روز 29 اسفند سالروز ملی شدن صنعت نفت در واقع روزی است که با نام و یاد مرحوم دکتر مصدق پیوندی عمیق دارد. گرچه از کودتای 28 مرداد به بعد تلاش زیادی بر انکار نقش مصدق در ملی شدن صنعت نفت ایران توسط عناصر زر و زور و تزویر شده است، اما با این حال حتی منتقدان و مخالفان مصدق نتوانستهاند نقش دکتر مصدق را به عنوان پرچمدار مبارزه با استعمار انگلستان نادیده بگیرند. دکتر مصدق که در میهنپرستی و عشق به وطن سرآمد سیاستمداران زمان خود بود او با ارائه تز اقتصاد بدون نفت ثابت کرد میتوان با همت و اراده و پشتیبانی ملت، کشور را بدون نفت اداره نمود و دست چپاولگران خارجی و داخلی را از اموال ملت کوتاه کرد. پیرامون نقش دکتر مصدق در ملی شدن صنعت نفت از دید منتقدان و مخالفان ایشان «آرمان» با محمدصالح نیکبخت حقوقدان و پژوهشگر تاریخ معاصر به گفتوگو پرداخته که در ادامه میخوانید.
شخصیت سیاسی و اجتماعی دکتر مصدق را به طور خلاصه چگونه توصیف میکنید؟
سخن گفتن در خصوص مردی مانند محمد مصدق کار سادهای نیست. عملکرد او در طول مدت کوتاهی که سکان هدایت کشور را در دست داشت از او اسطورهای ساخت که نه تنها در دل مردم ایران جای دارد بلکه جهانیان هم نسبت به او ادای احترام میکنند. در ابتدا باید اشارهای داشته باشم به سخن دکتر طاها حسین وزیر آموزش و پرورش در دولت جمالعبدالناصر. او میگوید مخالفان مردان بزرگی که کارهای بزرگ و ماندگار انجام دادهاند از این ناراحت هستند که چرا خودشان نتوانستهاند کارهای بزرگی انجام دهند. در واقع مخالفان دکتر مصدق نیز به طور عمده در این گروه جای دارند. او از شخصیتهای نامداری است که نه تنها در ایران نامش به نیکی یاد میشود بلکه در تاریخ جهان و نقشی که او در رهبری دولت مردان وطنپرست برای رهایی کشور از چنگال استعمار فعالیت کردهاند وجود دارد. دکتر مصدق غیر از اینکه به چپاول شرکت نفت انگلستان در صنعت نفت ایران پایان داد بلکه او راهنمایی شد برای دیگران که راه او را در مبارزه با استعمار بپیمایند. در سال 1334 جمال عبدالناصر در کتاب فلسفه انقلاب مصر مینویسد که اقدام او در ملی کردن کانال سوئز در واقع تبعیت از راهی بود که قبل آن مصدق در ملیکردن صنعت نفت پیموده بود. در بسیاری از کشورهای جهان از دکتر مصدق به عنوان رهبر مبارزه با استعمار یاد میشود. چنان که 7 سال بعد از کودتای 28 مرداد، دولت عراق در زمان ژنرال عبدالکریم قاسم نیز نفت عراق را با همین انگیزه و به تبعیت از دکتر مصدق ملی اعلام کرد. هر چند دکتر مصدق در یک خانواده مرتبط با خاندان قاجار بود اما از طبقه اجتماعی خود بسیار فاصله داشت و منافع ملت ایران را بر منافع خاندان خود برتری میداد و شاید میتوان گفت بزرگترین گناه او از نظر منتقدان وطنپرستی و فاصلهگیری او از طبقه اشرافیگری بود که در ادبیات سیاسی این رفتار را پشت کردن به طبقه اشرافی و خاندانی مینامند.
به گواهی تاریخ دکتر مصدق شخصیتی ضدانگلیسی داشتند. پس چرا در سال 1328 که شاه از او خواست تا تشکیل دولت دهد او موافقت انگلیس را جزو شرایط خود اعلام نمود و وقتی با این شرط موافقت نشد از تشکیل دولت خودداری کرد؟
هرچه تا کنون در تاریخ معاصر ایران مطالعه کردهام به چنین موردی برنخوردهام. مخالفان مصدق اغلب کسانی هستند که وقتی در باره او مطلبی را بیان میکنند، این مطالب را با دستپاچگی عنوان میکنند و معمولا طبق نظر یوزف گوبلز وزیر تبلیغات هیتلر سعی میکنند دروغهایی بگویند و یا حقیقت را آنطور تغییر دهند که اذهان را به آن جلب کنند. بجاست در اینجا به یک نکته اشاره کنم. محمدرضا پهلوی خاطرهای از پدرش را نقل میکند که گویا رضاشاه به او گفته بود مصدق وابسته به انگلیسیها بوده چرا که او در پایان دوران حکومت احمدشاه با نظر انگلیسیها به عنوان والی مناطق جنوبی فارس، بوشهر و بندرعباس منصوب شده بود. دکترمصدق در کتاب خاطرات و تالمات که به کوشش ایرج افشار تدوین شده است، در پاسخ به این سوال که آیا همانطور که محمدرضا پهلوی میگوید او به انگلستان وابستگی داشته یا خیر، به این جمله اکتفا میکند که کافر همه را به کیش خود پندارد. به این معنی که چون رضاشاه با نظر مساعد انگلیسیها به قدرت رسید بنابراین فکر میکرده همه نیز چون خودش برای حیات سیاسی نیاز به وابستگی به انگلستان دارند. به همین جهت آنچه به عنوان قبول پیشنهاد تشکیل کابینه در سال 1328 در مورد مصدق گفته میشود به طور مستند در جایی نیامده است.
تاریخ معاصر ملی شدن صنعت نفت را نتیجه تلاشهای دکتر مصدق میداند، اما به عقیده برخی اقدامات در خصوص ملی سازی صنعت نفت از زمان محمد ساعد شروع شده بود و پس از قتل رزمآرا دکتر مصدق آن را پیگیری کرده است. نظرتان در این خصوص چیست؟
تاریخ میگوید اولین اشخاصی که در مجلس ایران با واگذاری استخراج نفت شمال به روسها مخالفت کردند، دکتر مصدق و دوستان نزدیک به ایشان بودند. وی در نطق خود و تذکراتی که در مجلس داد اعلام کرد با واگذاری امتیاز استخراج و بهرهبرداری از نفت ایران در تمام کشور از طرف دولت به کشورهای خارجی مخالف است. در آن زمان بخشی از خاک ایران در شما غربی از جمله استان آذربایجان شرقی تا حوالی زنجان در اشغال نیروهای روس قرار داشت. کشورهای شوروی سابق، انگلستان و بعدها آمریکاییها به بهانه جنگ جهانی دوم بخشهای زیادی از ایران را به اشغال خود درآورده بودند و با پایان جنگ دیگر دلیلی برای استمرار این اشغالگری وجود نداشت. با این حال روسها از تخلیه خاک ایران خودداری میکردند و به نوعی در مذاکرات با قوام السلطنه نخستوزیر وقت شرط خروج از مناطق شمالی را واگذاری امتیاز استخراج نفت شمال ایران اعلام کرده بودند. در این مذاکرات بدون دادن پاسخ صریح به استالین پاسخ این شرط را منوط به نظر مجلس شورای ملی اعلام کرد. دکتر مصدق در واکنش به اظهارات قوام السلطنه در مجلس و مطرح کردن شرط روسها برای خروج از کشور و واگذاری امتیاز نفت به روسها به صراحت با هرگونه واگذاری امتیاز نفت به بیگانگان مخالفت کرد. بنابراین میتوان گفت که مصدق اولین رجل سیاسی بود که به طور رسمی مخالفت خود را نسبت به واگذاری امتیاز نفت کشور به بیگانگان اعلام کرده است و این روند را تا ملی شدن صنعت نفت ادامه داده است. دکتر مصدق در راه ملی کردن صنعت نفت با عناصر زیادی رودررو بود از جمله طرفداران حزب توده و یا عناصر وابسته به انگلستان. بنابراین به طور کلی مساله ملی شدن صنعت نفت پس از تحصن شخصیتهای ملی ایران با رهبری دکتر مصدق در کاخ مرمر و ارائه درخواست ملی شدن صنعت نفت توسط آنها آغاز شد و پیش از آن نه در دولت ساعد و نه در دولتهای پیش از آن این موضوع به صورت رسمی مطرح نشده است.
آیا درست است که سه سال بعد از 29اسفند1329 در واقع صنعت نفت ملی شده است و نمیتوان آن را محصول مبارزه مصدق نامید؟
شاه در مصاحبهای با یکی از نشریات معروف ایتالیایی که عبدالمحمد روحبخشان در سال 1356 در کیهان ترجمه کرده بود، به صراحت و البته با ناراحتی تمام اقرار کرده بود که مصدق نفت را ملی کرده است و نه او. مشخص بود که بسیار دوست داشت ملی شدن صنعت نفت به نام او تمام شود ولی نمیتوانست حقیقت را انکار کند. البته مخالفان دکتر مصدق نیز مدعی هستند که نفت توسط دکتر مصدق ملی شده است اما او در این راه تنها نبوده و برخی دیگر از چهرههای آن زمان در ملی شدن صنعت نفت دخیل بودهاند.
مخالفان مصدق از جمله شاه سابق بر این اعتقاد بودند که شعار ملی سازی صنعت نفت و از سال 1329 با یک روند افراطی شروع شد و دکتر مصدق در واقع نخستوزیر تحمیلی به شاه بوده است. نظرتان را در این خصوص بفرمایید.
این ادعا به طور کامل بیاساس است چرا که دکتر مصدق هرگز اهل افراط نبود. ممکن است بر اساس شرایط دیکتاتوری حاکم بر زمان یعنی سالهای حکومت رضاشاه بر ایران، او را مجبور کرده باشد که سکوت اختیار کند، اما هرگز در اقدامات خود افراط و تفریط را به خرج نداده است. دکتر مصدق هنگامی که در مجلس با پیشنهاد واگذاری نفت شمال به روسها مخالفت کرد، بارها بر این امر تاکید داشت که امور کشور به کلی در دست شرکت نفت انگلیس میباشد و همواره در نوشتههای خود و در دفاعیات خود در دادگاه بدوی و تجدید نظرنظامی و در لوایحی که به این دادگاهها تقدیم میکرد به کنایه میگفت سیاست خارجی امور کشور را اداره میکند. منظور او از سیاست خارجی این شرکتهای انگلیسی و وابستگان انگلیس در حکومت بود. در حقیقت نظر مصدق این بود که ما باید سیاست موازنه را در پیش بگیریم. اگر امتیازی به روسها نمیدهیم به رقیب او نیز نباید امتیاز داده شود و بر همین اساس هنگامی که شرکت نفت از دست انگلیسیها خارج شد و به ایرانیان واگذار شد، امتیاز صنعت شیلات که به روسها واگذار شده بود نیز از اختیار روسها خارج گردید. صنعت شیلات ایران طی سالهای زیادی در انحصار روسها قرار داشت که تنها یک مورد از سود سرشار آنها از این صنعت، صید و صادرات خاویار ایران بود که پس از ملی شدن صنعت نفت این صنعت یعنی شیلات نیز به صورت ملی درآمد. به همین جهت سیاست جبهه ملی به طور مشخص توسط او هدایت و رهبری میشد. دکتر مصدق نه به وسیله جبهه ملی و نه توسط عوامل خارجی به دربار تحمیل نشد. دکتر مصدق با سیاست ناشی از اقدامات خود و بهرغم مخالفت وابستگان دربار و انگلستان که در آن دوره اکثریت مجلس را در اختیار داشتنداز سوی مجلس پذیرفته شد زیرا اگر نمیپذیرفت موضوع به صورت دیگری میشد. جریان از این قرار بود که پیش از ملی شدن صنعت نفت و درزمانی که این مساله تازه مطرح شده بود جمال امامی رئیس فراکسیون وابسته به دربار به دکتر مصدق پیشنهاد قبول پست نخستوزیری داد. مصدق چون معتقد بود امور کلی کشور در دست سیاست خارجی است اگر هم نخست وزیر شود موفق نخواهد بود به همین جهت پیشنهاد امامی را نپذیرفت. شاید اینکه گفته میشود او یکبار در سال 1328 پیشنهاد نخستوزیری را قبول نکرده است همین باشد. بنابراین در سال 1328 محمد ساعد مراغهای نخستوزیر شد و پس از آن نیز سپهبد رزمآرا تشکیل کابینه داد که هر دو دولت، دولتهایی کم دوام بودند. پس از تصویب ملی شدن صنعت نفت در مجلس شورای ملی، جمال امامی که سیاستگردان مرتجعان در مجلس بود بار دیگر به دکتر مصدق پیشنهاد داد تا به عنوان نخستوزیر ایران تشکیل کابینه بدهد و گمان میبرد که اینبار نیز مصدق از قبول پست نخستوزیری امتناع میورزد و آنها میتوانند به عنوان اکثریت مجلس، شخص مورد نظر خود را به عنوان نخست وزیر انتخاب کنند که منافع انگلستان را در صنعت نفت رعایت کند، اما بر خلاف تصور امامی دکتر مصدق پذیرفت تا نخستوزیر شود و به این صورت اولین دولت ملی در حالی تشکیل شد که نمایندگان جبهه ملی در اقلیت مجلس قرار داشتند. اکثریت نمایندگان مجلس که طرفدار دربار و از وابستگان انگلیس بودند به این دلیل به دکتر مصدق به عنوان نخستوزیر رأی اعتماد دادند که اگر برخلاف آن عمل میکردند با توجه به پیروزی جبهه ملی که در ملی شدن صنعت نفت در ایران به دست آورده بود به طور قطع در انتخابات بعدی این نمایندگان شانسی برای پیروزی نداشتند بنابراین با رأی اعتماد به دولت ملی سعی داشتند خود را همرنگ ملت نشان دهند.
عدهای اعتقاد دارند مصدق و طرفدارانش با راهاندازی تجمعات خشونتآمیز اوضاع کشور را در یکی از حساسترین دورههای تاریخی به آشوب کشاندند. در این خصوص نظر شما چیست؟
بر اساس مدارک و اسناد موجود در آرشیو مطبوعات کشور که مربوط به دهه 20 و 30 کشور است مشخص است که راهاندازی تجمعات و اغتشاشات در سال اول نخستوزیری دکتر مصدق یعنی سال 1330 کار جبهه ملی نبوده است. حزب توده که در آن زمان مخالف سیاستهای دکتر مصدق بود و او را منتسب به آمریکاییها میکرد، هرازگاهی تجمعاتی را به مناسبتهای مختلف بر علیه دولت ملی راهاندازی میکرد. احزاب دست راستی وابسته به دربار و سفارت انگلستان همچون حزب سومکا که کوتاه شده حزب سوسیالیست ملی کارگران ایران است و حزبی با عقاید ناسیونال سوسیالیسم بود و ملکه اعتضادی که از او به عنوان مادر شاهپرستان یاد میشود و جناحی از حزب ملت ایران که رهبری آن بر عهده محسن پزشکپور و همفکران او بود به اجتماعات حزب توده حمله میکردند. به جزئیات بدون رتوش این حملات در کتاب خاطرات شعبان جعفری تالیف هما سرشار اشاره شده است. از محرکان و مسببان این حملات در مطبوعات آن زمان نیز درج شده است که رد پای خواهر معروف شاه، اشرف پهلوی و ملکه مادر در این اغتشاشات به وضوح دیده میشود. بنا براین جبهه ملی در ایجاد تجمعات خشونتآمیز هیچ نقشی نداشته است ضمن اینکه در آن زمان در جبهه ملی هنوز سازماندهی کاملی صورت نگرفته بود که قادر به راهاندازی چنین تجمعاتی باشد.
به نظر شما این گفته صحیح است که دکتر مصدق مردی احساسی بود که بر اساس عقلانیت تصمیمگیری نمیکرد و با رفتارهای احساسی و گاه افراطی کشور را به خطر انداخت؟
دکتر مصدق در تمام طول حیات سیاسی خود که به جای پدرش مامور استیفای مالیات در خراسان شده بود و بعدها معاون وزیر دارایی شد و قصد داشت به اوضاع وزارت دارایی کشور سر و سامان دهد با دعوت از متخصصان خارجی اقدامات ارزندهای انجام داد فردی احساساتی نبود و در تمام امور بر اساس عقلانیت و بنا به ضرورت اداره امور کشور برآمده از انقلاب مشروطه فعالیت میکرد. تمام فعالیتهای مصدق در چهارچوب قانون حاکم بر آن زمان بود و بزرگترین مشکل او که در نهایت به بزرگترین دشمنش تبدیل شد این بود که او به توصیهها و سفارشات مقامات از جمله مرحوم آیتا... کاشانی ترتیب اثر نمیداد و همین امر هم موجب شد مصدق دشمنان زیادی داشته باشد. کما اینکه در یکی از این سفارشات شخصی از طرف نخستوزیر فروغی به دکتر مصدق معرفی گردید تا در یکی از پستهای وزارت دارایی بهکار گرفته شود. در حالی که آن شخص حتی سواد خواندن و نوشتن نداشت و تنها قادر به امضاکردن بود. مصدق او را رد کرد و وقتی فروغی علت را جویا شد در پاسخ به او گفت: این شخص سواد خواندن و نوشتن هم ندارد. چگونه به او منصبی در وزارت دارایی بدهم؟ فروغی گفت: اگر سواد نداشت امضا که داشت ما به امضای او نیاز داریم نه سواد او. این حکایت تلخی است از حاکم بودن روابط بر ضوابط که تا امروز نیز ادامه دارد اما دکتر مصدق در زمان خود با این روش مقابله میکرد.
آیا حقیقت دارد مصدق بدون در نظر داشتن اوضاع کشور در 8 اردیبهشت سال 1330 با هرگونه مذاکره با طرف انگلیسی مخالفت کرد و به دلیل عدم اتخاذ روش دیپلماتیک در خصوص ملی شدن صنعت نفت، کشور را تا یک قدمی جنگی تمام عیار پیش برد؟
تا آنجا که در اسناد و مدارک تاریخی موجود است این مساله صحت ندارد. چرا که پس از تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت و پیشنهاد جمال امامی به دکتر مصدق مبنی بر قبول پست نخستوزیری، دکتر مصدق مقام نخستوزیری را پذیرفت و در اردیبهشت 1330 از مجلس شورای ملی رأی اعتماد گرفت. نخست وزیر مصدق کابینه خود را از میان بهترین و شریفترین سیاستمداران کشور انتخاب نمود و اگر نگاهی به اعضای کابینه او بیندازیم مشاهده میکنیم که افرادی تحصیل کرده در دولت او حضور داشتند که تا قبل از دولت مصدق در هیچ دولتی چنین افراد تحصیل کردهای حضور نداشت و اصولا او برای اجرای صحیح قانون اساسی در کشور بهترین افراد را انتخاب کرد و از فامیل گرایی خودداری نمود. افرادی همچون مهندس احمد زيركزاده، دكتر كريم سنجابى، دكتر سيدحسين فاطمى و مهندس بازرگان از جمله افراد بنام و تحصیل کرده و همچنین وطن پرستان واقعی بودند که در کابینه دکتر مصدق حضور داشتند. در دوره نخست وزیری، تنها یکبار پسرش دکتر احمد مصدق را که دارای تجربه فراوان و بار علمی بالایی بود به عنوان وزیر راه انتخاب کرد. همه اعضای کابینه او از پاکدستترین افراد دولت در قبل و بعد از خود بودند. در این مرحله دکتر مصدق اقدام به تصفیه در ارتش و شهربانی نمود که دستاوردهای خوبی نیز کسب کرد. میتوان گفت از زمان ناصرالدین شاه تا اواسط قرن 13 هجری شمسی که امور به هیات دولت سپرده شد و از اختیارات صدراعظم کاسته شد، چنین دولتی مشابهت ندارد. بنابراین این ادعا که دکتر مصدق تابع افراط و تفریط در امور بوده و کشور را دچار بحران کرده است، صحت ندارد. در خصوص عدم تمایل مصدق به مذاکره و حل و فصل مسائل بین ایران و انگلستان باید گفت او همواره مخالف هرگونه مذاکره بر سر اصول بود اما در اداره صنعت نفت و انتقال تخصص و تجربه مهندسان انگلیسی به مهندسان ایرانی او قائل به مذاکره بود و با همین سیاست بود که شخصی همچون مهندس مهدی بازرگان را برای انتقال تجربه و تخصص مهندسان صنعت نفت انتخاب کرد و مهندس بازرگان برای این منظور به جنوب کشور اعزام شد. آنچه مهم است اینکه مصدق شاخ استعمار انگلستان را در ایران شکست و به طور قطع چنین اقدامی بدون پیامد نمیتوانست باشد. بنابراین انگلستان، دربار و وابستگان به دربار از هیچ اقدامی در جهت سقوط دولت ملی کوتاهی نمیکردند. در این میان حزب توده نیز در سال اول دولت مصدق در عمل همنوا با مخالفان مصدق شده بود اما پس از قیام 30 تیر حزب توده سیاست حمایت از مصدق را در پیش گرفت که همزمان با اوج هجمهها به دولت ملی بود. بعدها حزب توده از سیاستهای خود در سال اول دولت مصدق ابراز تاسف کرد.
آیا صحت دارد که رفتارهای غیر سیاستمدارانه مصدق کشور را به ورشکستگی کشاند و موجب رکود شدید اقتصادی شد؟
در واقع آنچه کشور را دچار مشکلات اقتصادی نمود تحریم نفت توسط انگلستان بود و مشکلاتی که ایران در حمل و نقل نفت با آن مواجه بود. 1283 به بعد که قرارداد نفت دارسی امضا شد اقتصاد کشور متکی به نفت شده بود. از این تاریخ به بعد نفت به جای اینکه بال اقتصاد کشور و شکوفایی اقتصاد کشور شود به طور عملی وبال اقتصاد ملی کشور گردید و مانعی بزرگ در جهت اقتصاد ملی به وجود آورد. با این حال دکتر مصدق با سیاست اقتصادی متوازن و پشتیبانی ملت به انتشار بیرویه اسکناس بیپشتوانه از مردم تقاضا نمود تا مردم اوراق قرضه را خریداری نمایند و دولت را یاری دهند. ملت نیز به درخواست او جواب مثبت داد و با خرید اوراق قرضه و پرداخت مالیات به یاری دولت ملی شتافت. جالب اینجا بود که دانشجویان کشور و دانشگاهیان که قشر ضعیف جامعه بودند در حمایت از دولت ملی در صف اول خرید اوراق قرضه حضور داشتند و برخی از آنان بیش از نیمی از درآمد خود را با هدف حمایت از دولت صرف خرید این اوراق نمودند و به این ترتیب دکتر مصدق حدود 30 ماه کشور را بدون نفت اداره کرد.
آیا تبعات اقدام مصدق در عدم فروش نفت به انگلستان و ایجاد رکود در کشور موجبات کودتا علیه او را فراهم کرد؟
دکتر مصدق از فروش نفت خودداری نمیکرد بلکه انگلیسیها از خرید نفت ایران و صادرات جلوگیری کردند و کار را به سازمان ملل و دادگاه لاهه ارجاع دادند که دکتر مصدق با پیروزی در این دو مرجع بینالمللی به ایران بازگشت.
چرا با گذشت سالها از درگذشت دکتر مصدق هنوز هم عدهای با نام و یاد او مشکل دارند و او را در تاریخ ایران نادیده میگیرند؟
این سوال را باید از مخالفان مصدق پرسید. به طور یقین نام مصدق تا ابد در خاطر ایرانیان وطن پرست خواهد درخشید و مخالفت و انکار وی تاثیری در نقشی که او در ملی کردن صنعت نفت ایفا کرد، نخواهد گذاشت. بدون شک مخالفان و منتقدان مصدق از روی نظرتنگی و حسادت نمیتوانند جایگاه تاریخی مصدق را بپذیرند اما مهم این است که این نظرتنگیها و این نقدهای غیرمنصفانه تاثیری بر جایگاه تاریخی مصدق و نام نیک او در قلب ایرانیان وطنپرست نخواهد داشت و به قول سعدی: سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز/ مرده آنست که نامش به نکویی نبرند.