تدبیر24: گفت و گو با غلامرضا امامي درباره كتاب «خاطرات مُئير عِزري» -سابقه حضور يهوديان در ايران به هزاره هاي گذشته بازمي گردد. مومنان به دين يهود، در همه اين قرون و اعصار سپري شده، چون ساير اقليت هاي ديني و مذهبي، در سايه رواداري مردم ايران به راحتي زندگي کرده اند، چراکه از ديرباز براي ساکنان ايران زمين ، ملاک و معيار براي احترامِ متقابل، هم وطن بودن، بوده است. «مُئير عِزري» کسي است که تاريخ يهود و البته تاريخ صهيونيسم، بخصوص در ايران، بسيار به او و پدرش، وابسته و مرتبط بوده است، زيرا پدرش تلاش زيادي براي کوچاندن و هجرت دادن يهوديان ايراني، خاصه اصفهان کرد. خود نيز که امروز در همان سرزمين، در 93 سالگي زندگي مي کند، هم بواسطه نزديک شدن به پهلوي دوم، توانست موقعيت ويژه اي را براي خود دست و پا کند و با عموم سياستمداران ايراني در آن زمان پيوند عميق و وثيقي برقرار کند. کسي که از سال 1337 تا 1354، به صورت مستمر و پس از آن، تا زمان پيروزي انقلاب اسلامي، به شکل پراکنده در ايران حضور داشت. اکنون، پس از سال ها از انتشار نخست ، «خاطرات» او، به کوشش «غلامرضا امامي» در 968 صفحه و توسط نشر علم انتشار يافته است.
امامي که از فعالان عرصه فرهنگ به شمار مي رود، در اين گفت وگو کوشيده به واکاوي زواياي شخصيت عزري بپردازد...
جناب آقاي امامي! «مُئير عِزري» که خاطراتش به کوشش شما منتشر شده است، که بود؟
«مُئير عِزري» يکي از مهم ترين و اثرگذارترين يهوديان ايراني صد سال اخير است که البته تاثير فراموش نشدني در رابطه ميان ايرانِ عصر پهلوي و اسرائيل داشته است. عزري دوم ماه مارس سال 1922 (11 اسفند 1300) در يک خاندان سرشناس يهودي در اصفهان به دنيا آمد و چنانکه خود اعتقاد دارد به اصفهان و زادگاه پدري اش وابستگي بسياري داشت و هنوز هم دارد. حتي در فصل اول مي گويد هنوز سر سوزني از علاقه ام به کليميانِ زادگاهم فروکش نکرده است. او کودکي اش را به همراه برادران و خواهران و پدر و مادرش در اصفهان سپري کرد. نامش را رِبي مئير مي گذارند اما به مرور، تنها به مئير بسنده مي شود. او بسيار به يهوديت اعتقاد و تعلق خاطر داشت و چنانچه خود مي گويد پدربزرگش ابراهيم، رنج فراواني به خاطر يهودي بودن کشيده بود. پدرش از نخستين شاگردان مدرسه يهوديان اصفهان به نام آليانس بوده است که در اين مدرسه، علاوه بر زبان عبري، آموزش تورات و آيين هاي ديني، زبان هاي فارسي و فرانسه هم آموزش داده مي شد، چرا که زبان جهاني در آن زمان، فرانسوي بود. پدرش در اداره ماليه اصفهان مشغول به کار بوده است و گذشته از آن، از آموزش زبان فرانسه به خانواده هاي مسلمان اصفهاني ارتزاق بيشتري مي کرد که چهار سال بيشتر در آنجا نماند. اما در همان زمان، يعني سال 1915، وقتي شنيد که فرمانده بريگاد قزاق اصفهان به دنبال آموزشگاه فرانسه است، او قبول کرد معلم سرخانه فرزندان او باشد و به جاي پول گرفتن زبان روسي را از او ياد بگيرد. پس از پايان جنگ جهاني اول، دولت ايران از سران برخي کشورها مانند بلژيک و سوئد درخواست کرد گروهي از افسران و کارشناسان را براي سر و سامان بخشيدن به بازار آشفته پست، گمرک، پليس، ژاندارمري و دستگاه هاي امنيتي ايران به اين کشور بفرستد و به اين ترتيب بازار کار کساني که فرانسوي، از جمله او، سکه شد. به اين ترتيب پدر عزري، هم دستمزد خوبي مي گيرد و هم تا درجه سروان را در نخستين دانشکده افسري که بلژيکي ها برپا ساخته بودند، پيش مي رود. او سپس به دستياري و مترجمي «سِر سيدني آرميتاژ اسميت» نماينده بريتانيا در وزارت اقتصاد مي رسد. اسميت در انعقاد پيمان 1919 ميان وثوق الدوله و دولت انگليس سهم بسزايي داشته است.
اما به نظر مي رسد پدر عزري هم از فعالان آژانس جهاني يهود بوده و در کوچ دادن يهوديان به سرزمين فلسطين موثر بوده است.
بله. آن طور که مئير عزري مي نويسد او در سال 1924 به فلسطين مي رود و از آن زمان، همّ خود را به هجرت دادن يهوديان اصفهان به آن سرزمين مي گذارد. در پي آن، يهوديان شيراز را هم تشويق به مهاجرت مي کند. همه اتفاقات سبب شد تا به مرور جنبش ها و تشکيلاتي براي اعزام يهوديان ايراني به فلسطين اشغالي شکل گيرد. او در سال 1946 (1325) به تهران مي آيد و در آنجا به همراه ديگر فعالان يهودي، جنبش «کيبوتص همنوحاد» (کيبوتص متحد) را ايجاد مي کنند که همسو با اهداف و مطامع اسرائيل کوشش هايي را انجام مي دهد و کانون هايي را براي جوانان يهودي با هماهنگي سران آنها فراهم مي کند. اين کارها باعث مي شود که به جمع کردن يهوديان، سنت ها و فولکلورهاي شان توجه بيشتري شود. هدف نهايي پدر عزري از اين فعاليت ها، بالطبع کوچ دادن يهوديان به فلسطين اشغالي بود. او فعاليتش را تا آنجا ارتقا داد که حتي گروه 70 نفري از يهوديان عراق هم به تشويق او به فلسطين اشغالي رفتند. آژانس يهود خيلي فعاليت داشته است. در سال 1949 اين خانواده با نخستين هواپيماي داکوتاي ايران اير به بندر حيفا رفته و در آنجا مقيم مي شوند و از يک سال بعد، خودِ مئير عزري هم براي هميشه در آنجا مي ماند و به کارهاي تجاري مشغول مي شود.
مئير عزري چگونه وارد عرصه سياست شد تا جايي که به عنوان نخستين نماينده سياسي رژيم اسرائيل در ايران منصوب شود؟
عزري، به تبعيت از پدر، خود هم از فعالان صهيونيسم شد و کوشش بسياري در اين باره کرد. در سال 1955 هفته نامه فارسي زبان «ستاره مشرق» را در آنجا راه انداخت و يک سال بعد هم بخش فارسي راديو اسرائيل را برقرار کرد. ناگفته نماند پس از شناسايي دو فاکتوي رژيم اسرائيل توسط محمدرضا پهلوي، «عباس صيقل» در سال 1328 به عنوان نماينده ويژه دولت ايران به آنجارفت و تا تيرماه سال 1330 که دکتر مصدق نمايندگي ايران را تعطيل کرد، در آن سمت باقي بود. اما نقطه فعاليت او به نامه 21 ماه مارس 1957 (اول فروردين 1336) برمي گردد که به محمدرضا پهلوي مي نويسد و مي گويد، 70 هزار يهودي ايران در فلسطين اشغالي زندگي مي کنند و مايلند ايران نماينده اي در آنجا داشته باشد. شاه با افتتاح نمايندگي سياسي ايران در تل آويو موافقت مي کند اما مقرر مي شود به منظور پنهان نگاه داشتن آن، اين نمايندگي به صورت دفتري در سفارت سوئيس باشد و در مکاتبات اداري «برن 2» ناميده شود. بدين ترتيب دکتر «ابراهيم تيموري» در 23 آذر سال 1338 به عنوان نماينده سياسي ايران راهي فلسطين اشغالي مي شود. در سال هاي بعد دکتر «صادق صدريه»، «فريدون فرخ» و «مرتضي مرتضايي» در اين پُست حضور داشتند، اگرچه فعالان صهيونيسم در ايران در پي آشکارسازي روابط بودند. در تهران نيز از سال 1337، همکاري همه جانبه ايران و فلسطين اشغالي گسترش پيدا مي کند. تا آنکه پس از چند سال که فعاليت سياسي اسرائيل در ايران در قالب انجمن کليميان صورت مي گرفت، در سال 1346، ساختمان خيابان کاخ (فلسطين فعلي) را که اکنون سفارت فلسطين است در اختيار مي گيرند. خانه اي که در اصل، متعلق به قوام السلطنه بوده و آنان، آن ملک را از فرزندش - حسين قوام - مي خرند و سرنوشت چنين مي شود که سفارت اسرائيل در خانه يکي از نامدارترين سياستمداران ايران ايجاد شود. عزري هم اگرچه به شکل غير رسمي نماينده سياسي اسرائيل در ايران به حساب مي آمد و از سال 1337 در ايران حضور داشت اما از سال 1348، داراي سمتِ رسمي سفير شد و آن را تا سال 1354 در اختيار داشت.
آن گونه که از متن کتاب برمي آيد، عزري در ايجاد پيوند وثيق ميان ساواک و موساد، تاثير غيرقابل چشم پوشي داشته و حتي يکي از فصول کتاب را هم به آن اختصاص داده است. در اين باره توضيح دهيد.
زماني که مئير عزري در سال 1337 براي اداي برخي توضيحات به ساواک فراخوانده شد، هيچ گاه تصور نمي کرد، روزي به ملاقات تيمور بختيار رود تا جايي که او را به ديدار از اسرائيل و البته برقراري رابطه با موساد ترغيب سازد. او از زماني که به ايران بازگشت، چنان دايره فعاليت هايش را گسترش داد که مورد حمايت مستقيم «محمدرضا پهلوي» قرار گرفت که تنها در يک نمونه، هفته نامه ستاره شرق، مشمول ماهانه 15 هزار تومان کمک مالي شد. «تيمور بختيار» نخستين رئيس ساواک، به فلسطين اشغالي مي رود و راه را براي اين همکاري هموار مي کند. عزري اعتقاد داشت بسياري از مشکلاتي که به وجود مي آمد با کمک شاه برطرف مي شد. عجيب است که مقامات شناخته شده اي چون «موشه دايان» و «گلدا ماير» مخفيانه به ايران سفر مي کنند و از آن سو هم عزري بسياري از سران نظامي و حتي چهره هاي فرهنگي را به فلسطين اشغالي مي برد. تسلطش بر زبان فارسي، البته بهترين کمک براي او بود تا براي ارتباط گيري از آن بهره ببرد. گذشته از همکاري هاي سياسي و اقتصادي، در تحريم نفتي فلسطين اشغالي، ايران تنها کشور مسلماني بود که به اسرائيل نفت مي فروخت که از سال 1337 تا انقلاب اسلامي، بويژه پس از جنگ شش روزه سال 1967 ميان اعراب و اسرائيل، اين اتفاق قوي تر شد. عزري از جنبه سياسي با بسياري از رجال سياسي دوستي ايجاد کرده بود. مثلاً در مراسم ازدواج حسن ارسنجاني وزير کشاورزي دولت اميني، که آن زمان سفير ايران در ايتاليا بود، تنها مقام خارجي بود که شرکت کرد. بسياري از دانشجويان کشاورزي را به فلسطين اشغالي فرستاد و متقابلاً در دشت قزوين کارهايي را ازسوي متخصصان کشاورزي اسرائيل انجام داد، اگرچه او مانع روابط گرم ايران و کشورهاي عربي مي شده است. با وجود روابط پنهانِ سياسي، اقتصادي، فرهنگي، نظامي و امنيتي که ميان رژيم وقت ايران و فلسطين اشغالي بود، هيچ گاه مورد تاييد مردم ايران نبود و آنان در کنار فلسطينيان حضور داشتند. وقتي در سال 1347، مسابقه فوتبال ايران و اسرائيل برگزار شد و ايران پيروز شد، تظاهرات گسترده اي برگزار و به دفتر «اِل عال» که دفتر هواپيمايي اسرائيل تهران در خيابان ويلابود، حمله شد. حتي در آن زمان، تمام رهبران مخالف رژيم شاه در کنار مردم فلسطين بودند. ناگفته نماند بسياري از مبارزان ايراني در اردوگاه هاي فلسطيني گروه فتح آموزش ديدند.
او در اين کتاب در دو فصل جداگانه، به ارتباط خود با کردها و به شکل گسترده اي با بهائيان اشاره داشته است. به نظر مي رسد او به مستمسکي متوسل مي شد تا اعراب را از ميدان به در کند؟
علاوه بر آنکه او با شاه، دربار، نخست وزيران و حتي استانداران و فرمانداران ارتباط قوي داشت اما خارج از مرزهاي ايران، مي کوشيد تا به اکراد نزديک شود و کمکي به آنها که در حال نبرد با حکومت مرکزي عراق بودند، کند. از سوي ديگر او رابطه نزديکي با دکتر «عبدالکريم ايادي»، پزشک مخصوص دربار داشت که البته بهايي بود و تلاش مي کرد ارتباط قوي ميان بهائيان ايران و اسرائيل برقرار کند. همان طور که مي دانيد محل اصلي تمرکز بهائيان هم در بندر حيفا است. عزري حتي کار را به جايي رساند که براي جلوگيري از خشک شدن درخت خانه رهبر بهائيان شيراز، کارشناسان کشاورزي اسرائيل را به آنجا اعزام کرد.
آيا اعراب به اين رابطه پنهاني شاه با اسرائيل اعتراض نمي کردند؟
کشورهاي عربي از اين رابطه سياسي غير روشن مطلع بودند. وقتي ايران، اسرائيل را دو فاکتو به رسميت شناخت رابطه ايران و مصر قطع شد اما دو ماه پيش از مرگ «جمال عبدالناصر» دوباره اين رابطه برقرار شد. به ياد دارم وقتي ناصر درگذشت، در خدمت آيت الله طالقاني به سفارت مصر در خيابان قوام السلطنه که الان موزه آبگينه است رفتيم و ايشان دفتر يادبود را براي ناصر امضا کرد. شگفتي روزگار اين است که خانه هاي قوام، يکي بعد از مدتي سفارت مصر و خانه ديگرش به سفارت اسرائيل رسيد که البته آنجا هم، روز 22 بهمن 1357، به تسخير مردم درآمد تا آنکه همان جا، محل سفارت فلسطين شد.
از آنجا که عزري بي شک يکي از فعالان صهيونيسم به شمار مي آيد، خاطرات او تا چه اندازه جانبدارانه است؟
او يک يهودي متعصب و صهيونيست است. مقدمتاً گفته شود که ميان يهودي و صهيونيست تفاوت است. ايران از معدود کشورهايي است که چه در حکومت سابق و چه حالا، يهوديان در مجلس نماينده دارند. در انديشه و در دل مردم ايران، فرق ميان اين دو است. هيچ گاه ملت ما کسي را به جرم يهودي بودن مورد تبعيض قرار نداده است. در زادگاه من اراک، طبيبي به نام حکيم الهي، يهودي بود. نياي پدري من در بازار مغازه اي داشتند که پدربزرگم وقف کرده بود. حتي آن مغازه، قبل از انقلاب در اختيار يک يهودي پارچه فروش بود. مردم ايران اهل تساهل و تسامح بوده و کسي به يهوديان متعرض نمي شود. حتي در جنايات اخير رژيم فلسطين اشغالي در غزه، يهوديان هم اعتراض کردند.
نوام چامسکي که خود يک يهودي است گفت بزرگترين زندان بي سقف جهان در غزه است اما عزري يک صهيونيست بود. از سوي ديگر، او در خاطرات خود، به ادعاهاي واهي درباره جهانگردي، مبارزه با بي سوادي ايرانيان و... مي پردازد که اغراق آميز است. هرچند در آن زمان، بعضي از مردم ايران، براي درمان پزشکي به آنجا مي رفتند، چراکه در چشم پزشکي نامي به هم زده بود. اما به هر جهت، عزري در دو نوبت، در سال هاي 1335 و 1338، روزنامه نگاران را به اسرائيل مي برد تا بُعدِ رسانه اي و تبليغاتي هم پيدا کند.
عزري که ماموريتش در سال 1354 به اتمام مي رسد، رايزن نفت و انرژي رژيم فلسطين اشغالي در ايران مي شود و پس از انقلاب هم شروع به نگارش خاطرات خود مي کند.
اين کتاب، چه جنبه قابل توجهي داشت که شما را به تصحيح آن ترغيب کرد؟
نام اصلي کتاب «يادنامه مئير عزري» بوده است که در امريکا منتشر شد و «شيمون پرز» هم بر آن مقدمه نوشت. اين کتاب، در اصل دو مجلد بود که قرار شد آن را در يک مجلد منتشر کنيم. وقتي کتاب به دستم رسيد، آن را اثر سودمندي درباره آشنايي با روابط پنهان رژيم پهلوي و رژيم فلسطين اشغالي يافتم.
چگونه شد که آقاي عباس سليمي نمين، نقدي بر آن نوشت و در پايان کتاب، بر متن اصلي افزوده شد؟
اين کتاب را سال هاي پيش دوستي از امريکا برايم فرستاد و بعد وقتي به ايران آمدم، نشر افق به مديريت آقاي هاشمي نژاد از من خواست آن را به فارسي نشر دهم و ويرايش کنم و من هم پذيرفتم. اصل دو دفتر را به نشر افق سپردم تا حروفچيني کار شروع شود. بعد از سفر ايتاليا، در کار وقفه اي افتاده بود. ايشان پيشنهاد داد کتاب که در انتشار آن، آقاي احمد غلامي هم کمک مي کند، نقدي، توسط کسي که بر تاريخ معاصراشراف دارد، افزوده شود. در اين ميان آقاي سليمي نمين که کتاب را خوانده بود ، مقرر شد او چيزي بنويسد.
بعد از مدتي که من به ايران برگشتم، انتشارات افق گفت که از چاپ آن منصرف شده است. بعد از چند سال که جوياي اصل کتاب شدم، گفتند نزد آقاي سليمي نمين است ولي براي چاپ کتاب، فتوکپي آن را در اختيار داشتم و طبيعتاً عکس ها چاپ خوبي نمي داشت. ايشان اصل کتاب را، بازگرداند اما مايل بود کتاب با نقدي که نوشته است، نشر پيدا کند. اينچنين، متن ايشان هم بدون کلمه اي کم يا زياد بر آخر کتاب افزوده شد و بدرستي هم در مطلب خود متذکر شده که نويسنده کتاب، مئير عزري، خاطرات خود را با شوق صهيونيستي نوشته و از پاره اي حقايق چشم پوشيده است.
خاطرات مئير عزري را از چه وجوهي براي نسل جوانِ امروز مفيد مي دانيد؟
اين کتاب از جنبه هايي براي نسل امروز بسيار سودمند است، زيرا مئير عزري سفير فلسطين اشغالي در يکي از برهه هاي بحراني تاريخ ايران بوده است که اگر اين خاطرات را رقم نمي زد و بعضاً اعترافاتي را نمي کرد، قطعاً از اين روابط پيدا و پنهان آگاهي نداشتيم. او از مذاکرات خصوصي اش با شاه ياد مي کند.
وقتي در طول جنگ يوم کيپور در سال 1973، در زمان رهبري انور سادات در مصر، کمک نظامي از شوروي به مصر مي شود و اين هواپيما از آسمان ايران پرواز مي کند، او ناراحت مي شود و به شاه اعتراض مي کند که چرا مجوز آن را صادر کرديد که اين نشان از عمق نفوذ او دارد.
اما به هر جهت ايران يک کشور اسلامي بوده و به اسرائيل نفت صادر مي کرده است. رژيم فلسين اشغالي در پي داشتن دو هم پيمان در خاورميانه بود؛ يکي ترکيه و ديگري هم ايران. در ترکيه اگرچه چندان موفق نبود اما داراي سفارتخانه رسمي شد. البته قطعاً ايران بسيار حساس تر بود و موقعيت سياسي و جغرافيايي اش ميان کشورهاي اسلامي و در منطقه، حائز اهميت بود.
از اين جهت، اين اثر مي تواند در تنوير اذهان و افکار نسل جوان، اثر بسزايي داشته باشد.
نويسنده: حميدرضا محمدي
منبع:مگ ایران