این رویکرد در دوره چهار ساله اول به اصلاحطلبان چندان آسیبی نزد، چون فضای سیاست داخلی آن زمان متأثر از سیاست خارجی بود و اصلاحطلبان در این زمینه با روحانی و حلقه دورش اختلاف نظری جدی نداشتند و این اشتراک دیدگاه موجب شده بود، صفی واحد از اعتدالیون و اصلاحطلبان در برابر مخالفان مذاکرات هستهای و در نهایت استراتژی سیاست خارجی دولت روحانی به وجود بیاید. اما این همسویی در دوره دوم دولت روحانی رنگ باخته و در فضای تهی سیاست داخلی ابتکار عمل از دست اصلاحطلبان و دولت روحانی خارج شده است. از این روست که برخی اصلاحطلبان، سیاست را اخلاقی جلوه میدهند و حمایت از دولت روحانی را با تمام انتقادات بِجا توجیه میکنند. روحانی و حلقه اعتدالیون دست بالا را دارند، آنان چیزی برای از دست دادن ندارند و قدرت، آنان را تا اطلاع ثانوی از مردمی بودن بینیاز میکند. از این منظر هر قدر اصلاحطلبان به حمایت از دولت روحانی بپردازند، جایگاه و اتوریته دولت روحانی را افزایش میدهند و از آرا و خواستِ مردمی که به دعوت آنان به پای صندوقهای رأی رفتهاند، فاصله خواهند گرفت. تکلیف اصلاحطلبانی که درون قدرتاند، بسیار روشن است. آنان سیلی نقد را به حلوای نسیه نخواهند فروخت اما اصلاحطلبانی روزهای دشوار در پیش خواهند داشت که مصائب بسیار به جان خریدند تا به مردم اثبات کنند راه آنان صرفا از جاده قدرت نمیگذرد. اصلاحطلبان در تناقضی تاریخی گیر افتادهاند؛ تناقضی که همواره با آنان بوده است: در کنار مردم و منتقدان دولت ایستادن، یا حمایت همهجانبه از دولت روحانی، وفاداری به کدام وفاداری؟ رأی مردم یا حمایت از روحانی.
اصلاحطلبان به اتفاق راه سومی را برگزیده بودند: آنان کجدار و مریز، زمان میخریدند تا در فرصت مناسب استراتژی تازهای طراحی کنند اما رئیس دولت اصلاحات با حمایت بیچونوچرا از روحانی و دسیسه خواندنِ انتقادات اخیر به بودجه ٩٨ و شرایط نامساعد اقتصادی با رویکرد پشیمانی از رأی به روحانی، آب پاکی را روی دست همه ریخت و سرنوشت اصلاحات را خواسته یا ناخواسته با دولت روحانی گره زد. اغراق نیست اگر بگوییم این تصمیم، تصمیمی تاریخی است که بالاخره توانست تناقضات اصلاحطلبان را حل کند تا عیان شود اصلاحات از نظام فاصله نخواهد گرفت. با این رویکرد، اصلاحطلبان هویت یکدست پیدا کردهاند؛ هویتی که یا به آنان تحمیل شده یا خود خالقِ آن بودهاند و هر چه هست، از این پس باید در مدار این هویت تازه حرکت کنند و تعریفشان از مردم، مردمی است که به جبهه اصلاحات پایبند است، نه چیزی بیشتر و نه کمتر.
بیشک حمایت از دولت روحانی نقطهعطفی در تاریخ سیاسی اصلاحطلبان است. اگر آنان توانستند در دولت هاشمی با پا پس بزنند و با دست پیش بکشند، این بار صراحت رئیس دولت اصلاحات کار را تمام کرد و به این دوگانه پایان داد. دوگانهای که موجب شکاف بود و هر شکاف سیاسی مستعد پُرشدن با افراد و جریانهای ناخالص یا دوزیست است. اینک دولت روحانی دست بالا را دارد. باز جبههای واحد از اصلاحطلبان و اعتدالیون را پشت سر خود دارد که با آن میتواند دست به اقدامات مهمتری بزند. گیرم چند صباحی دیگر اعتدالیون از اصلاحطلبان منفک شوند، با وجود این، تغییر چندانی در وضعیت این دو جریان رخ نخواهد داد. اعتدالیون نه توان و جایگاه رقابت با اصلاحطلبان را دارند و نه پایگاهی که بتواند آرای شناور جامعه را جمع کند. حتی اصلاحطلبان نیز بعد از این باید با احتیاط بیشتری از آرای شناور سخن بگویند. آنان نیز یکی از جریانهای سیاسی درون نظام هستند که ظهور و افولشان در تجمیع آرای خودی است. با روی کار آمدنِ دولت روحانی، در سیاست داخلی ایران اتفاق تازهای رقم خورده است و آن چیزی نیست جز یک دست شدن سیاست داخلی ایران.»