اين روزها برخي بر اين باور هستند كه اصلاحطلبي درون خود به بحران رسيده و بالطبع جامعه را نيز دچار بحران كرده است.
تدبیر24»در مقابل برخي ديگر هم بر اين باورند كه همهچيز در گفتمان اصلاحطلبي و ساختار تشكيلاتي اصلاحطلبان خلاصه ميشود و در يك معنا اصلاح حكومت جز به دست اصلاحطلبان امكانپذير نيست. كمي در معناي واژه اصلاحات تامل كنيم. حكومت سياسي و قدرت سياسي ايران مبتني بر نظريه سياست ديني است. اصلاحات در دين به معناي از بين بردن همه تباهيهايي است كه در زندگي روزمره بشر وجود دارد و در عين حال تحقق يك زندگي آباد و نسبتا مرفه براي عموم بشر كه در كنار تعريف خارج از ادبيات ديني قرار ميگيرد كه رفرم را طرفداري از سياست تغيير زندگي و روشهاي ملايم و كمشتاب و به دور از هيجان ميبيند. ميتوان اصلاحات موردنظر كنشگران اصلاحطلب سياسي و رهبران اين انديشه و گفتمان را در جملهاي خلاصه كرد.
اينكه همه آن تغييراتي كه زندگي انسان مسلمان و غيرمسلمان ايراني را در چارچوب قانون اساسي و در عين حال در چارچوب پيمانهاي پذيرفتهشده بينالمللي به سمت سازگاري با محيط جهاني (در عين حفظ هويت ديني فرهنگي و تاريخي خود) ميبرد. معناي ديگر آن اين است كه اصلاحات و اصلاحطلبي در پي كارآمد كردن حكومت سياسي كشور و زدودن نااميدي از جامعه ايراني و دور كردن اين جامعه از پشيماني يك كنش سياسي - اجتماعي است. بنابراين اگر اصلاحات را به بنبست رسيده ندانيم و از نظر ساختار تشكيلاتي آن را دچار بحران نبينيم، در يك جمعبندي نهايي ميتوان گفت اصلاحات يك رويكرد عملگرايانه مبتني بر يك گفتمان ريشهدار تاريخي است كه اين گفتمان هم از ادبيات اسلام وحياني و قرآني برداشت ميشود و هم سنت اصيل و صحيح تاريخي ائمه و پيامبران الهي. در اين تعريف اصلاحات به دنبال كارآمد كردن قدرت سياسي با يك رويكرد عملگرايانه و اصلاح وضع موجود با حفظ ساختار سياسي تعريف شده در قانون اساسي است. البته به شرط آنكه برداشتهاي عصري و منطبق بر مقتضيات فطري و نيازهاي مشروع بشر در آن لحاظ شود. به همين جهت است كه جريان اصلاحات هنوز معتقد است تغيير در قدرت سياسي با روش اصلاحجويانه ميتواند كارآمد باشد. منطبق با گفتمان خداوند در كلام وحياني انسان به ما هو انسان داراي حقوقي است حتي از اين منظر ميتواند هر مطالبهاي داشته باشد[...] اگرچه اين بدان معنا نيست كه اصلاحطلبان با اين رويكرد در اين شرايط موافق هستند اما حق مشروع را براي طرفداران اين مطالبه و نظريه قائل هستند. مسالهاي كه بسياري به آن اشاره ميكنند اين است كه چرا اصلاحطلبان فقط به حضور در قدرت ميانديشند كه صدالبته فقط اين نيست. علاوه بر دغدغه توسعه و تحكيم در جامعه مدني، اصلاحطلبان به حضور در كانونهاي قدرت هم ميانديشند چون بر اين باور هستند كه ساختار سياسي حكومت ديني به گونهاي است كه با حفظ حضور در ميدان قدرت ميتوان آرمانهاي اصلاحطلبانه خود را پيش برد. بر همين اساس و با همين رويكرد در هر مرحلهاي كنشگري سياسي خود را براي آينده انتخاب كردهاند. حتما در انتخابات آينده هم با همين مباني كنشگري سياسي خود را تعقيب خواهند كرد و صدالبته با توجه به حضور تاثيرگذار شخصيتهاي كاريزما و پرنفوذ درصدد حفظ انسجام تشكيلاتي خود و توسعه گفتمان خود حتي در لايههاي دروني جناح قدرتمند رقيب خواهد بود. نكته آخر اينكه كساني كه در پي به هم ريختن سازمان تشكيلاتي و سياسي اصلاحطلبان هستند (چه از طرق سخت و چه با روشهاي نرم) بايد گفت كه عرض خود ميبري و زحمت ما ميداري. اين گفتمان فارغ از وابستگي به نهادهاي حزبي يا شخصيتهاي سياسي به اندازه كافي مخاطب در جامعه مدني يافته است كه بتواند آينده ايران را رقم بزند. البته اصلاحطلبان انكار نميكنند كه مقاومت كانونهاي سخت قدرت در برابر اين انديشه و گفتمان كار را بسيار سخت و پرهزينه كرده است اما اصلاحات با به رسميت شناختن هرگونه مطالبهگري مشروع و هرگونه اظهارنظر قانوني براي تحقق مطالبات نسل جوان آمادگي دارد و به آن به عنوان يك حسن يا محاسني براي دوام و بقاي ساختار سياسي قدرت ميداند. به همين جهت اصلاحات معتقد است حركتهاي مدني در جامعه ايران كاملا جدي، مدني و مشروع است و مهمتر از همه اينكه قدرت بايد به آن توجه كند.
عبدالله ناصری،فعال سیاسی