نظرتان شما راجع به نامه اخیر آقای احمدینژادچیست؟
اگر منظور از برخورد، به صرف یک نامه و اظهار نظر باشد کمی بلاتکلیف است. به دلیل آنکه نمیتوان کسی را به صرف یک انتقاد یا پیشنهاد توبیخ کرد و یا تحت تعقیب قرار داد. اما یک موضوعی که این میان بهوجود میآید، بحث شخص است. پیش از این افرادی در برخی زمینهها موضوعاتی را مطرح کرده و پاسخ آن را هم گرفتند. از قضا نقد آنها بسیار ملایمتر هم بود. حال اینکه به لحاظ قانونی این سخنان قابل پیگیری است باید نظر مراجع متخصص این حوزه را پرسید اما میدانیم که سخنانی مشابه، پیگیری و محکوم شدهاند. اما اینکه با این مورد خاص هم میتوان مقابله کرد، باید منتظر نظر کارشناسان ماند.
ایشان به مواردی انتقاد کردند و پیشنهادهایی دادند که در دولت خودشان شاهد نهی مطلق آن بودیم. اینطور فکر نمیکنید؟
همینطور است که میگویید. اما این موضوع بحث جدایی از انتقاد فردی است. حرف شما را رد نمیکنم اما بحث انتقاد یک شخص یک مساله است و بحث مقایسه این نقد با نحوه عملکرد بحثی متفاوت. آقای احمدینژاد به عنوان رئیس دولتهای نهم و دهم و همچنین اشخاص بسیاری که اطرافیان ایشان به حساب میآیند باید پاسخگو باشند. پاسخگوی گرفتاریهایی که امروز ایران دچار آن شده و به این سادگی نیز از آن بیرون نخواهد رفت. رویه عملکردی ایشان و سایر کابینه دولتش با نامهای که امروز علنی شده در مغایرت است. معترضان به دولت اول و دوم او چیزی در همین مایه میگفتند. چگونه است که امروز برخی این موارد را نقد میخوانند که آن سالها گفتن همین موارد را جرم میدانستند؟ این حرفها به سال 92 و 96 خلاصه نمیشود و سابقهای طولانیتر از این دارد. طرح این نامه مهم نیست و میتوان گفت که مثل همه نامههای دیگر است، اما اگر این نامه را به عنوان یک سند درنظر بگیریم متوجه خواهیم شد که دورانی که آقای احمدینژاد باید به عنوان رئیسجمهور حرف میزد، سکوت کرد ولی امروز به آن اشاره میکند. عوارض سکوت و نحوه کشورداری او، اثرات تقریبا جبران ناپذیری بر کشور گذاشت. چراکه نحوه سیاستمداری او و همفکرانش رویه غلطی بوده و هست. پیش از این افراد مختلف به زبانها و روشهای مختلف بارها اعلام کردند که وی صلاحیت لازم را ندارد. نه در زمان ریاستجمهوری، که از زمان حضورش در شهرداری تهران بارها این نظر بوده که نباید حتی ادارهای را به او سپرد، چراکه او نه کاربردی عمل میکند و نه به آن مسائلی که باید، اعتقاد دارد. اما گوشی برای شنیدن نبود و همان ناشنواییها امروز او را به این مرحله رسانده که هرلحظه صدایی از خود در میآورد. بنابراین با توجه به رفتار وی، سخنان امروزه خیلی هم غیرمنتظره نبود و این توقع از او میرفت که این کار را انجام دهد. برخورد مسئولان مربوطه با او در آینده، تعیین کننده همه چیز است. نه صرفا برخورد با این نامه، بلکه برخورد با تمام آسیبهایی که او به این کشور و مردمش رسانده و هنوز جبران نشده، چراکه اصلاح آن دردسرها کار یک نفر و یک دولت نیست و زمان زیادی لازم دارد تا چاه و چالههایش ترمیم شود.
چطور به خود اجازه چنین اعتراضی را میدهد درحالیکه همه ما دولت ایشان را به یاد داریم؟لازمه کار احمدینژاد همین است. او فضایی بر نارضایتی مردم ایجاد میکند تا به وسیله آن خودش را مطرح کند. او از این کار نفع میبرد و همواره خواهان این بوده که به هرنحوی شده، در سیاست مطرح شود. در دوران ریاستجمهوریاش هم سخنانی را بر زبان میآورد تا در رسانهها باشد، به حرفی که میزد و اثر حرف کاری نداشت؛ الان هم ندارد. عاقبت حرفهایش را مهم نمیداند. او صرفا میخواهد درلحظه جلوه کند. در دوران دولتهای نهم و دهم پیش آمده بود که به جایی میرفت که از وی هیچ دعوتی برای حضور نمیشد. افراد زیادی به او گوشزد میکردند که رفتنش به آن مکانها در شأن رئیسجمهور یک کشور نیست اما او کاری را انجام میداد که شهرتش را زیاد کند. این وضعیت امروز هم ادامه دارد و فضای اخیر ایران هم این تصور را برایش بهوجود آورده که کاری انجام دهد تا در اذهان بماند. هرچه بیشتر فضا را تند کند، شهرتش هم افزایش خواهد یافت. برای او اهمیتی هم ندارد که حرفهای امروزش با عملکرد دیروزش در تناقض مطلق باشد یا نباشد. حتی ممکن است امروز حرفی بزند و فردا آن را رد کند. افرادی از این قبیل، شاید بتوان گفت ثبات فکر و روحی دقیقی ندارند و به خاطر کم اهمیت بودن جامعه برای آنها، آینده برایشان کمترین اهمیت را دارد. رسانهها اما زیاد به این نوع رفتار اهمیت نمیدهند و برخی از آنها هم که این اخبار را پوشش میدهند، از تعجبشان است. چراکه در فضایی شبیه به فضای امروز ایران، زدن چنین سخنانی از سمت کسی که قدرت چندانی ندارد، تعجبآور است و کنجکاوی هر رسانهای را برمیانگیزد.
آقای احمدینژاد همچنین در نامه خود خواستار انتخابات فوری و برکناری برخی از مقامات شدهاند. در اینباره چه نظری دارید؟
اگر نگاهی گذرا به سخنان اخیر احمدینژاد بیندازیم، تصور ذهنیمان به این سمت میرود که او آدمی است که میخواهد راجع به همه چیز اظهار نظر کند. عملکرد شهرداری وی و همچنین ریاستجمهوریاش برهمه ثابت کرده که او هیچ باوری به قانون ندارد و خود را فوق قانون میداند. صرفا در تمامی مسائلی که در حوزه تخصص او هست و نیست، کارشناسانه نظر میدهد و خود را برترین میخواند که باید گفت این یک توهم است. امروز اگر راجع به برکناری برخی از مقامات صحبتی به میان میآورد به این دلیل است که اطرافیان خودش درگیر چانهزنی با همین مقامات هستند و اگرنه چرا پیش از این سخنی نمیگفت؟ او در دولت خود، یکی از افتخاراتش را محدود کردن اصلاحطلبان، احزاب و کوتاه کردن دستشان میدانست. اما امروز چون رفقای نزدیکش درگیر هستند حرفهایی میزند که برای همه تازگی دارد. تمام این مدارک مصداق همان مثال دُم خروس است که از گوشه کنار بیرون میزند. ظلم، در هر زمان و دورهای ظلم است. اما آقای احمدینژاد قصد دارد با این سخنان، دیوار و حفاظی باشد برای دوستان و نزدیکان خود. به هرحال انتظار رفتار خردمندانهای هم نمیتوان از او داشت. اعتراض حق هر شهروندی است. ولی به شرط آنکه ابتدا درمورد چرایی عملکردش در شهرداری و دولت پاسخ قابل قبولی بدهد. درصورتی که او در امروزش زندگی میکند و فردایی برای خود در نظر ندارد. تاسف این مساله هم باشد برای کسانی که در دورهای که نباید، پشتش ایستادند و این هزینهها را برای کشور و مردم تراشیدند.
حامیان ایشان که در انتخابات هر دو دوره پشتش را خالی نکردند، امروز به وضوح از او فاصله گرفتند. آیا نباید به جای این فاصله سازیها بمانند و دلیلی برای حمایتشان بیاورند یا حتی عواقبش را به جان بخرند؟
باید همینطور باشد. کسانی که دیروز پشت او ایستادند و در تمام طول دولتش از او حمایت کردند، امروز باید به میدان بیایند. افرادی که با استناد به آیه و روایت، در مکانها و زمانهای مختلف با افسانهسازی برای او جایگاه و مقام ساختند باید از مردم عذرخواهی کنند. توضیحی شفاف درمورد علل حمایت و عدم حمایتشان در امروز. آقای احمدینژاد آدم پیچیدهای نیست. به همین دلیل دوری جستن و توبه کردن حامیان کفایت نمیکند. آنها باید راه حلی برای جبران خسارتهای همه جانبه او ارائه دهند. جبران مشکلاتی با این شدت هم یک مرتبه رخ نخواهد داد. تاریخ این حمایت و مشکلات و کسانی را که باعث آن شدند، ثبت خواهد کرد. تاریخ حمایت بیپروا و دور از فکر را به سایرین نشان خواهد داد. کشور هنوز با مشکلات و دردسرهای آن دو دولت درحال دست و پنجه نرم کردن است و جای هیچ توجیهی را نمیگذارد. این افراد هیچ درک منطقی و درستی از سیاست نداشتند، چراکه از درک انسان سادهای چون احمدینژاد عاجز شدند. تمام خوشحالی آنها در آن دوران این بود که با وارد کردن شخصی چون احمدینژاد به معرکه، میتوانند همه امور را بهدست گیرند و اصلا ذرهای هم فکر نکردند که این سلیقه فردی و جناحیشان چه لطمههای بلندمدتی میتواند برآحاد جامعه بگذارد. بدون آنکه به ذهنشان برسد که همان کسی که تمامقد از او حمایت کردند، روزی در مقابل خودشان خواهد ایستاد. احمدینژاد امروز، نتیجه حمایتهای دیروز همان افراد است. درغیر این صورت آقای احمدینژاد به هیچ عنوان فرد مطرحی در جامعه سیاسی ایران نبود که بخواهیم به عنوان ریاستجمهوری او را درنظر بگیریم. اینجاست که باید گفت، کسانی که این غائله را بپا کردند، باید برای حل موضوع پیشقدم شوند.
از غائله احمدینژاد فاصله بگیریم و به گلستان هفتم برسیم. ارزیابی شما از اتفاقات خیابان پاسداران چیست؟
به نظر بنده در هر اتفاقی علاوه بر سطح و حال، باید ریشه و ماضی را هم درنظر گرفت. این مساله هم مستثنا نبوده و باید در همه ابعاد، مورد بررسی قرار گیرد. موضوع دراویش و محدودیتهایشان، به سالهای اوایل انقلاب باز میگردد. بهویژه از سالهای پس از رحلت حضرت امام. دراویش یک جریان ممتد است و به امروز و دیروز وصل نیست بلکه تاریخچهای قدیمی دارد. در ایران درویش همیشه با ذات مسالمت و ملاطفت همراهی کرده است. امروز درمقابل این حادثه، کارشناسان باید دور هم جمع شوند و این موضوع را بررسی کنند که چه چیز یا مسائلی باعث بروز خشونت شده است. مسببان این حادثه، چه کسانی هستند. البته وقتی روحیه جامعه خشن شود، جلوگیری از بروز خشونت مشکل خواهد شد. اما برخی گویا دنبال خشونت در جامعهاند. مثالی بزنم که راحتتر موضوع را نشان دهم، به فردی اگر یک یا دوبار تلنگر بزنیم ممکن است چیزی نگوید. اما بعد از 20 بار قطعا واکنشی به آرامی بار اول نخواهیم دید. پس باید دید اولین تلنگر در کجا زده شده و پس از یافتن ریشه با از بین بردن اتهامات، مساله را با تدبیر حل کنیم. از طرفی رفتار خشونتآمیزدرست نیست و این هم از مدیریت اجتماعی، هم قانون و هم از شرع دور است.
اخلاق در جامعه به طور کلی رو به ضعف میرود. از آنجایی که دین ما دینی اخلاقی است، چطور باید به ترمیم آن پرداخت؟
چیزی که شما از آن حرف میزنید باید گفت متاسفانه در جامعه حال حاضر ایران وجود خارجی ندارد. بعضی از دین خبر ندارند و برخی از اخلاق. برخی هم که هردو را میشناسند و مدعی دینمداری هستند، اخلاق را جزء دین نمیشمارند و رعایت حرمتهای انسانی را به دین ربط نمیدهند. برخی تریبونها جایگاه تحکیم وحدت جامعه و همچنین کاهش اختلاف است که امروز از ماهیت خود خارج شده است. امروز گاهی در مراسم مختلف شاهد حضور حداقلی مردم هستیم و اغلب شرکت کنندگان هم به محتوای مراسم کاری ندارند. در برخی از تریبونها به همه نوع مسالهای پرداخته میشود. حتی مشکلاتی که کارشناسان و متخصصان راجع به آن نظر صریح و روشنی ندارند، کسانی با قطعیت سخن میگویند که عجیب است. دادن طرح بهجای متخصصان و یا مقامهای مسئول نه پسندیده است و نه جایز. مراقب باشیم که جایگاههای بلند را با کاری که انجام میدهیم خدشهدار نکنیم. مردم به جایگاه نگاه نمیکنند. به کسی که بر جایگاه ایستاده توجه دارند. پس چه عالی میشود اگر بهجای الفاظ تند، افرادی پشت تریبون قرار بگیرند که حرمت افراد و شأنیت را لحاظ میکنند و با تقویت معنویت و وحدت ملی باعث امیدواری مردم به زندگی میشوند و اجتماع را به اسلامی شدن که همان اخلاقی شدن است نزدیک و نزدیکتر میکنند.