تسلیحات هوش مصنوعی اشتریان

تسلیحات هوش مصنوعی

در نظر آورید هزاران زنبورک تسلیحاتی هوش مصنوعی به سوی یک دشمن فرضی گسیل شوند...
ایران قوی هاشمی‌طبا

ایران قوی

همچون سال‌های گذشته، در روز 22 بهمن مردم ایران در راهپیمایی سالروز پیروزی انقلاب اسلامی یعنی بیست‌و‌دوم بهمن حضور یافتند و خاطره پیروزی انقلاب و نیز شهدای انقلاب و دفاع مقدس را گرامی داشتند. انقلابی که با شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی پیروز شد و مردم اعم از خواص یا عوام با برداشت خود -‌هر‌چند متفاوت- از آن استقبال کرده و بر آن پای فشردند
يکشنبه ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 2024 May 12
کد خبر: ۲۸۰۰۳
تاریخ انتشار: ۱۵ تير ۱۳۹۳ - ۱۰:۵۳

دستت به آرزوهایت نمی رسد

دستت که به آرزوهایت نمی رسد؛ حالت از دستت هم بهم می خورد... به این فکر میکنی که شاید مانند هم کلاسی هایت پدرت بتواند بغلت کند تا ستاره ای از آسمان رویاهابت بچینی اما به دستهای خالی و به چین پیشانی پدرت که نگاه میکنی دیگر رمقی برای ادامه نمی ماند..
تدبیر24: آرزوهای بزرگت که دست نیافتنی می شوند روی همه ی دل بستگی هایت خط میکشی ... خودت را اندک اندک ، آهسته آهسته ، جوری که حتی خودت هم نمیفهمی متقاعد میکنی که باید قد آرزوهایت را کوتاه تر کنی ؛ شاید دستت به آنها برسد ... دستت را دراز میکنی اما باز هم چیزی گیرت نمی آید ...

دستت که به آرزوهایت نمی رسد؛ حالت از دستت هم بهم می خورد... به این فکر میکنی که شاید مانند هم کلاسی هایت پدرت بتواند بغلت کند تا ستاره ای از آسمان رویاهابت بچینی اما به دستهای خالی و به چین پیشانی پدرت که نگاه میکنی دیگر رمقی برای ادامه نمی ماند..

اسم دی که می آید سردت میشود ، بهمن بوی برف را به مشامت میرساند و شاید وقتی که هوا سرد می شود یک ژاکت که نداری میتواند همه ی دنیایت را بسازد ؛ تیر که می رود ؛ مرداد که می آید شاید یک بستنی که پول خریدنش را نداری میتواند همه ی کلافگی های یک روز گرم کسل کننده را از خستگی خیالت بزداید..

اما این چه توقع زیادیست که تو از زندگی داری!!! تو که سالهاست حتی عید را فقط در صفحه تلویزیون دیده ای نه در چهار دیواری خانه پدری !!!

طعم گس این زندگی مسخره حالت را به هم میزند... با اینکه سنی نداری اما شبیه مردهای بازنده خنده هایت را میکشی ، مهربانی ات را از روزهایت پس میگیری و حتی شادی هایت را دفن میکنی ، میشوی یک آدم بی خیال و بی تفاوت و غمگین ... پول که نداری انگار هیچ چیزی نداری ؛ آری .. به خودت می آیی و می بینی که دیگر هیچ کس را نداری ...

اصلا هیج کسی برایت باقی نمانده ...

با آن نگاه معصومانه ی کودکانه ات به ساعت نگاه میکنی ؛ وقت رفتن است.. دمپایی پاره ات را پا میکنی و راهی خیابان برای در آوردن یک لقمه نان میشوی ؛ ماشین های سیاه و سفید بلندی که از کنارت رد میشوند رد نگاهت را میدزدند و درست در همان لحظه که آنها به دیده تحقیر به تو نگاه می کنند ؛ تو با حسرت به آرزوهایی قد کوتاهت فکر میکنی که دستت به آنها نمیرسد و به ماشین های بزرگی خیره میشوی که حتی اسمشان را نمیدانی و حتی دستت به شیشه هایشان نمیرسد تا بتوانی آنها را بشویی شاید بتوانی رویاهات را تعبیر کنی!!!

حالا بیشتر از همیشه باورت میشود که دستت به آرزوهایت نمیرسد.. خسته میشوی.. احساس تنهایی تمام وجودت را احاطه میکند..

دیگر تنها شده ای ... تنهایی کم کم دیوانه ترت می کند ... میروی همه ی کودکانه های قشتگت را می کشی ؛ اصلا تمام عاشقانه هایت را می کشی ...

حافظه ات را دیلیت میکنی ... تمام خاطره های روزهای خوشی که نداشتی !!! تمام آروزهای قشنگی که خودت آنها را دفن کرده بودی همه را نبش قبر میکنی و آنها را بر باد میدهی ... به تیر برق کنار دیوار تکیه میکنی و تمام احساساتت را دار میزنی ... حالا دیگر نه قرص برنج و نه حتی سیانور هم دردی از دردهایت دوا نمیکند ...

چشمهایت را با اسید شستشو میدهی شاید از بهانه گیری شان کم کنی... چشم که باز میکنی ، خودت را می بینی و دنیای خالی اطرافت را و آرزوهایی که حالا حتی از فکر کردن به آنها خجالت میکشی.. محصور بین دیوارهایی از جنس درد و دوری و دستهایی که به آرزوهایت نمی رسد..
برچسب ها: تدبیر24
بازدید از صفحه اول
sendارسال به دوستان
printنسخه چاپی
نظر شما: