در آمریکا به دنبال بر هم زدن بازی برجام است اما جایی برای پشیمانی نیست.
چون گزینه دیگری نبود و نیست.
روحانی، رییسجمهور است اما در فشار و در منگنه. نقد کنیم اما این منگنه را بیشتر فشار ندهیم. بیشتر فشار دهیم خودمان در منگنه قرار میگیریم و شاید برخی به طعنه بگویند مگر در منگنه قرار نداریم؟ فشار هم میدهیم با درک و انصاف باشد و همین که میتوانیم نقد کنیم و فشار دهیم دستاورد است.
پشیمان نیستیم چون گزینه دیگری نبود. چون گزینه دیگری نیست. چون روحانی را به خاطر آشناییاش با بازیهای سیاسی در داخل و خارج میشناسیم.
علی کریمی که حالا ابراز پشیمانی میکند، زیبا بازی میکرد و تماشاگر را به وجد میآورد اما دریبلهای او کافی نبود و همیشه هم منجر به بُرد تیم نمیشد. علی دایی که ابراز پشیمانی نکرده و نازیبا و خشک بازی میکرد اما گل میزد. در سیاست همه دریبلها به چشم نمیآید یا همه بلد نیستند دریبل یا روپایی بزنند و از این منظر حسن روحانی را میتوان به علی دایی ماننده کرد.
نقد اگر به بازیکنانی از تیم باشد که گاه با افزایش عوارض، گاه با بحث پروانه روزنامهنگاران و گاه با انتصابی غیر منتظره گل به خودی میزنند، وارد است اما از خود روحانی و از رأی به روحانی و دست کم رأی به گفتمان روحانی نباید و نمیتوان پشیمان بود.
از منظر اخلاقی هم یادمان باشد در نقد، دستها و زبانها باز است اما دست و زبان او چه به خاطر مصلحتهایی و ملاحظاتی باز نیست.
نکته دیگر این که رأی به روحانی فقط رأی به شخص یا برنامههای او نبود. صیانت از مکانیسم انتخابات و پاسداشت فضای بازتر چند هفته منتهی به انتخابات هم بود و هست. نکته اصلی اما توجه به گزینههاست:
«۱۲۱ سال قبل و ۱۲ اردیبهشت ۱۲۷۵ خورشیدی ساعتی پس از آن که تیر میرزا رضای کرمانی، ناصرالدین شاه قاجار را از پا انداخت و ضارب خود به چنگ نظمیه چیها افتاد اولین سوالی که نظمالدوله رییس وقت نظمیه پرسید این بود: کی پشت دروازه شهر ایستاده و آمده یا آماده است که تو او را انداختی؟»