یک بار هم اتفاقی مادر امیرحسین، مادر ستایش را در امامزاده خیرآباد دیده بود و خواسته بود تا پسرش را ببخشد اما مادر ستایش هم نتوانست. دادگاه اجازه داد تا باقیمانده عمر امیرحسن بگذرد و به ۱۸ سالگی برسد و بعد او را قصاص کنند. حالا در قبرستان خیرآباد مزار ستایش و امیرحسین دو کودک قربانی ماجرا با چند ردیف فاصله از همدیگر قرار دارد. صبح روز پنجشنبه بعد از اعدام، تا آمبولانس بهشت زهرا از زندان رجاییشهر به خیرآباد رسید، ساعت یک بعدازظهر شد. در سکوت قبرستان، مادر و پدر و خواهران امیرحسین آرام اشک ریختند و وقتی خاکسپاری تمام شد، به خانه رفتند. حالا که چند ساعت از خاکسپاری میگذرد، صدایی از داخل خانه بیرون نمیآید و روی دیوارهای کوچه هم هیچ نشانهای از عزاداری اهالی این خانه نیست. تنها در را نیمهباز گذاشتهاند تا اگر فامیل یا همسایهای خواست به دیدنشان بیاید، به در بسته نخورد. دور تا دور هال نسبتا بزرگ خانه را پشتی گذشتهاند و زنها یک طرف و مردها هم یک طرف نشستهاند. یا زیر لب قرآن میخوانند یا در سکوت سرشان را پایین انداختهاند.
مادر امیرحسین کنج خانه، کنار بخاری نشسته و با چشمهای بسته، دستش روی قلبش است. پیراهن سورمهای با گلهای کوچک سفید به تن دارد و روی سر و بخشی از صورتش را با روسری سیاه پوشانده است. مهمانها یکییکی میآیند و میروند. تنها صدای بچههای کمسن و سال داخل حیاط که با هم بازی میکنند، شنیده میشود. مادر امیرحسین گاهی چشمهایش را باز میکند و با صدای آهسته و زبان محلی میگوید: «مادر! مادر!» پدر نیز کنار آشپزخانه ایستاده و به مهمانها خوشآمد میگوید. گاهی مینشیند و به فکر فرو میرود و بعد ناگهان بلند میشود و میایستد. دوباره مینشیند و میگوید: «من با کسی حرفی ندارم. ما نباید با کسی صحبت کنیم.» خواهر امیرحسین خیره به چشمهای پدر نگاه میکند. پدر را میبیند که دستهایش میلرزد و با تکانههای ضربان قلبش تکان میخورد.
آرام و بیصدا روی زمین مینشیند. یکی از مهمانها در حال بیرون رفتن از خانه بلند میگوید: «خدا صبر بده به همه!» کوچهای که حالا خانه امیرحسین در آن است و تا یک سالونیم پیش خانه ستایش هم در آن بود، آن قدر تنگ و باریک است که چهار نفر در کنار هم نمیتوانند از آن داخل رد شوند. یکی از مشتریان سوپری معروف سر کوچهای که ستایش لحظات قبل از قتل از آنجا بستنی خریده بود، میگوید: «هر دو خانواده مظلوم و بیآزار بودند و قربانی شدند. آن روز امیرحسین مواد کشیده بود که این کار را کرد. موادهایی که معلوم نیست از کجا میآید و در خیرآباد فراوان است. از وقتی که اراده کنی تا وقتی که مواد را پیدا کنی، دو دقیقه هم بیشتر طول نمیکشد. هنوز هم باور نمیکنیم که امیرحسین قاتل باشد. بیآزار بود، کسی صدایش را هم نشنیده بود. این اتفاق به خاطر موادی بود که مصرف کرده بود. معلوم نبود داخل مواد چه داشت که او را به این حالت درآورد.» او درباره اعدام امیرحسین میگوید: «ای کاش اعدام نمیشد و تا آخر عمر در زندان نگهش میداشتند. این طوری بیشتر متوجه کاری که کرده بود، میشد.» یکی دیگر از جوانهای خیرآباد میگوید: «ای کاش پدر و مادر ستایش و امیرحسین بیشتر مراقب بچههایشان بودند تا این اتفاق نمیافتاد.»
امیرحسین دچار بیماری روانی اختلال سلوک بود
دی سال ۹۵ وکیل امیرحسین از بستری شدن او در بیمارستان اعصاب و روان خبر داده و به مهر گفته بود: «امیرحسین به دلیل شرایط روحی و روانی و پرخاشگریهایی که داشت، به بیمارستان اعصاب و روان منتقل شد. عذاب وجدان و ندامتی که در این چند ماه امیرحسین داشت، به همراه زمینههای بیماری روانی باعث شد که از خود رفتارهای غیر عادی نشان دهد و هم اکنون نیز در بیمارستان بستری است.» او درباره احتمال بیماری روانی امیرحسین گفته بود: «کارشناس کانون اصلاح و تربیت برای امیرحسین بیماری تشخیص داده که اختلال سلوک نام دارد. اختلال سلوک، تقریبا کودکان زیر سن بلوغ را دربرمیگیرد و اگر این بیماری در طول زمان درمان نشود، اختلال شخصیت ضد اجتماعی پیدا میکنند. سابقه امیرحسین و روانشناس کانون شهادت میدهد که مشکوک به بیماری اختلال سلوک است، نشانههای اختلال سلوک نداشتن، حس همدلی با دیگران است. یعنی وقتی یک انسان معمولی از زجرکشیدن یک فرد ناراحت میشود، کسی که اختلال سلوک دارد، این اتفاق دگرگونش نمیکند.»
او با اشاره به این که امیرحسین دو بار در زندان اقدام به خودزنی کرده بود، گفت: «امیرحسین هنوز بچه است. حرفهای عجیبوغریب زیاد میزند. الان که به رجاییشهر منتقل شده، هیجانزده است، فکر میکند مرد شده، با هیجان به من زنگ میزند و میگوید آقای فرحبخش، من را به رجاییشهر بردند اما گاهی هم زنگ میزند و میگوید ستایش را پشت سرش دیده. این توهمات را هنوز هم دارد. محیطی که امیرحسین در آن رشد کرده، مشکلات فراوانی داشته. شما نمیدانید در این اتفاق مست بودن امیرحسین چقدر موثر بوده است.»
مواردی که اعدام کودکان را نقض میکند
مساله اعدام کودکان در ایران از مدتها پیش در ایران مطرح بوده است. بهمن کشاورز، وکیل و حقوقدان در گفتوگو با «قانون» با اشاره به این که مساله مجازات کودکان و نوجوانان بر مبنای معیار سنی در قانون حمایت از کودکان و نوجوانان در مورد آن بحثی نشده است، گفت: «این قانون که در ۱۳۸۴ تصویب شده به برخی مسائل دیگر مربوط به کودکان و نوجوان پرداخته و کل افرادی را که کمتر از ۱۸ سال تمام دارند، مشمول تعریف کودک و نوجوان تلقی کرده است. در مورد مجازات اطفال بزهکار قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ از ماده ۸۸ تا ۹۵ به این مساله پرداخته و برای کودکانی که مرتکب جرم می شوند، تدابیر خاصی را پیش بینی کرده است.»
این حقوقدان با بیان این که ورود به تفضیل همه موارد در حوصله این بحث نیست، ادامه داد: «از دیرباز این مساله، بلکه این معضل مطرح بوده که ضوابط شرعی مربوط به مسئولیت کیفری را چه ناظر به دختران دارای ۹ سال تمام قمری و پسران دارای ۱۵ سال تمام قمری است، چگونه باید با روابط مربوط به حمایت از اطفال و نوجوانان در اسناد و مقررات بینالمللی منطبق کرد. آن چه فعلا مطرح بوده، بحث اجرای قصاص نفس و اعدام مطرح است.»
کشاورز درباره مورد ماده ۹۱ قانون مجازات اسلامی جدید نیز میگوید: «در جرایم موجب حد یا قصاص هر گاه افراد بالغ کمتر از ۱۸ سال ماهیت جرم انجام شده یا حرمت آن را درک نکند یا در رشد و کمال عقل آنها شبهه وجود داشته باشد، حسب مورد با توجه به سن آنها به مجازاتهای پیشبینیشده محکوم میشوند، دادگاه برای تشخیص رشد و کمال عقل میتواند نظر پزشکی قانونی را استعلام یا از هر طریق دیگری که مقتضی بداند، استفاده کند.»
او با اشاره به این که حکم قانونگذار در مورد افراد زیر ۱۸ سال مطلق نیست، افزود: «به عبارت دیگر در برخی نظامهای حقوقی صرف این که متهم یا مرتکب کمتر از ۱۸ سال داشته باشد، باعث معافیت او از مجازات میشود. حد ۱۸ سال در برخی نظامهای حقوقی دیگر متفاوت است اما قانونگذار ما داشتن کمتر از ۱۸ سال را قرینهای برای احتمال وجود اشکالی در شناخت و ادراک متهم قرار داده که وجود آن محتاج دلیل اثباتی است. در ماده ۹۱ چند مورد مطرح است؛ اولا عدم درک ماهیت جرم انجام شده، یعنی متهم نمیداند آن چه انجام داده، بر مبنای معیارهای متعارف اجتماع غیر قابل قبول و ناپسند است. ثانیا عدم درک حرمت عمل انجام شده، یعنی متهم توجه به حرمت شرعی عمل انجام شده ندارد. ثالثا تردید در رشد و کمال عقلی متهم. یعنی متهم با توجه به آن چه در ماده ۱۴۹ قانون مذکور آمده، دچار اختلال روانی است؛ به نحوی که اراده یا قوه تمیز او در حد جنون مختل است. قانونگذار اجازه داده برای تشخیص رشد کمال عقل، نظر پرشکی قانونی را بخواهد یا از هر طریق دیگری نظیر مراجعه به مددکاران اجتماعی یا متخصصان بزهکاری اطفال استفاده کند اما احراز موضوع عدم درک حرمت یا ماهیت جرم باید به وسیله خود دادگاه احراز شود. بنابراین وقتی متهمی که به سن بلوغ شرعی رسیده مرتکب جرمی میشود که مجازات آن حد یا قصاص است، دادگاه باید با توجه به ماده ۹۱ اقدام کند و صرف این که متهم بالغ است، برای تعیین مجازات کفایت نمیکند. توجه شود که اطلاق ماده ۹۱، تمامی مواردی را که متهم در مقطع ارتکاب جرم کمتر از ۱۸ سال دارد و در عین حال بالغ است، دربرمیگیرد و این بحث که با رسیدن متهمی از اینگونه به سن ۱۸ سالگی میتوان او را همچون افراد بالای ۱۸ سال محاکمه و اعدام کرد، اصولا قابل طرح نیست و ماده ۹۱ چنین فرضی را دربرندارد. اگر چنین استدلالی شده باشد یا بشود، بهتر است استدلال کننده تفصیل و مبانی استدلال خود را بیان کند تا بحث در مورد آن میسر شود.»
سرانجام امیرحسین در شهریور سال ۹۵ در شعبه هفتم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست قاضی خازنی محاکمه شد. پس از چندین بار محاکمه، سه اتهام عمل منافی عفت، قتل عمد و جنایت بر میت به امیرحسین تفهیم شد. بر اساس رای صادره، قاتل این پرونده در خصوص اتهام قتل عمد به قصاص نفس و در خصوص اتهام تجاوز به عنف به یک بار اعدام و در خصوص اتهام جنایت بر میت به ۷۴ضربه شلاق محکوم شد.»