لازم به ذکر است که در نحوه نگرش و تعامل غرب با نظام سیاسی در ایران بعد از انقلاب اکثر سیاست های اتخاذی از سوی اروپاییان در رابطه با جمهوری اسلامی ایران پیرو آمریکا بوده و در هماهنگی و همسویی با سیاست و تصمیمات ایالات متحده تدوین شده است و اگر در یک دوره های کوتاه زمانی سیاست مستقلی را اتخاذ نموده اند در یک شیفت تاریخی به سوی رهیافت های سیاستی آمریکا در قبال ایران تذبذب نموده اند. انقلاب اسلامی ایران در اوج جنگ سرد به وقوع پیوست و با توجه به صبغه اسلامی، مکتبی و مردمی بودن آن، نظام بین الملل را به چالش طلبید و خواهان تغییر وضع موجود در این نظام شد. در یک نگرش کلى مضمون این انقلاب شامل کارکردهاى مهم و ایدئولوژیکی دین و تغییر وضع موجود در جامعه داخلی و بین المللی از یکسو و از سوى دیگر، ترسیم آیندهاى مطلوب و آرمانى و ارائه راهکارهایى براى حرکت از وضع موجود به وضع مطلوب است.
وقوع انقلاب در منطقه ای که همواره یکی از مناطق استراتژیک و مهم جهان به شمار می آمد و تسلط بر این منطقه یکی از کشمکش های بین دو قدرت در جنگ سرد بود، ایالات متحده را در وضعیت بحرانی قرار داد.زیرا این انقلاب در سرزمینی انجام گرفت که یکی از مهم ترین متحدان استراتژیک آمریکا در منطقه به شمار می آمد که به عنوان جزیره ثبات معرفی شده و ستون نظامی یکی از دو ستون استراتژی آمریکا ( نیکسون و کسینجر ) به حساب می آمد. در این راستا با توجه به دگرگونی های عمیقی که در رژیم سیاسی، ساخت اجتماعی و اقتصادی جامعه ایران و از همه مهم تر ایدئولوژی حاکم بر هیأت حاکمه و جامعه ایران، تمام اقدامات و سیاست های ایالات متحده برای مهار انقلاب اسلامی ایران پی ریزی شد و دولت آمریكا رویارویی را به فرصتها و موقعیتهای بعدی واگذار كرد. بطوریکه ایالات متحده در دهه 1970 سیاست امنیت دو ستونی مبتنی بر نقشآفرینی ایران را، در دهه 1980 به سیاست توازن ضعف بین ایران و عراق و در دهه 1990 مهار دو جانبه ایران و عراق را به عنوان اولویتهای اصلی خود در خلیج فارس قرار داد و با افزایش حضور نظامی خود در منطقه و قراردادهای امنیتی دو جانبه با کشورهای عربی حاشیه جنوبی خلیج فارس و در جهت کنترل ایران برآمده از انقلاب حضور خود را تقویت کرد.
واقعیت امر این است در طول سه دهه گذشته یکی از موضوعات سیاسی روز در عرصه رسانه ها و افکار عمومی بحث خصومت های آمریکا و دیگر قدرتهای غربی با جمهوری اسلامی ایران بوده است. این مخاصمه و رویارویی که در سطوح و لایه های گوناگونی جریان دارد نمودها و جلوه های مختلفی را به همراه داشته است. زمانی این خصومت در قالب مخالفت با شکل گیری نظام و ساختار جمهوری اسلامی بوده و گاهی در حمایت از دشمنان نظام جمهوری اسلامی مثل رژیم بعثی در عراق و نهاد های متضرر از انقلاب مانند سازمان مجاهدین خلق ( منافقین ) ظهور و بروز پیدا کرده است و اکنون علاوه بر موضوع هسته ای و توانمندیهای علمی هسته ای ایران، جمهوری اسلامی ایران را حامی تروریسم و ناقض حقوق بشر می دانند.
همانگونه که در سطور فوق بیان گردید تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، رویکرد امنیتی ایران در منطقه در اتحاد و همگرایی با غرب و به ویژه آمریکا تعریف میشد و ایران در چارچوب فضای جنگ سرد و استراتژی آمریکا در خاورمیانه به همراه عربستان سعودی به عنوان دو ستون امنیتی این کشور در منطقه محسوب میشدند. اما جمهوری اسلامی ایران پس از انقلاب در جهت اتخاذ سیاست امنیتی مستقل حرکت نمود و سعی نمود تا خود را خارج از استراتژیها و رویکردهای دو قدرت جهانی تعریف کند. در واقع با استقرار جمهوري اسلامي، عامل ايدئولوژيك نيز هم طراز و گاه برتر از عوامل ياد شده نقشي اساسي در تعيين سياست خارجي ايران ايفا نمود و محتوای فرهنگي و به تبع آن اهداف، اولويتها و ابزار سياست خارجي ايران را با موضوع «صدور انقلاب» به عنوان یکی از اصول بنیادین انقلاب اسلامی، سياست خارجي ایران دگرگون و متاثر از آن ساخت .
عناد و دشمنی غرب با جمهوری اسلامی ایران
در ارتباط با فرآیند عناد و دشمنی غرب با جمهوری اسلامی ایران باید
عنوان داشت از آغاز شکل گیری و پیروزی انقلاب اسلامی ایران تا کنون به رغم اینکه
فراز و نشیب ها و روند های سینوسی قابل ملاحظه ای را در شکل و محتوای گفتمان های حاکم
و شیوه های دستیابی به اهداف و آرمانهای اسلامی توسط دولتهای بعد از انقلاب شامل
دولت موقت( لیبرال واقع گرا)، دولت ها در دوران جنگ و دفاع مقدس(آرمانی رادیکال )،
سازندگی( تنش زدایی و عادی سازی روابط)، اصلاحات
( تنش زدایی و اعتماد سازی )، اصولگرا( گفتمان انقلابی عدالت محور) و اکنون در
دولت اعتدالی تدبیر و امید( عقلانیت انطباقی بیشنه زا) در ایران شاهد بوده ایم و
نیز روی کار آمدن دولت با افراد از احزاب
گوناگون در غرب و بویژه آمریکا از احزاب دمکرات تا طیف جمهوری خواه در چرخش
مدیریتی در سطوح کلان نقش ایفا نموده اند ولی دشمنی و عناد غرب نسبت به انقلاب و
نظام ایران نه تنها پایان نیافته بلکه به قوت خود باقی مانده است. اگر چه در برخی
مقاطع در غرب علائمی مبنی بر ایجاد رابطه و تغییر رویه از رفتار خصمانه به سمت و سوی رفتار به
ظاهر دوستانه برای عادی سازی روابط وجود داشته است، اما همه این عملکردها و
رفتارها در قالب سیاست های اعلامی و تبلیغاتی غرب ( آمریکا ) نه سیاستهای اعمالی و
اقدامی آنان قابل بررسی می باشد. فلذا با دقت نظر در مواضع آنان در بوضوح روشن می گردد که آنان در سناریوی طراحی شده برای
رسیدن به اهداف خود درصدد تغییر رفتار و مواضع انقلابی جمهوری اسلامی هستند و
براساس موقعیت های شناور مختلف زمانی و شرایط متفاوت نظام جهانی ،منطقه ای ونیز
شرایط ملی و داخلی موجود در جمهوری اسلامی ایران، از راهبردها و راهکارهای اولویت
گذاری شده بهره گیری می کنند که به نوعی تمامی این سیاست ها در شکل حداکثری تغییر
نظام و براندازی و فروپاشی جمهوری اسلامی را مد نظر داشته و در شکل حداقلی به
فرآیند استحاله شدن نظام ایران می اندیشند. بطوریکه با توجه به تضاد ایدئولوژیکی انقلاب اسلامی با آرمان های
لیبرال دموکراسی، جمهوری اسلامی ایران از وجوه گوناگونی می تواند برای جهانی سازی
چالشی بنیادین به شمار آید.
سیاست چماق و هویج
بنابراین آنچه از روند سپری شده سه دهه از انقلاب اسلامی در ارتباط با نحوه نگرش غرب آشکار می گردد خواه در شکل سیاست تنبیهی چماق و خواه سیاست تشویقی و پاداشی هویج، رفتار متناقض یک سو نگرانه ماهوی محور غرب در مواجهه با جمهوری اسلامی ایران یعنی فروپاشی همواره مدنظر بوده است. به عبارت دیگر سیاست خارجی آمریکا در طول این سه دهه دچار تغییر عمدهای نسبت به ایران نشده است و تمامی دولتها تا دولت فعلی به رهبری باراک اوباما همان سیاستهای مبنی براعمال فشار، تهدید نظامی و تحریم علیه ایران دنبال کرده و عوامل روان شناختی یا محیطی تاثیر گذار نیز بر سیاست خارجی ایران استفاد نموده اند.
البته نباید فراموش نمود با در نظر گرفتن مفاهیم شناور در سیاست خارجی
جمهوری اسلامی ایران فارغ از رویکردهای ارزشی جهانی آن عوامل تأثيرگذار بر امنيت
ملي جمهوري اسلامي ايران در سياست خارجي در سه دسته عوامل دروني، عوامل منطقه ای،عوامل بين المللي متاثر ازسیاست های کلان انقلاب
اسلامی می باشد، تقسیم می گردد که محیط امنیتی و سیاست های امنیتی ایران را که
تهدید در سه حوزه را از سوی غرب و بویژه ایالات متحده که الگوی هژمونیک را در دو
سطح منطقه ای و بین المللی را دنبال می کند، شامل می شود؛ بطوریکه یکی از مهمترين اهداف کشورهاي غربي براي شکلدهي
و تثبيت مهندسي امنيتي جديد در منطقه، تلاش و ايجاد اجماع نسبي براي مهار و نابودي
نظام سیاسی ایران است. در واقع باور غربیان بر این مبنا می باشد که امنيت جهاني،
در گرو امنيت منطقه راهبردي خاورميانه بوده و كليد امنيت خاورميانه در دست ايران
است، به گونهاي که انطباق موقعيتهاي ممتاز ژئوپليتيک و ژئواستراتژيک بر يکديگر،
کشور ايران را به عنوان يکي از نواحي پر اهميت جهان مطرح كرده است و با توجه به
اهداف و آرمان ها، سیاست و اولویت های منطقه ای و جهانی ایران، جمهوري اسلامي
ايران در تضاد با منافع امنيتي غرب و كشورهاي عربی حاشیه خلیج فارس هم پیمان
آمریکا بوده و همواره مطرح می باشد. مع
الوصف ايالات متحده نیز به عنوان بازيگر امنيتساز جهانی حضوریافتهِ در خلیج فارس،
تلاش ميكند جمهوري اسلامي را تهديدي عليه امنيت و صلح جهاني معرفي كند، به عبارت
ديگر، دولت امريکا در حال تبديل کردن ايران به يک موضوع امنيتي مهم براي افکار
عمومي جهاني است. زيرا امنيتي شدن ايران به اين معناست كه از طريق ابزارها و ساز و
كارهاي متداول سياسي ـ ديپلماتيك در چارچوب قواعد رايج بينالمللي، نميتوان معضل
آن را حل كرد.
در بیانی دیگر از جمله عواملی که به نحوه نگرش و تعامل غرب و بویژه
آمریکا با ساختار نظام سیاسی در ایران بر میگردد استناد به این موضوع منطقه ای
آمریکا در محیط امنیتی - پیرامونی ایران است؛ به عبارتی از بزرگترين تهديدات فرامنطقهاي كه حوزه نفوذ آن به
اين منطقه حساس و استراتژيك وارد شده است، ايالات متحده آمريكا است. آمريكا با
تداوم حضور خود در منطقه و ايجاد روابط با دول همسايه ايران در شمال، جنوب، شرق و
غرب در صدد ايجاد فضايي رعب انگيز و تنشزا در ارتباط ايران با كشورهاست که باعث
مقابله شديد آمريكا با ايران در فضاي بينالمللي شده است. لذا استراتژي آمريكا در
منطقه خاورميانه در قبال ايران مبتني بر محدود ساختن و منزوي كردن، کاهش چانه زني و قدرت مانور دستگاه ديپلماسي و به طور
كلي حذف ايران از معادلات منطقه است و براي رسيدن به اين مهم و نيز تسلط بر منابع
اقتصادي و موقعيت استراتژيكي منطقه از تمامي ابزار ديپلماسي و حتي نظامي در مقياس
گسترده استفاده ميكند.