در ترکیه، توفیق فعالان کردستانی در برقراری مناسبات حسنه با طیفهای گوناگون اسلامگرا، دموکرات و لیبرال فقط یک مهارت ارتباطی نبود. آنها در طول این سالها کوشیدند میان مطالبه محلی و خاص خود با ارزشهای جهانشمول نظیر دموکراسی و حقوق بشر و با خواست رهایی دموکراتیک ملی در سطح ملی و ترکیهای، مفصلبندی کنند. کردهای ترکیه اگرچه در ابتدای مبارزه از «هویت» آغاز کردند اما در فرآیند یک مبارزه مدنی و از خلال بسط مناسبات با سایر آزادیخواهان ترکیه آموختند که هویت به تنهایی و بدون ترکیب با ارزشهای فراهویتی نمیتواند عامل رهایی باشد. جنبشی که در ابتدای راه، سوخت خود را از یک هیجان رمانتیک ملیگرایانه میگرفت، در میانه این راهپیمایی دشوار این پرسش نیرومند را فراروی خود نهاد که چه فضیلتی خواهد بود برای کردها که یک کمالیسم و آتاتورکیسم کردی را برضد کمالیسم مستقر علم کنند؟ آیا نمیتوان ساختار دولت - ملت را به پرسشی بنیادی گرفت و در جستوجوی اشکال نوینی از همبستگی ملی و فراملی برآمد که کاستیهای یکصد ساله اخیر دولت - ملتهای منطقه را تکرار نکند؟ آیا نمیتوانیم در همان حال که مهندسی ملتسازیهای استعماری و مرزبندیهای استعمارساخته میان این یا آن ملت همسایه را به زیر سؤال میبریم بدون تغییر حتی یک وجب از مرزهای ملی با خویشاوند و همتباران خود در آنسوی مرزها متحد شویم و این اتحاد درونقومی را به یک اتحاد بزرگتر با سایر ملتهای این منطقه مظلوم پیوند بزنیم؟
این سؤال در میان کردهای ترکیه به تز «ملت دموکراتیک» یعنی کوشش برای جمع میان دو عنصری که در خاورمیانه یکصد سال اخیر جمعناپذیر بودند راه برد. پرسش این بود که چگونه میتوان هویت ملی را که در این جغرافیا سر آشتی با دموکراسی و با تکثرگرایی فرهنگی و زبانی و قومیتی نداشته با این ارزشها آشتی داد؟ وقتی کردهای ترکیه به آستانه این پرسشهای بزرگ رسیدند و کردار سیاسی و نوروزی خود را با این پرسشها پیوند زدند، در آنکارا واستانبول نیز ندایی از سوی آزادیخواهان و دموکراسیخواهان ترک برخاست که «کردها اگر به همین ترتیب پیش بروند ما ترکها را هم آزاد خواهند کرد». متأسفانه جنگهای خانگی در سوریه این فرآیند رو به رشد را متوقف و حتی معکوس کرد. پیشتر این احساس وجود داشت که کردستانیشدن از راه «ترکیهایشدن» یعنی ارتقای هویت «ترک» به «شهروندی جمهوری ترکیه» میگذرد و راه دیاربکر (مرکز کردنشین ترکیه) از منزلگاه آنکارا و از پارلمان عبور میکند.
در نوروز ۲۰۱۴ یک فعال هویتطلب کردی که اندکی بعد با ۲۷ سال سن عنوان جوانترین شهردار ترکیه را به خود اختصاص داد، میتوانست چنین بگوید: «خلق کرد «منتدار» (وامدار) کسی نیست. هر آن دستاوردی که تا به امروز داشتیم محصول مبارزه غرورآمیز کردها بوده است - لیلا ایمرت». آیا بارزانی هم میتواند چنین ادعایی بکند؟
کردشناسی و ترکیهشناسی در دیار ما هیچگاه این تحولات عظیم و آن دستاوردهای بزرگ را در همسایه ندید. هنوز هم وقتی کثیری از کارشناسان و حتی چهرههای شاخص ملیگرایی و غیر ملیگرایی از ترکیه سخن میگویند در نقطه «در ترکیه کردها ترک کوهی محسوب میشوند اما ما آریاییها ...» قفل شدهاند. این سخن بیش از آنکه یک بوم و بر ستایی نژادپرستانه باشد، تحقیر کردهای همسایه است که در این ایام دست در دست برادران و خواهران ترک خود فهرستی مشخص از مطالبات مدنی و تاریخی را بر حاکمیت تحمیل کرده و یا به شیوهای اصلاحطلبانه آن را به کف آوردهاند. سخن خودمدیری زیبنده کردهای ترکیه است از آنرو که طی این سالها، از خلال تلفیق گفتمان هویت و دموکراسی و از خلال فعالیت مدنی در شهرداریها موفق شدهاند شهرداری ۱۰۳ شهر (سه کلانشهر)، شهرستان و شهرک را به خود اختصاص بدهند. آنها در انتخابات ۲۰۱۵ توانستند ۸۰ نماینده به مجلس ترکیه بفرستند، اتحاد دموکراتیک کردها و نیروهای اپوزیسیون در آنکارا و استانبول برای نخستین بار حزب حاکم را از اکثریت قاطع در پارلمان محروم کرد و بسیاری دستاوردهای فرهنگی و هویتی که اختصاص یک کانال رسمی ۲۴ ساعته به زبان کردی در آنکارا بخشی از آن به شمار میرود.
امثال بارزانی در هر آن چیزی که «دستاورد کردها» مینامند بیش از آن به امریکا وابستهاند که مثل آن کردبچه گُرد و دلیر بگویند ما مستقل هستیم و «منتدار» هیچکس نیستیم. آنچه که در اقلیم، رفراندوم «استقلال» نامیده شد بهواقع رفراندوم استقلال نبود، محاسبهای خطا بود در خط وابستگی دیرینه.
شوک شکست در کرکوک و سایر مناطق اقلیم که بهطور طبیعی برای یک جنبش هویتطلبانه و خواهان خودمدیری میتواند بدل به یک موهبت برای «آغازی نوین» و برای اتخاذ یک رویکرد واقعا نوین شود، هنوز نشانههای سازنده و آگاهیبخش خود را آشکار نکرده است. اما باید منتظر ماند و بسط تدریجی نتایج آن شکست سازنده را به تماشا نشست. چنین شوکی در صورتی که از صافی یک خودانتقادی ژرف و همهجانبه عبور کند، میتواند مقدمه یک گسست بیشائبه از سنت وابستگی دیرینه به امریکا و برقراری یک پیوند نوین با بغداد و با همه آزادیخواهان منطقه باشد.
چهرههای وابسته به بارزانی تا همین اواخر تأکید میکردند که امریکا مانع از تهاجم ارتش عراق به کرکوک خواهد شد. آنها وقتی خود را مواجه با ارتش عراق دیدند سعی کردند شکست خود را به ایران فرافکنی کنند و با به کار گرفتن عنصر ایرانهراسی گفتند: «امریکا چرا در قبال پیشروی ایران سکوت کرده؟» همین محافل وابسته، ترکیه را مخاطب قرار میدادند که چرا به جای تأسیس یک ائتلاف ضد شیعی وضد ایرانی، با ایران همسو شده. آیا باید یک بار دیگر شاهد مقالات و لابیگریهایی شد که سمتگیری اصلی آن متوجه امریکاست و بر مبنای رسالتی خودخوانده از جانب کردها، میگوید «چه شد که میگفتید ما کردها متحد طبیعی غرب واسرائیل هستیم؟» یا باید ندای خودانتقادی درونی را در میان نسل جوان و جدید اقلیم شنید که در جست وجوی رویکردی متفاوت از پدران هستند؟
همه شواهد میدانی گواه بر این است که کرکوک را قدرتی هوشمند آزاد کرده که درایت گفتوگویی و مسئولیتپذیری رهبران محلی و مرکزی در کنار حداکثر مراقبت و خونپرهیزی فرماندهان، مؤلفههای اصلی آن بود. این قدرت هوشمند و این ترکیب معجزهآسا میتواند کل منطقه را از اسارت یک سلسله جنگهای بیپایان خانگی آزاد کند. یک ایران کارآزموده در عرصه مذاکرات برجامی که ترامپ بارها هراس شیطانی خود را در قبال سطح مهارت ارتباطی و تعاملی او با جهان بر زبان آورده، میتواند در کنار جامعه جهانی، پیشتاز یک سلسله مذاکرات و گفتوگوهای وسیع درونمنطقهای و بینافرهنگی و بیناقارهای باشد و نقش بیبدیل خود را در رهایی همگانی ملتهای مظلوم این حوزه تمدنی از باتلاق جنگهای خانگی ایفا کند.