تهديدهاي پيش روي دولت پزشکیان

تهديدهاي پيش روي دولت پزشکیان

جهانبخش خانجانی» جريان اصلاحات كه در تداوم حركت تاريخي ملت ايران در انقلاب مشروطه، انقلاب شكوهمند اسلامي و حماسه بزرگ دوم خرداد همچنان بر مشي اصلاحي و رفرميستي خود تاكيد و اصرار دارد
اتحاد مثلث!

اتحاد مثلث!

فیاض زاهد - محمد مهاجری» وضعيت جديدي كه در سپهر سياست ايران رخ نموده تا حد كم نظيري استثنايي است. براي اثبات و انتقال اين باور تلاش مي‌شود در اين نوشته به برخي ابعاد آن اشاره شود
سه‌شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۳ - 2024 November 05
کد خبر: ۶۸۳۵
تاریخ انتشار: ۱۳ آبان ۱۳۹۲ - ۱۵:۰۲
طراح اشغال سفارت آمریکا:

گروگان آن گروگان‌گیری شدیم

ابراهیم اصغر زاده
تدبیر24: ابراهیم اصغر زاده در سال 1334 درشهرستان خاش از استان سیستان و بلوچستان متولد شد. وی فعال سیاسی اصلاح طلب و نماینده دوره سوم مجلس شورای اسلامی بوده و پس از انقلاب از رهبران دانشجویان پیرو خط امام بود. رازی که تا سالها مخفی ماند و اخیرا افشا گردید این بود که ایده اولیه اشغال سفارت توسط وی داده شده بود. اصغرزاده  در سال 1353 وارد دانشگاه فنی آریامهر سابق وصنعتی شریف فعلی گردید و از فعالین موثر دانشجویی در این دانشگاه بود، او در انتخابات انجمن‌های اسلامی دانشگاه خود رتبه نخست را به دست آورد و بعدها نیز همچنان به فعایت‌های دانشجویی خود ادامه داد. اما شاید مورد عجیب در طول فعالیت سیاسی وی این بود که تنها 24 ساعت پس از اتمام دوران نمایندگی اش در مجلس سوم، بازداشت شد. 13 آبان بهانه خوبی بود که پای حرف هایش بنشینیم و از روزهایی یاد کنیم که کمتر به آن پرداخته شده است. ناگفته‌هایی از ماجرای تسخیر سفارت آمریکا در سال 1358 را از زبان اصغرزاده در گفت‌وگو با قانون را می‌خوانیم: 

 

 

در ابتدا می خواهم بدانیم در ابتدای انقلاب مواضع دانشجویان نسبت به دولت بازرگان چه بود ؟ 


خیلی سخت است بخشی از تاریخ آن دوران را پررنگ تر کنیم. نمی خواهم مساله را بسیار ساختاری ببینم اما وقعیت این است که بازرگان و امام و حزب جمهوری اسلای یا تمامی گروهها و اشخاص دیگر برای ما یک پس زمینه مشخصی داشتند . این که ما به عنوان جنبش دانشجویی در دانشگاهها از سال های قبل فعال بودیم و بعدتر هم روی انقلاب تآثیر گذاشتیم و نگرش دانشجویان، یا حداقل دانشجویان انجمن‌های اسلامی پر از سوال و پرسش شده بود و برداشت ما این بود که شفافیت وجود ندارد و مردم هنوز در خیابان بودند و به انقلابشان علاقه مند، اما ثباتی هم در جامعه وجود نداشت. نه امنیت کشور و نه وضعیت حاکم در جامعه ثباتی نداشت، حتی هم اکنون هم با خواندن روزنامه های آن زمان می توان این عدم ثبات و بهم ریختگی را به خوبی رصد کرد. ما می دانستیم که حکومت شاه را نمی خواستیم اما در عین حال اتفاقات آن روزها هم خوب نبود، فضا آشفته بود. بهم ریختگی چندین استان مرزی کشور هم بر این آشفتگی ها اضافه می کرد. اتفاقاتی که در دانشگاهها و بین گروههای چپ و اسلامی یا بین خود گروههای چپ می افتاد همگی نشان از آشفتگی بسیار داشت. در این شرایط طبیعی بود که ما به عنوان دانشجویان مسلمان که خود را نزدیک به امام و رهبر انقلاب می دانستیم امنیت اصلی ترین و کانونی ترین نقطه توجه ما باشد و این که چه کنیم فضا تثبیت شود. برای ما در آن زمان تثبیت انقلاب مهم بود و من اعتراف می کنم بسیاری از مواردی که اکنون برای ما خیلی مهم است مثل حقوق بشر و بسیاری از موارد دیگر، آن زمان برای ما اهمیتی نداشت. مانند همین حالا که نگران بازگشت احمدی‌نژاد و تفکرات او هستیم و این که چکار می‌شود کرد که دست آوردهای انتخابات 24 خرداد حفظ شود و به عقب باز نگردیم . از سویی من خودم به خاطر دارم که در تابستان سال 1358 که در حال طراحی دفتر تحکیم بودیم اخباری می رسید که مقدار زیادی جعبه از کشور در حال خارج شدن است و تصور ما هم از خروج این جعبه ها بدون تردید این بود که اسنادی در حال خروج از کشور است . از سویی سفارت آمریکا سفارت مهم و بزرگی در ایران بود. آمریکا قبل از انقلاب 48 هزار نفر نیروی نظامی در کشور داشت و سفارتش از کودتای 28 مرداد به جای سفارت سیاسی به یک سفارت امنیتی تبدیل شده بود. بردن شاه به آمریکا هم فوق العاده برای ما اهمیت داشت و از نظر ما تحقیر آمیز تلقی می شد و حتی افکار عمومی جهان هم این موضوع را به نوعی توهین تلقی می‌کرد. ما بعد از اشغال سفارت کاملا حمایت شدیم. موضوع تنها در مورد ایرانی‌ها یا مسلمانان نیست بلکه بخش بزرگی از مطبوعات و افکار عمومی جهان هم حق را به ایران می داد. در داخل هم که کاملا گروههای مختلف اعلام حمایت کردند. به خاطر این که آن فضا این اتفاق را نیاز داشت و پذیرش شاه هم قضیه بسیار جدی بود و مثل روز برای من روشن است که گروههای دیگر نیز مستعد اشغال و حمله به سفارت بودند  و اعتقاد دارم که بسیار رفتار بدتری نیز از آنان بروز می کرد. حتی دو یا سه روز بعد از انقلاب اولین حمله به سفارت انجام گرفت.


 

25 بهمن 1357 ، گروه چریک های فدایی خلق به سفارت آمریکا حمله می کنند. بهار سال 1358 هم حمله دوم اتفاق می افتد، بار سوم هم که شما. تفاوت این سه مرحله بسیار مشخص است، با دو حمله اول به شدت برخورد می شود و محکوم می شوند اما در مورد شما کاملا برعکس، در 13 آبان 1358 شما وارد سفارت می شوید ، بیش از 100 نفر گروگان گرفته می شوند و 444 روز نیز طول می کشد، چه اتفاقی می افتد که شما 10 صبح 13 آبان سفارت را تسخیر می‌کنید؟ 


اتفاقی که در زمان حضور شاه ایران در آلمان می‌افتد و آن جنبش دانشجویی که اتفاق می‌افتد با همین تظاهرات دانشجویی علیه شاه گروه بادرماینهوف شکل گرفت و بعدتر هم گروه های بریگادهای سرخ شکل گرفتند اما خاطرات جمعی افکار عمومی این خاطرات را به دست فراموشی می‌سپارد. خود من اکنون اتفاقات 25 بهمن 1357 را به یاد نمی آوردم. به نظر من این که چرا اشغال سفارت در 13 آبان مثل کودتای 28 مرداد و بسیاری خاطرات دیگر هنوز زنده است و ما آن را به یاد می آوریم و راجع به آن حرف می زنیم، گاهی دفاع و گاهی توجیه می‌کنیم، افرادی از نسل شما گاه آن را محکوم می‌کنند یا روایت‌های مختلفی از آن داریم گاه حتی سلطنت طلب ها اصلا معتقد هستند قرار بوده حمله شکل بگیرد یا این عمل به خود آمریکا بر می گردد. بخشی از این ابهامات به خود ما باز می‌گردد چون ما شاید کم کار کردیم و صادقانه هم با آن برخورد نکردیم و دولت ها بنا به نیاز خود آن را بزرگ و کوچک کردند.


خوب اسناد جدید که توسط گازیورسکی منتشر شده می گویند که دولت آمریکا در حال دادن اطلاعات به دولت ایران بوده است یعنی حتی تحرکات ارتش عراق را به ایران گزارش می کرده اما بعد از این اتفاقات دادن این اطلاعات متوقف می‌شود؟


خوب من معتقد نیستم ما زمینه ساز جنگ بوده ایم، دولت عراق در پیش از انقلاب  همیشه آرزوی داشتن این بنادر خلیج فارس داشته است و اتفاقا آمریکایی‌ها محرک یا زمینه‌ساز نبودند. اینکه اشغال سفارت زمینه ساز شد را به شدت مردود می دانم اما امکان این هست که فرصت طلایی در اختیار عراق گذاشته شده باشد، اما این هم باز مربوط به دانشجویان نیست. تصمیم دانشجویان برای یک اشغال 48 ساعته سفارت و تحصن در آن هم باز نمی‌توانست زمینه ساز این تحرکات باشد و انجام یک عملیات اعتراضی دانشجویی موقت 48 ساعته قطعا نمی‌توانست این اثر را داشته باشد.


تصمیم اولیه برای یک اشغال 48 ساعته بوده است؟

 


بله فقط یک اشغال 48 ساعته در نظر دانشجویان بود. ببینید در آن فضایی که ما بودیم و احساس می‌کردیم مملکت دارد از هم می‌پاشد و خیلی از شعارهای انقلاب تحقق پیدا نکرده است و دائما اطلاعیه می دادیم و راهپیمایی می‌گذاشتیم و از سویی دانشجویان انجمن های اسلامی از همان روزهای اول بعد از انقلاب وارد دیالوگ با دولت شدند و خود من با آقای بازرگان وارد گفت‌وگو شدیم و حتی به خاطر ارتباطات با دانشجویان از وضعیت استان‌ها می‌گفتیم و حتی از ما خواسته شد که در ایام عید سال 58 به کمک دولت برویم در استان‌های مختلف. جلسات ما با دولت موقت تقریبآ از 20 روز بعد آغاز شد. حتی یک بار بنده با خود آقای بازرگان وارد بحث شدم، به یادم هست که همان زمان مریم عضدانلو (رجوی) هم در جلسه بود و حتی اصرار آقای بازرگان در زمان تشکیل وزارت جهاد این بود که از اعضای سازمان مجاهدین هم باشند که با مخالفت بنده بحث‌هایی پیش آمده است و دعواهایی شکل گرفت اما این به هیچ وجه به این معنی نبود که ما با آقای بازرگان که مورد حمایت امام بود گارد داشته باشیم یا بخواهیم وی را ساقط کنیم چرا که بعد از این جلسات بارها امام از مهندس بازرگان حمایت کرد. در اردیبهشت سال 1358 ایده تشکیل جهاد سازندگی توسط همین حلقه دانشجویان با امام مطرح شد. اما قضیه بسیار جدی برای ما رفتن شاه به آمریکا بود، این اتفاق برای ما بسیار سنگین بود و منتظر واکنش دولت بودیم و واکنش های دولت به نظر ما جدی نمی آمد و خود ما تصمیم گرفتیم به این اتفاق واکنش نشان بدهیم. جلساتی شکل می گرفت که این جلسات شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت بود  که یک گروه مشاوران داشت. ما نام آن را گروه «بازو» گذاشته بودیم که در حقیقت فعالیت حرفه ای سیاسی داشتند و با رای‌گیری در دانشگاه‌ها انتخاب شده بودند. این گروه 5 نفره گروه مشاوران شامل آقایان «خامنه‌ای، موسوی خوینی‌ها، بنی‌صدر، حسن حبیبی و مجتهدشبستری» بودند که گاهی حاج احمد آقا نیز شرکت می‌کرد که ما دعوتشان می‌کردیم، اما گروه مشاوران شامل همان 5 نفر بود.


اعضای شورای مرکزی چه اشخاصی بودند؟

 

کل نام اعضا را اکنون به خاطر نمی آوردم ، اما 5 نفر کمیته مرکزی و اجرایی شامل محسن میردامادی از دانشگاه پلی تکنیک ، محمود احمدی نژاد از دانشگاه علم و صنعت ، بی طرف از دانشکده فنی دانشگاه تهران ، سید نژاد از دانشگاه تربیت معلم و بنده هم از دانشگاه آریامهر (صنعتی شریف). این 5 نفر گروه اصلی و اجرایی بود.
 

 

 

طرح را اولین بار چه کسی داد؟


خود من طرح را ارائه دادم. تا مدت ها هم به هیچ وجه این مساله بیان نمی‌شد تا این که این اواخر گفته شد و بنده نیز دیگر بیان کردم که اولین بار طرح ازسمت بنده بود.


پیشنهاد شما از همان ابتدا سفارت آمریکا بود؟


بله سفارت آمریکا بود اما اشغال آن نبود.

 

طرح شما دقیقآ چی بود ؟


ببینید فضا آن زمان به شدت ضد آمریکایی بود، این فضای ضدآمریکایی مربوط به جامعه ما نبود، مربوط به کل جهان می شد، اصلا این جو ضد امریکایی درنهایت منجر به اتمام جنگ ویتنام شد. جنبش‌های ضدجنگ که بیشتر دانشجویی بود و تحت‌تاثیر تفکرات چپ بسیار قدرتمند بود، اما انحصاری نبود و نمی‌شود گفت فقط چپ این رفتار را داشت یا ما بازتاب تفکر چپ بودیم، ولی بلاخره چپ ها خود را ضد امپریالیست می دانستند و تاثیر گذاشتند.


می شود گفت از این جهت حداقل آنها روی اسلام گراها بسیار تآثیر گذاشتند؟


بله ، این مسآله قابل بحث و مطالعه است .ببینید تنها جریان حزب منسجم و تشکیلاتی که وجود داشت حزب توده بود که بلاخره تآثیرات بسیاری داشت . جریان چپ روی ادبیات و فرهنگ و حوزه های روشنفکری کشور اثر گذاشت . مثلآ دکتر شریعتی و جلال آل احمد که برای ما بسیار اهمیت داشتند بخش مهمی از دیدگاهها و ایدئولوژی که داشتند ضد چپ بود ، چپ را نقد می کردند برای این که حوزه های دینی را نجات بدهند، اصلآ ایدئولوژی کردن دین یک نوع بازتاب چپ گرایی در کشور بود ، این که چپ ها از مبارزه یک فلسفه تاریخ علمی طراحی می کردند و جبر مبارزاتی می ساختند ، گروههای مذهبی هم می خواستند کاری شبیه آنان بکنند ، ایدئولیزه کرده دین در این دهه تحت تآثیر فرایند چپ گرایی در دنیا بود ولی این که بگوییم آبشخور اصلی چپ ها بود نخیر این طور نبوده است اصلآ انقلاب یک پروژه دینی بود که ربطی به چپ نداشت ، یک حرکت ضد غربی بود ، این که بگوییم انقلاب اسلامی ائتلافی است با مارکسیست ها برای این که بتواند شاه را زمین گیر کند ، باز باید گفت شاه انقدر زیرک بود که چپ ها را به شدت زیر نگاه داشت و حتی آن تفکرات را به کمک خود بگیرد و دستگه امنیتی به شدت آنان را زیر نظر داشت ، در حالی که به اسلام گرها توجه چندانی نمی شد. این که آنان شبکه های مویرگی که از مساجد ، حسینیه ها را مورد توجه قرار نمی داد نه فقط شاه که تا مدت ها سازمان های امنیتی نیز توجه بسیار دقیقی به آن نداشتند که پرونده مفصلی برای خود دارد.


برگردیم به سوال اصلی اول ، آیا طرحی نیز وجود داشت که می گفت به سراغ سفارت خانه شوروی برویم؟


آقای احمدی نژاد نماینده دانشگاه علم صنعت بود که دانشگاه علم و صنعت و دانشگاه تربیت معلم حوزه شرق تهران بودند. در همان زمان ما از این دو دانشگاه به عنوان حوزه شرق و دانشگاههای دیگر حوزه غرب تهران نام می بردیم. به لحاظ فکری نه آقای سید نژاد ولی اغلب نیروهای سیاسی همفکر نیروی احمدی نژاد بودند از ما سنتی تر می اندیشیدند و مساله اصلی آنها حفظ کیان دین بود و دین سنتی باید حفظ شود و ما به آنها می گفتیم به انجمن حجتیه نزدیک تر هستندو این مسآله از روی نگاه به روابط با دنیا و نوع تعامل شما با دنیا مشخص است. آنها به شدت همکاری با چریک های فدایی و مارکسیست ها را کار بدی می دانستند ، این که همین طیف در زندان هم حساب خود را از زندانی های مارکسیست و چپ جدایی کرد در حالی که ما به این شکل نبودیم ، حداقل در دانشگاه صنعتی آریامهر که بعدآ صنعتی شریف شد ما همکاری و برنامه های مشترکی با تمامی گروه ها داشتیم تا زمانی که دستور تشکیلاتی امد که انجمن دانشجویان مسلمان از باقی گروهها جدا شوند.
وقتی آمریکا اجازه ورود به شاه را داد در حالی که افکار عمومی جهان به شدت وی را منفور می دانست که خود وی هم این تفکر را نداشت که بتواند به کشوری برود و انجا به راحتی پذیرفته شود پرا که افکار عمومی به هر حال به نفع انقلاب ایران بود و شاه خودش می دانست که نمی تواند به راحتی برود در یک کشور اروپایی زندگی کند. حتی خود آمریکایی ها هم نمی خواستند شاه را بپذیرند . زمانی که شاه وارد امریکا شد ما تصمیم گرفتیم کاری انجام بدهیم .
 

 

تقریبا یک فاصله دو هفته ای وجود دارد ، شاه 30 مهر بالاخره وارد آمریکا می‌شود و شما در دو هفته این طرح را شروع کردید و به اجرا رساندید. طرح دقیقا چه بود؟


ایده من سه لایه داشت، ایده اول این که یک زنجیره انسانی دور سفارت بکشیم و این زنجیره انسانی ترکیبی بود از اطلاعیه و بیانیه دادن و بالاخره نشان دادن اعتراض، ایده دوم هم حمله به سفارت بود، حمله به معنی تصرف نبود، به این معنی که سفارت را با سنگ بزنیم و تا بالای دیوار برویم و برگردیم؛ ایده سوم این بود که برویم داخل سفارت و تحصن کنیم. تحصن کردن پیش از این هم در تاریخ ایران نمونه داشت و سابقه داشت و نتیجه می گرفتیم ، من این طرح ها را با شورای مرکزی مطرح کردم و جلسه گروه 5 نفر شورای مرکزی در ساختمانی در میدان انقلاب تشکیل می شد . من ابتدا پیش از طرح ایده ، خبرهایی از آن چه می دانستیم و شنیده بودم انتقال دادم از جمله خبری که دو تا از بچه های انقلابی که در فرودگاه مهرآباد شاغل بودند به من خبر داده بودند که جعبه های بسیار بزرگی دارد از طریق مهرآباد به آمریکا منتقل می شود و من این موضوع و چند موضوع و خبر دیگر را به اعضا منتقل کردم و به این نتیجه رسیدیم که سفارت آمریکا در حال انجام عمل خاصی هست و بعد هم موضوع انتقال شاه به آمریکا را مطرح کردیم.


در بسته ها چه بودند ؟


این بسته‌ها از گیت‌های دیگری می‌رفتند و بازرسی نمی‌شدند و گمرک فرودگاه‌ها به شدت به این قضیه اعتراض داشتند و سفارت آمریکا قبل از انقلاب مقامات ایران را شنود می‌کرد و توسط پایگاه‌های جاسوسی در شمال کشور فضای رادار و بیسیم شوروی را چک می کرد و شنود می شد و به هر حال اکثر کشورهای اطراف از این طریق شنود می‌شدند، هر چند مهم‌ترین دلیلش جلوگیری از افزایش کمونیسم بود و شاه هم به نوعی راضی بود از این جریان اما آمریکایی ها دربار را هم شنود می کردند. به هر حال زمانی که من مطرح کردم باید کاری انجام بدهم دو نفر از 5 نفر با من مخالفت کردند، احمدی‌نژاد و سیدنژاد با این طرح مخالفت کردند، دلیل مخالفت سیدنژاد با احمدی نژاد فرق می‌کرد، ما با آقای احمدی‌نژاد از لحاظ مبانی مخالفت داشتیم و البته وی گفت ما باید با شوروی مخالفت کنیم، آنها بی خدا هستند و آنها کمونیست هستند و مساله اصلی و مشکل ما الان این کمونیست‌ها و بی‌خداها هستند و آقای سیدنژاد از ایشان حمایت کردند و گفتند به نظر من تصرف سفارت آمریکا هزینه سنگینی برای انقلاب خواهد داشت و بهتر است ما اعتراض خود را به سمت شوروی ببریم. من در آن جلسه گفتم اصل بر اعتراض نیست، اصل بر این است که شاه به آمریکا رفته است و به این خاطر ما می‌خواهیم اعتراض کنیم و اگر شاه به شوروی می‌رفت آن گاه به سراغ سفارت آنها هم باید می‌رفتیم.


چرا به سفارت مصر حمله نکردید یا مراکش؟ بالاخره شاه در آب های آزاد که نبوده و تا پیش از رفتن به آمریکا در کشور دیگری اقامت داشته است.


اهمیت خاصی پیدا نمی‌کرد. حضورش در آمریکا بود که کلا در صدر اخبار قرار گرفت. در حقیقت منشا حرکت و تحرک این حضور در آمریکا بود.


شما یک بار در گفت و گویی گفته بودید تصور می‌کردید آمریکا می خواهد کودتا کند، واقعا این‌طور فکر می‌کردید؟


شواهد داشتیم، شواهدی که بختیار و عواملی از ارتش شاه در عراق کنار هم گرد آمده بودند، این که ژنرال‌های شاه و سران فراری ارتش در حال پیدا کردن یکدیگر بودند. ما سال‌ها در دانشگاه‌ها در حال اعتراض به کودتای 28 مرداد بودیم، این کودتا برای ما زنده بود و در هر 16 آذر این زخم تجدید می‌شد و هر سال پیش از 16 آخر دو هفته دانشگاه کلا فضای متفاوتی پیدا می‌کرد. این که شاه و آمریکا در هم تنیده شده بودند و این که تصور می‌کردیم این ژاندارم بودن در منطقه تحت نظارت مستقیم آمریکا است و کشورهای دیگر این جایگاه را نداشتند و نمی توانستند این اهمیت را داشته باشند و تمام عوامل باعث شده بود که تصور امکان کودتا برای ما بسیار زنده و امکان پذیر بود.
 

 

پس انتقال شاه تیر خلاص بود برای اشغال سفارت و در هر حال شاید اتفاق می افتاد. در جایی از صحبت‌هایتان گفتید که ارتباط بسیار خوبی با دولت آقای بازرگان داشتید، آیا هیچ وقت نشد با آقای بازرگان در این رابطه صحبت کنید و این موضوع که به هر حال روابط اطلاعاتی بین آمریکا و ایران ادامه دارد؟


دوستی ما به عنوان جنبش دانشجویی با دولت موقت بیشتر مربوط به ماههای اول بود و هر چه جلوتر رفتیم این زاویه بیشتر شد و راه گفت‌وگو سد شد. به طوری که در مهر 1358 بین ما و دولت موقت یا طرفداران دولت یک شکافی ایجاد شد اما حقیقتا قصد ما از اشغال سفارت حذف دولت موقت یا حتی حذف لیبرال ها هم نبود، ما هیچ مشکلی با دولت بازرگان نداشتیم. مهم‌ترین شاهد این که یک ماه بعد از 13 آبان که ما سفارت را اشغال کردیم تازه قانون اساسی تصویب شد و حدود دو ماه بعد رئیس جمهوری لیبرال انتخاب شد جنبش دانشجویی در آن مقطع استقلال داشت و حتی نسبت به نیروهای مذهبی و روحانی زاویه داشت و این که اصلا ما با حزب جمهوی اسلامی که محل تجمع بخشی از روحانیون نزدیک به شخص امام بود نیز اختلاف داشتیم. حزب جمهوری یک ماه بعد از انقلاب تشکیل شد و در زمان دولت بازرگان قوام یافت و اتفاقا اپوزسیون دولت بازرگان محسوب می‌شد اما ما هیچ گاه به آنها نزدیک نشدیم. اعضای انجمن های اسلامی هیچ گاه عضو حزب جمهوری اسلامی نبودند، هیچ‌گاه هم عضو نهضت آزادی نبودند اما این یک حقیقت است که در بین بدنه دانشجویان نسبت به این دو حزب گرایشاتی وجود داشت. ببینید انجمن‌های اسلامی دارای مرام مشخص نبودند، به هرحال ما 5 نفر شورای مشاور داشتیم که با حاج احمد آقا هم که ما دعوت می‌کردیم حضور داشتند و می شدند 6 نفر، این جمع شورای مشاور 5 نفره در تابستان انتخاب شدند و خودش نگاه خاص جریانات دانشجویی و صف بندی ها را نشان می داد.
 

 

برگردیم به جریان اشغال سفارت، چه اتفاقاتی در جلسه شورای مرکزی افتاد؟


 به هر حال زمانی که موضوع اشغال سفارت مطرح شد آقایان میردامادی و بی طرف از من دفاع کردند . از طرفی ما به دفتر تحکیم وحدت تعهد داده بودیم که تصمیم هایمان باید با اکثریت آرا باشد یعنی یا با 5 نفر رای مثبت یا 4 رآی ، و با رآی سه نفر از 5 نفر امکان این که این کار تحت نام دفتر تحکیم وحدت انجام بگیرد پس در همان زمان انشعاب اتفاق افتاد. بیرون از این جلسه من و آقایان میردامادی و بی طرف یک جلسه جدا گذاشتیم و هر کدام از ما 3 نفر قرار شد 4 نفر از دانشگاه خود را معرفی کنیم تا هسته مرکزی شامل 15 نفر شود. این 15 نفر ، نفرات اصلی بود که ایده اشغال سفارت را بررسی کردند . در این مرحله دو ایده دیگر ناکارآمد تشخیص داده شد و رد گردید و ایده اشغال 48 ساعته در دست بررسی قرار گرفت . ببینید کلیه تدارکات و اتفاقات و مسائل بعدش برای یک حضور 48 ساعته تدارک دیده شده بود نه بیشتر .
تمامی جوانب ماجرا بررسی شد و تآکید می کنم که تمامی دست نوشته های آن زمان ما موجود است که تنها برای اشغال 48 ساعته سفارت برنامه ریزی شده بود و البته ما به جوانب این اتفاق و حوادث بعدش هم پرداختیم و حتی در همان دستنوشته ها هم قید شده است که این اتفاق می تواند دولت بازرگان را با خطر مواجه کند اما ما به هیچ وجه سقوط دولت بازرگان را در نظر نداشتیم و اصلا به آن فکر هم نمی کردیم چون دولت مورد حمایت امام است. از سویی به نظر امام هم فکر می کردیم که نظر امام چگونه می تواند باشد و البته تآکید بسیار بر این نکته که این حرکت باید صرفآ یک حرکت صرف دانشجویی باشد و به هیچ وجه نباید نظامی باشد. و مدام تآکید می شد بر روی حرکت دانشجویی موقت. در رابطه با این حرکت تا زمانی پاسخ گو خواهم بود که طراحی 48 ساعته آن بر عهده خودم بوده است اما از جایی که دیگر این حرکت تبدیل به یک حرکت ملی شد و انقلاب دوم لقب گرفت فراتر از برنامه ریزی ما بود.
 

15 نفر هسته مرکزی چه اشخاصی بودند بعد از جلسه سه نفره شما ؟


همه اسامی را به یاد نمی آورم اما خودم به همراه آقایان میردامادی ، زحمتکش ، بی طرف ، سیف الهی ، رحمتی ، شهید دادمان ، قیاسی ،اکبر رفان ، عباس عبدی ، محمد هاشمی ، باطنی را در یاد دارم که حضور داشته اند و آقای زحمتکش بعدها به عنوان رئیس عملیات انتخاب شد. ایده در همین جمع پخته و کامل شد و بعدتر تصمیم گرفتیم که با بعضی اشخاص مشورت کنیم چون ایده هر چقدر کامل تر شد بیشتر احساس می کردیم که می تواند از بعضی جهات برای کشور مشکل ایجاد کند و تصمیم گرفتیم با آقای موسوی خوینی ها مشورت کنیم .
 

 

چرا آقای موسوی‌خوینی‌ها؟


موسوی خوینی ها در آن زمان نماینده امام در صدا و سیما بود و از سویی با توجه به این که در سال های قبل از انقلاب بین موسوی خوینی ها و دانشجویان نزدیکی به وجود آمده بود و در مسجد نیاوران تفسیر های نوینی از قرآن ارائه می کرد که برداشت های انقلابی بود بسیار مورد توجه دانشجویان بود و در گروه 5 نفره شورای مشورتی ایشان رای آورده بودند و این خود نشان می دهد ایشان در میان دانشجویان محبوبیت داشته است. در حقیقت ایده طراحی شده بود و در زمان طراحی ایده و اجرایی شدن آن هیچ صحبتی با هیچ شخصی انجام نداده بودیم. بعد از طراحی ایده هم برای ما مهم بود که این حرکت ما به معنای رودرویی با شخص امام برداشت نشود بلکه درک گردد که ما در راستای گفته های امام می خواهیم حرکت کنیم و بهترین شخصیت برای این کار را آقای موسوی خوینی ها دیدیم که هم با حاج احمد آقا دوستی و نزدیکی داشت و هم این که نوع بیان و ادبیاتش هم بسیار به دانشجویان نزدیک بود و فکر می کنم این که این مورد را با موسوی خوینی ها در میان گذاشتیم مربوط به دو یا سه رو قبل از اشغال سفارت بود.


شما بسیار واضح و روشن به آقای موسوی خوینی ها گفتید قصد تصرف سفارت را دارید ؟


بله ، بسیار صریح با ایشان در میان گذاشتیم. به خاطر این که ما یک مشکل داشتیم، مشکل ما توجیه دانشجویان مذهبی و انقلابی بودند. آنها معتقد بودند این کار می تواند در مقابل انقلاب قرار بگیرد یا مورد خشم امام واقع شود و عمل خودسرانه ای تعبیر شود و این که اگر دانشجویان مورد خشم امام قرار بگیرند دیگر امکان ادامه فعالیت برای انجمن های اسلامی دانشجویان ممکن نخواهد بود و اصلا جنبش دانشجویی سرنوشت تراژیکی پیدا خواهد کرد. از سویی به انقلاب کمک کرده بعد از انقلاب هم وارد نهادهای امنیتی و سیاسی شده و بعد با یک حرکت اشتباه مورد سرزنش واقع شود و این موضوع می توانست کاملا انقطاع ایجاد کند و با این تحلیل ها بود که به سراغ موسوی خوینی ها رفتیم. خویینی‌ها گفت آیا فکر می کنید گفتن این حرف به امام کار درستی است؟ در مقابل سوال ما که چرا نیست هم گفتند:«امام به عنوان رهبر کشور نیروهایی را در دست دارد چرا باید با این روش به تعدادی دانشجو بگوید که سفارت را تسخیر کنند در حالی که می تواند خیلی راحت تر دستور تعطیلی سفارت را بدهد یا اصلا با یک اشاره دولت را منحل کند و چه احتیاجی دارد که به دانشجویان بگوید شما بروید علیه دولت من وارد سفارت شوید و این نوعی سیاسی کاری است و امام اهل این رفتارها نیست.» وی گفت اگر با امام مشورت کنیم ، امام را در معذوریت قرار می دهیم و دیدگاه های امام روشن است و حرف های ایشان در مورد آمریکا و ایران و شاه بسیار روشن است . همان زمان هم تظاهراتی در مخالفت با پذیرفته شدن شاه در آمریکا برگزار شده بود که سخنران آن مرحوم آیت ا... منتظری بودند و امام هم به همین مناسبت پیامی فرستاده بودند که متن پیام روشن کننده نظرات ایشان بود. بنابر همین دلایل بود که موسوی خویینی‌ها هم گفتند همه چیز روشن است. پاسخ ما در آن زمان این بود که نمی توانیم برویم به دانشجویان بگوییم تحلیل ما این است، دانشجویان نظر امام را به صراحت می خواهند بدانند و برای دانشجویان باید پاسخی داشته باشیم. موسوی خویینی ها هم در پاسخ گفتند که به دانشجویان بگویید ما با امام مشورت کرده ایم و این بخشی از تیزهوشی و فداکاری آقای موسوی خویینی ها بود، ایشان گفت بگذارید اگر اشغال سفارت اشتباه بود و سرانجام فاجعه آمیزی داشت به نام ما تمام شود. این تیزهوشی آقای خویینی ها بود که باعث شد ما جوابی برای دانشجویان داشته باشیم و جمله ای که قرار شد ما به دانشجویان بگوییم این بود که «امام در جریان است».
 

 

این اتفاق با برند تحکیم بود یا انجمن اسلامی؟


با هیچ کدام از این نام ها نبود، بعد از آنکه انشعاب در آن جلسه شورای 5 نفره اتفاق افتاد تصمیم گرفتیم صرفا با نام دانشجویان این کار را انجام بدهیم که بعدها به عنوان دانشجویان پیرو خط امام مطرح شد. در حقیقت ما مجموع سه دانشگاه بودیم که اگر فقط از دانشجویان انجمن های اسلامی می بودند آن گاه شاید به 300 نفر می رسید و در عین حال این دانشجویان با گرایش های مختلفی بودند که در آنان نزدیک به دولت بازرگان نیز وجود داشتند و البته به حزب جمهوری اسلامی و بسیاری دیگر از گروهها و در صورت مطرح شدن به هر حال خبر منتشر می شد و امکان رفتن به سمت سفارت یا اشغال آن نبود و امکان حضور نیروهای نظامی به وجود می آمد. از سویی دیگر فضا نیز به شدت تند بود و ماجرای رفتن شاه به آمریکا از سوی همه گروهها از چریک ها تا لیبرال ها محکوم و با واکنش مواجه بود که در صورت مطرح شدن طرح به صورت گسترده امکان این که نیروهای دیگری وارد شوند برای تصرف سفارت بیشتر می شد. به همین دلیل ما عنوان را عنوان دانشجویان مستقل قرار دادیم.
 

 

برای آن 48 ساعت اول که می گویید طرح خودتان بود، بدون توجه به 444 روز که طول کشید خواسته شما چه بود؟


بیانیه شماره یک دانشجویان بیانیه ای است که شب قبل نوشته شد و خواسته‌های دانشجویان در آن مطرح شده است. در حقیقت حضور اولیه به عنوان اعتراض بود. اما بعدتر که تشکیلات تغییر کرد و خواسته هایی هم مطرح شد. حرکت دانشجویان یک خواست و حرکت اعتراضی بود اما زمانی که دیگر ما داخل سفارت بودیم و بیرون اتفاقات تازه ای می‌افتاد و بیرون سفارت هزاران نفر در حال شعار دادن بودند شرایط و همین طور خواسته ها تغییر کردند.
در نهایت در روز 13 آبان حدود 450 نفر دانشجو از سه دانشگاه به سمت سفارت حرکت کردند. روزی که انتخاب شد روز 13 آبان بود که عطف به 13 آبان سال 1357 بود. طراحی ها و پلاکاردها و مواد غذایی و پشتیبانی و همه را برای 48 ساعت طراحی و آماده کرده بودیم. البته در این طراحی ها یک برنامه دیگر هم داشتیم، این که اگر موفق شدیم وارد ساختمان اصلی شدیم، اسنادی را که در آنجا هست هر چه را می توانیم جمع کنیم به اندازه یک وانت که همراه برده بودیم از ساختمان خارج کنیم. زمانی که این طرح تمام شد و از سفارت خارج شدیم ادله‌ای داشته باشیم که  ثابت کنیم داشته اتفاقاتی خلاف منافع ملی در سفارت می‌افتاده است. به همین خاطر در همان روز اول یک وانت از اسناد از سفارت خارج شد که این خود نشان می دهد اگر برنامه ریزی اول برای زمانی طولانی بود دلیلی برای خروج اسناد نبود.
 

 

وانت کجا رفت؟


فکر می‌کنم تحویل سپاه داده شد که در آن زمان از نظر دانشجویان نهادی انقلابی محسوب می‌شد و قرار بود اسناد را نگهداری کند و بعدها در اختیار ما قرار بگیرد. اما تمام تمهیدات ما برای یک تحصن 48 ساعته بود نه بیشتر.


چند نفر آن زمان در سفارت بودند و اصلا می‌دانستید که عده ای موفق به ترک سفارت شده اند؟


حدود 150 نفر آن زمان داخل سفارت بودند. ما حدس می زدیم که عده ای از سفارت خارج شده اند و در عین حال برای ما مهم نبود چون ما می خواستیم فقط یک تحصن موقت انجام دهیم و اصلا تصور آن مقاومت را از سوی آنان نمی‌کردیم و قصد گروگان‌گیری نداشتیم.
 

 

بعدها دانشجویان بازجویی از ایرانی‌های مرتبط با این ماجرا یا گروگان‌ها را بر عهده داشتند؟


به هیچ وجه، دانشجویان نه هیچ ایرانی و نه حتی هیچ آمریکایی را بازجویی نکردند. تنها یک سری اطلاعات اولیه از آمریکایی‌ها گرفته شد. به هیچ وجه دانشجویان نقشی در بازجویی های هیچ شخصی نداشتند. در آن زمان دادستانی بود و مرحوم آقای قدوسی دادستان بودند و آقای حجازی رابط بین دانشجویان و دادستانی بودند. از همان ابتدا پرونده های نظامی در اختیار بخش های نظامی قرار گرفت. اسناد اقتصادی و سیاسی را خودمان بررسی می‌کردیم و بعدتر که به تکنیک بازسازی اسناد دسترسی پیدا کردیم خودمان اسناد را بازسازی و ترمیم کردیم. در رابطه با پرونده افرادی که با سفارت آمریکا ارتباط داشتند ما هیچ نقشی نداشتیم اما اطلاعات را منتقل می کردیم. یعنی اگر نیروهای امنیتی از ما سوال می‌کردند که این افراد چه اسم رمزی داشته‌اند یا چه ارتباطات و نقشی داشته‌اند ما اینها را به صورت خاص فقط در اختیار نهادهای امنیتی قرار می دادیم. افشاگری‌ها در دستور کار ما نبود و این موضوع یکی از کارهای پیچیده دانشجویان بود که اشتباهات زیادی هم در آن رخ داد، من همین جا اعلام می‌کنم که اگر قرار بر نقد تاریخی آن 444 روز باشد راجع به چند نکته از جمله بستن چشم های گروگان ها، افشای بعضی اسناد، طولانی شدن روند گروگان‌گیری و مذاکره حرف دارم و اینها اشکالاتی بود که تاثیر اقدامات دانشجویان را خنثی کرد. کما این که من از مذاکرات الجزایر و قراردادش دفاع می‌کنم. جمله‌ای که با تلاش بسیار زیاد بهزاد نبوی در قرار داد قرار گرفت مبنی بر این که «آمریکا (چه از لحاظ سیاسی و چه نظامی) در امور داخلی ایران مداخله ننماید» در تاریخ آمریکا بی سابقه بود. این که ابرقدرتی بپذیرد در امور داخلی کشور دیگری دخالت می کرده است که حالا بخواهد بپذیرد دیگر مداخله نکند و این جمله نشان دهنده حقانیت دانشجویان ایرانی بوده است و حقارت آمریکا در این که در امور داخلی ایران دخالت می کرده است و همچنین بندی که به این می پردازد که اتباع آمریکایی نمی توانند علیه ایرانی ها اقامه دعوا کنند.


تسخیر سفارت توسط شما تا چه حد در قطع رابطه ما با آمریکا و طولانی شدن منازعه بین دو کشور تاثیر داشت؟


با اشغال سفارت رابطه ایران و آمریکا قطع نشد بلکه ماهها ادامه پیدا کرد، ارتباطات ایران و آمریکا، سال ها بعد از اشغال سفارت به نقطه ای رسید که می توانست برقرار شود. اردیبهشت سال 1359 بود که آمریکا رابطه با ایران را قطع کرد و امام گفتند ما نیز استقبال می کنیم. رابطه ماهها بعد از اشغال سفارت ادامه داشت و بارها نیز بعد از همین اشغال در این سی سال امکان برقراری رابطه به وجود آمد. اشغال سفارت آمریکا اثرات زیادی داشت و من نمی خواهم این اثرات را رد کنم یا کمرنگ کنم اما خود شما هم می‌بینید یک سال بعد از اشغال سفارت و  در زمان ریاست جمهوری ریگان، مک فارلین با کیک و اسلحه در فرودگاه مهرآباد حضور دارد اما رابطه به حالت قبل باز نمی‌گردد. عده ای از رادیکال ها چه در داخل و چه در خارج این پیوند را دچار خدشه کردند و کل این ماجرا به دانشجویان ارتباطی نداشته است.


موضوع امکان ارتباط با امریکا نبوده است که بارها به وجود آمد، تا پیش از اشغال سفارت بسیاری از حاضران در راس قدرت در جمهوری اسلامی در آن زمان یا حتی تندروهای مذهبی به این صراحت از دشمنی با آمریکا نمی گفتند اما اشغال سفارت توسط شما باعث شد که خیلی های دیگر شهامت این را پیدا کنند که بسیار تندتر از همان دانشجویان خط امام که حالا اصلاح طلب هستند در همان مسیر گام بردارند و فضا را در رابطه با این موضوع رادیکال تر هم بکنند و اهرم فشار به روی دولت‌ها شوند.


امکان دارد این اثرش باشد، این درست است اما ببینید الان می شود گفت که اقدام آن زمان دانشجویان منجر به رادیکال تر شدن فضا شد یا موجب حذف لیبرال ها از جامعه شد ولی اتفاقی که واقعا افتاد باید دیده شود، من قصد ندارم چون خودم در آن حادثه بوده ام از آن دفاع کنم، من تاریخ را روایت می کنم. برخورد تاریخ هم این است که تکلیف با آمریکا در سال 42 و با صحبت های امام روشن شد یا در طول انقلاب شعارهای «بعد از شاه نوبت آمریکاست» اصلا ربطی به دانشجویان ندارد. چریک های فدایی و مجاهدین خلق و سایر گروههای مسلح هنرشان ترور افسران آمریکایی بود، این که شاه دست نشانده آمریکایی‌هاست، دولت کودتایی بوده و کودتایی که آمریکایی‌ها انجام داده‌اند یا این که ساواک عامل سازمان سیا است مدام در جامعه شنیده می‌شد. همکاری‌های اطلاعاتی شاه و آمریکا اصلا به انقلاب هم ارتباطی پیدا نمی کرد و بسیار روشن بود. من بخشی را می پذیرم که شاید تندرویی هایی در بخش های دیگری به وجود آمد؛ اما این که اصرار کنیم اقدام دانشجویان پیرو خط امام عامل و باعث دشمنی بین ایران و آمریکا بوده به هیچ وجه نمی پذیرم. 16 سال پیش همان دانشجویان پیرو خط امام هسته اصلی جنبش اصلاحات را پایه گذاشتند و همین گروه بودند که به دولت آقای خاتمی کمک کردند که دیپلماسی جدیدی را پایه گذاری کند، چه کسانی بودند که اتوبوس بازرگانان را در همان برهه در تهران به گلوله بستند؟ پس 16 سال پیش شرایطی فراهم شد.با همین شرایطی که اکنون دولت آقای روحانی جلو می‌رود، دولت آقای خاتمی می توانست رابطه را دوباره برقرار کند تا این همه آسیب ها ادامه پیدا نکند و تا این حد تحریم ها ادامه نیابند و پرونده هم از آژانس به شورای امنیت نرود.
یادمان نرود این دانشجویان بلاخره با همه مخالفت ها و موافقت ها یک جایی در تاریخ معاصر ایران به دست آوردند. این دانشجویان نه وکیل شدند نه وزیر شدند نه جایگاه خاصی به دست آوردند. حتی مغضوب و مورد خشم هم قرار گرفتند و اتفاقا این مغضوب شدن دوسویه هم بود، این دانشجویان در هیچ جایگاه قدرتی نبودند، در یک زمانی جریان چپی که هسته اصلی آنان دانشجویان خط امام بودند شروع به بازخوانی گذشته خود کرد و یک جریان اصلاحات را طراحی کرد و بالاخره زمانی که آقای خاتمی رئیس‌جمهور شدند اینها هسته اصلی تفکر دولت خاتمی بودند و همین گروه بود که شعار تعامل با دنیا را می داد. خوب مشکلات که باید ختم می شد پس چرا ادامه یافت؟ بخش مهمی که اتفاق افتاد در دولت آقای احمدی نژاد و تحریم های بعدی و وضعیت تراژیک اقتصادی کشور با آن همه در آمدهای هنگفت نفتی محصول سیاست گذاری گروه و تفکر دیگری است و ربطی به اتفاقات گذشته ندارد. من اشتباهات را قبول دارم ، اشتباهاتی انجام دادیم ، بخشی مربوط به فریب خوردن ما بود، اما بخشی را نمی توانم بپذیرم. اقدام اعتراضی دانشجویان اقدام به حقی بود که قابل تکرار نیست و من خودم در مقابل اشغال سفارت های کشورهای دیگر ایستادم، نهایتا هم حرفی که در مناظره تلویزیونی به شریعتمداری در رابطه با اشغال سفارت انگلیس بیان کردم و گفتم اشغال سفارت انگلیس صد در صد اشتباه بوده و ربطی به اشغال سفارت آمریکا در 13 آبان 58 ندارد. اشغال سفارت آمریکا یک اقدام صرفا دانشجویی برآمده از یک جنبش دانشجویی در مقابل رفتار دخالت جویانه آمریکا در پیش از انقلاب و آن 8 ماه بعد از انقلاب بود.
در مورد دولت موقت و نهضت آزادی حرف بسیار است. در مورد افشاگری ها من خودم ایراداتی دارم و در مورد برخورد با دولت موقت هم همین طور . دولت موقت را دانشجویان ساقط نکردند ، آن چه وجود داشته مناسبات بین امام و دولت موقت بود و بازرگان باید خودش این رابطه را پیش می برد. به نظر من حتی بودن دولت موقت بعد از اشغال سفارت بسیار به نفع ایران بود.
 

 

 

اما افشاگری ها بر روی سرنوشت کاندیداها هم تاثیر گذاشت.


 خیر. اصلا این گونه نیست. در مورد کاندیداهای ریاست جمهوری تنها موردی که افشا شد اسناد مربوط به آقای مدنی بود. هیاتی که از طرف امام برای نظارت بر انتخابات ریاست جمهوری تشکیل شده بود اسناد را از ما خواستند. خواسته هیات هم روشن شدن ارتباطات مدنی بود که ما هم اسناد این ارتباطات را به آنها تحویل دادیم و آنها هم در تعیین محدوده های مربوط به کاندیداهای ریاست جمهوری نظرات سیاسی را به هیچ وجه دخالت ندادند.
برای درست دیدن این قضیه به لیست کاندیداهای ریاست جمهوری که در 5 بهمن 1358 تهیه و تنظیم شده دقت کنید. دانشجویان نه کاندیدا بودند نه کاندیدایی داشتند که بخواهند در حمایت از کسی کاری کنند. همه کاندیداها علاقه مند به سخنرانی روی دیوار سفارت بودند، به هر حال دیوار سفارت با آن حجم از خبرنگاران داخلی و خارجی خودش تبدیل به یک رسانه بود و کاندیداها بدون هیچ تفاوتی آنجا سخنرانی کردند. در این میان دعوای بین آقای بنی صدر و بازرگان به ما ربطی نداشت.

البته فکر می کنم برای پیدا کردن پاسخ بخش زیادی از پرسش های بعد از افشاگری ها تا بازداشت ها باید به این بپردازیم که چرا 444 روز این تسخیر به طول انجامید، من می خواهم برگردم به این روایت که چرا 48 ساعت این همه طولانی شد؟
 

خیلی صریح بگویم که وقتی وارد سفارت آمریکا شدیم دیگر آن جلسات و مذاکرات پشت درهای بسته نبود و ناگهان ما با اشخاصی مواجه شدیم که حتی آنها را نمی شناختیم. مدیریت و فرماندهی قضیه بسیار پیچیده شده بود.
بعد از ورود دانشجویان به داخل سفارت که همه وارد شدند در حین هماهنگی‌ها من پشت در ماندم و فکر می‌کنم حتی تصویری از آن ماجرا هنوز موجود باشد، یعنی من بیرون در سفارت بودم و خواهش می کردم که خوب من طراح این طرحم این در را بازکنید من هم داخل بیایم. به هر حال ما وارد سفارت شدیم و در همان ابتدا با موسوی خویینی‌ها تماس گرفتیم و ایشان هم خود را به سرعت به سفارت رساند. اتفاقی که افتاده بود آشفتگی محض بود، یعنی همه چیز بهم ریخته بود. فکر می‌کنم حدود ساعت 2 ظهر بود که من اولین مصاحبه مطبوعاتی را انجام دادم، عده ای داشتند ساختمان اصلی را جستجو می کردند و عده ای سعی می کردند امریکایی هایی را که در اختیار گرفته بودند را در یک مکان جمع کنند. شورای مرکزی دانشجویان آپارتمان سفیر که یک آپارتمان ویلایی در وسط سفارت بود را در اختیار خود گرفت و به عنوان مقر اصلی انتخاب کرد. اولین کاری که باید می کردیم روشن کردن موقعیت بود و از آقای موسوی خویینی ها خواستیم که ماجرا را با امام در میان بگذارد.  آقای موسوی خویینی ها با حاج احمد آقا تماس تلفنی برقرار کرد و اطلاع داد که دانشجویان انجمن‌های اسلامی هستند و این دانشجویان اقدام به تصرف سفارت آمریکا کرده‌اند و در اعتراض به آمریکا وارد سفارت شده اند و از مریدان امام هستند. همه این لحظات، لحظات پر اضطرابی برای ما بود که نکند با خشم مواجه شویم یا این که جنبش دانشجویی از این رفتار آسیب ببیند و یا برای انقلاب بد شود. حاج احمد آقا پیامی را از طرف امام برای دانشجویان فرستادند و آن جمله مشهور را می گویند که « جایی که گرفتید ، جای بسیار خوبی است و محکم آن‌جا بایستید و تکان نخورید». اما همچنان ما تصورمان این نبود که قرار است 48 ساعت تبدیل به 444 روز شود. اما کمی بعدتر مردم در محل سفارت حاضر شدند و بعد حاج احمد آقا وارد سفارت شد و به حادثه رسمیت داده شد و نقطه اوج این ماجرا ،سقوط دولت موقت بود.
 

/زمانی که شنیدید دولت بازرگان سقوط کرده چه احساسی داشتید؟


فهمیدیم ما خودمان شدیم گروگان این گروگان گیری. در آن لحظه فهمیدیم که دیگر ما کاره‌ای نیستیم، دانشجویان خط امام ، تحصیل و زندگیشان در گرو حادثه ای بود که در اختیارشان نیست، در حقیقت جامعه و افکار عمومی، رهبری انقلاب و تصمیم‌های شخصی همه صاحب منصبان آن زمان داشت این حادثه را به مسیری نامشخص هدایت می کرد. سهم ما در اتفاقات بعد از سقوط دولت موقت متفاوت بود.
 

حاج احمد آقا به افشای مستقیم اسناد هم اعتراض کرده بودند. گویا دانشجویان اسناد را مستقیم به روزنامه ها داده بودند.


اسنادی از داخل سفارت ربوده شد. حتی ما در دیداری با شخص امام این اطمینان را به ایشان دادیم که دانشجویان پیرو خط امام، متعلق یا با گرایشات به هیچ گروه سیاسی نیستند و ما تعهد داریم که یک خط مشی مشخص دانشجویی داریم با گروههای سیاسی رابطه نداریم و اسناد هم بلوکه شده است و به نفع یا به ضرر هیچ گروه سیاسی از آن استفاده نخواهد شد و امام نیز به ما اطمینان داشتند. اما یادم هست همان زمان در نشریه مجاهد ، وابسته به سازمان مجاهدین خلق برخی از اسناد چاپ شد و گاهی هم بعضی گروهها ادعا می کردند که اسنادی در اختیار دارند اما این به صورت عام نبود و اسناد به شدت به صورت حفاظت شده نگهداری می شد.
 

 

چگونه شما از جنبش اعتراضی موقت دانشجویی به این ماجرای طولانی مدت تبدیل شدید ؟


ببینید ما نقشی در این ماجرا نداشتیم و معتقد هستم فقط نباید به نقش طرف ایرانی توجه کرد، آمریکا هم در این قضیه نقش داشت. در اسناد مدارکی وجود دارد که صریحا سولیوان تصریح می کند باید از ایرانی ها و واکنششان ترسید، یکی از گروگان ها بعد از آزادی به کارتر گفته بود که اگر می خواستید شاه را به آمریکا راه بدهید ابتدا باید سفارت خود در ایران را تعطیل می کردید و اینها همه نشان از این داشت که طرف مقابل هم حساسیت های مردم ایران را نادیده گرفته و به آت توجه نکرده است.

 تا روز آخر گروگان گیری شما در سفارت حضور داشتید؟


خیر. حدود دو ماه آخر به دلایلی دیگر حضور نداشتم.
 

امروز نظر طراح اشغال سفارت آمریکا نسبت به مسائل روز سیاسی کشور چیست؟



در زمان دولت احمدی نژاد اتفاقاتی که افتاد هیچ ربطی به اتفاقات ابتدای انقلاب یا اهداف انقلاب نداشت، متاسفانه یک اجماع همگانی علیه ایران بود. اینکه اولویت آقای روحانی با توجه به تخصصش بخواهد سیاست خارجی و دیپلماسی بین المللی باشد راهکار مناسبی است و هم ایشان می تواند در آن موفق شود اما دیپلماسی ادامه سیاست داخلی است. نمی شود در سیاست داخلی فضا را بست، زندانی سیاسی داشت، افرادی را در حصر نگه داشت و با مردم محرمانه برخورد کرد. نمی‌شود جلوی گردش آزاد اطلاعات را گرفت و به جنبش های اجتماعی بی توجه بود و برای مذاکره برویم. اتفاقی که در دنیا می‌افتد این است که ژنرال های دیپلماسی هر کشور نماینده افکار عمومی مردم و جامعه خود هستند و اگر یک دولت پشتوانه اجتماعی اش ضعیف باشد و پای میز مذاکره هم ناچار است امتیاز بدهد و این منجر به ضعفش می شود و این نکته ای است که آقای روحانی باید مدنظر قرار بدهد. این که آقای خاتمی می‌گوید مطالبات عمومی مردم را افزایش ندهیم از سر دلسوزی است، اما از سویی از کجا باید بدانیم و مطمئن باشیم که در صورت ارتقا ندادن سطح مطالبات، آقای روحانی به این مطالبات پایبند باقی خواهد ماند؟ آقای روحانی اولویتش حل مساله دیپلماسی کشور است اما نباید برای حل مساله دیپلماسی حقوق بشر، جامعه مدنی ، آزادی مطبوعات و ... را نادیده بگیرد. در غیر این صورت فدا کردن این مسائل برای دست آورد خارجی ارزش ندارد. آقای روحانی تاکنون خوب پیش رفته و در مذاکرات عملکرد مثبتی داشته است، اما دست رئیس جمهور زمانی در مذاکرات باز خواهد بود که یک اجماع در داخل در جهت تعامل در دنیا باشد و این اجماع باید علنی شود و این که مخفیانه و در پس پرده باشد کمکی به دیپلماسی دولت روحانی نخواهد کرد. این که در نماز جمعه علیه دولت شعار بدهند و گفته شود دولت از طرف پایگاه های سنتی تحت فشار است بعد نمی‌تواند مذاکرات موفقیت آمیزی داشته باشد. اتفاقی که اکنون افتاده ، همان گونه که در دولت خاتمی به جریانات افراطی بی توجهی شد و آنها را خودسر نامیدند و فکر کردیم خودشان دارند این کارها را انجام می‌دهند و همین طور که جلوتر رفت دنیا متوجه اعتراضات و مقاومت های جدی در مقابل خاتمی شد تاثیرات خاتمی در دنیا کمتر شد. طرح گفت‌و‌گوی تمدن ها برای دنیا بسیار نو و جذاب بود؛ اکنون هم همین اتفاق را می‌خواهند برای آقای روحانی تکرار کنند و وی را نیز در همین موقعیت قرار دهند. آقای روحانی و دولتش باید علاوه بر بازکردن گره های سیاسی و اقتصادی ، گره های اجتماعی را نیز باز کنند و این که آقای روحانی بخواهد در چهارچوب قوه مجریه عمل کند و بگوید من رئیس قوه مجریه هستم رای دهندگانی که به امید تغییر به وی رآی داده اند را نا امید خواهد کرد . این که رئیس قوه قضاییه و مقننه و بسیاری دیگر راجع به سیاست خارجی و بسیاری از موارد دیگر نظر می دهند و اظهار نظر می کنند بعد رئیس قوه مجریه کشور خود را در چهارچوب مجریه محدود کند ، صحیح نیست. آقای روحانی 18 میلیون رای دارد و حق دارد به عنوان نماینده ملت راجع به بسیاری از موارد صحبت کند ، و این صحبت کردن از کمترین حقوق وی است  و بخشی از قدرت آقای روحانی باید پشتگرمی به رای دهندگان خود و بسیاری از رای دهندگان سایر کاندیداها باشد.

بازدید از صفحه اول
sendارسال به دوستان
printنسخه چاپی
نظر شما: