انور خامهای در ابتدا از شاگردان فیزیک دکتر تقی ارانی در دبیرستان بود که بعدها با مارکسیسم و تفکرات ارانی آشنا و از همراهان او شد که به دستگیری او و دیگر افراد حلقه ارانی در دوران رضاشاه منجر شد که به گروه پنجاهوسه نفر موسوم است. یک ماه پس از شهریور ۱۳۲۰، با سقوط رضاشاه و با آزادی تدریجی زندانیان سیاسی، حزب توده در مهر ۱۳۲۰ تأسیس شد؛ گر چه خامهای به دلیل مخالفت با مرامنامه حزب و ... تا سه سال عضویت در حزب را به صورت رسمی نپذیرفت اما در این ایام با فعالیتهای خود، خواستار اصلاح در حزب بود که در نهایت به عضویت او در سال ۱۳۲۳ انجامید. خامهای در تمام این سالها تا دی ماه ۱۳۲۶ که زمان انشعاب او و دیگر همفکرانش از حزب توده بود، همواره در وقایع و حوادثی که بر این حزب رفته است، حضوری پر رنگ داشته؛ چنان که بخشی از خاطرات سیاسی او (که سالها پیش منتشر شده است) ایام همکاری و عضویت او در حزب توده را روایت میکند که از امهات آثار معاصر برای درک حوادث یک قرن اخیر مملکت ماست؛ ناگفته نماند مهمترین علت انشعاب، مخالفت گروهی از اصلاحطلبان حزبی با متکی بودن حزب توده به شوروی بود به قسمی که منافع ملت ایران را فدای امیال و نظرات مقامات شوروی میکرد و از قضا انور خامهای مبتکر و طراح انشعاب از حزب توده و خلیل ملکی هم پرچمدار این انشعاب به حساب میآمد؛ گفتوگوی پیش رو به مناسبت سقوط فرقه دموکرات آذربایجان در ۲۱ آذر ۱۳۲۵ به زمینههای پدیدآیی فرقه دموکرات، رابطه حزب توده با فرقه دموکرات و کم و کیف وابستگی حزب و فرقه به شوروی را مورد بررسی قرار میدهد که در ادامه میخوانید.
شما در خاطراتتان به وابستگی حزب توده به شوروی بسیار تأکید کردهاید و معتقدید که حتی حزب توده با اجازه سفارت شوروی و مراجعات اسکندری و نوشین و در نهایت رضا روستا به سفارت شوروی (برای کسب اجازه از آنها) تأسیس میشود. برای آغاز بفرمایید علت وابستگی حزب توده به شوروی چه بود؟
ما از همان ابتدا یک خوشبینی نسبت به شوروی داشتیم. در واقع عموم کسانی که مارکسیست بودند یا عقاید سوسیالیستی داشتند، از شخص سلیمان میرزا اسکندری بگیرید تا خلیل ملکی و دیگران، همه نسبت به شوروی خوشبین بودند، در واقع بیهوده خوشبین بودند. ما معتقد بودیم چون شوروی دارای ماهیت مارکسیستی است نمیتواند به امپریالیسم و سلطهگری متمایل شود. توجه داشته باشید که در آن زمان مملکت ما از جانب امپریالیسم زخمهای زیادی خورده بود. ما باور داشتیم چون در شوروی، سوسیالیسم حاکم است و یک شخص سوسیالیست هم نمیتواند طرف باطل را بگیرد، در نتیجه نسبت به شوروی خوشبین بودیم ولی اشتباه میکردیم و بیخودی خوشبین بودیم!
شاید مهمترین نمود وابستگی حزب توده به شوروی را بشود مسأله پیشنهاد و امتیاز نفت از سوی کافتاراتزه و متعاقب آن راهپیمایی حزب توده در آبان ۱۳۲۳ دانست که حزب قصد داشت دولت ساعد را وادار به پذیرش امتیاز نفت برای شوروی بکند! آیا خود شوروی در سازماندهی این راهپیمایی نقش داشت؟
بله. به طور کل در تظاهراتی که حزب توده انجام میداد شوروی مبتکر بود. چون همه ما طرفدار شوروی و در اختیار حزب کمونیست شوروی بودیم، هر چه میگفتند ما اجرا میکردیم و هر تصمیمی میگرفتند، انجام میدادیم. در این تظاهرات هم سربازان شوروی حضور داشتند و حمایت میکردند. خود من در روز تظاهرات در ساختمان سابق روزنامه مردم بودم و در بالکن این ساختمان که نزدیک مجلس بود، جمعیت را تماشا میکردم. البته برخی هم در حزب توده مخالف این تظاهرات بودند و استثنا به حساب میآمدند و این مخالفتشان را با صدای بلند بیان نمیکردند؛ به دلیل این که نمیتوانستند در برابر اراده شوروی صدای بلندی داشته باشند و خود را به آنها فروخته بودند. اگر چه قلباً مخالف بودیم با وجود این چون شوروی حمایت می کرد صحیحِ مطلق قلمداد میکردیم! همچنین این تظاهرات محبوبیت حزب در میان مردم را کم کرد چون عملاً از منافع بیگانه حمایت میکرد.
برسیم به فرقه دموکرات. شما در دوران رضاشاه جزو گروه ۵۳ نفر بودید که با کمونیستهای قدیمی مثل جعفر پیشهوری، هم زندان و حتی همبند بودید؛ از افکار پیشهوری بگویید و این که چه ارتباطی میان او و شوروی وجود داشت؟
پیشهوری اصلاً نوکر شوروی بود و هر کاری میکرد به دستور مقامات شوروی بود و همان حزبی هم که تشکیل داد به دستور آنها بود. در زندان ما با افکار هم آشنا میشدیم و هیچ جایی بهتر از زندان نمیشد از عقاید هم مطلع شد. به دلیل این که صبح تا شب همراه هم بودیم. در زندان و صحبتهای ما با هم بود که من متوجه شدم پیشهوری آن صمیمیتی که بعضی کمونیستها نسبت به شوروی داشتند را نداشت و انتقاداتی به آنها میکرد. به دلیل این که او قبل از زندانِ رضاشاه اختلافی با کمیترن پیدا کرده بود اما علت این که او بعد از زندان و تا آخر عمر وفادار شوروی باقی ماند به این دلیل بود که راه دیگری نداشت و تنها حامی او همان شوروی بود. ولی این نکته را هم باید بگویم که شوروی در آن زمان یک سیاست واحد نبود! از یک طرف استالین وجود داشت که کسی حق نفس کشیدن جلوی او را نداشت و در طرف دیگر میر جعفر باقروف در آذربایجان شوروی بود که سیاست شوروی در آن زمان نسبت به ایران در دست او بود. در واقع پیشهوری از او دستور میگرفت. نقشه تشکیل فرقه دموکرات هم از طرف باقروف کشیده شده بود که هدف نهاییاش تجزیه آذربایجان از ایران بود.
به نظر شما چه عواملی باعث تشکیل فرقه دموکرات شد؟
این هم از سیاستهای شوروی بود. گفتم که شوروی هدف اصلیاش دستیابی به نفت شمال بود و به دنبال یک وسیله فشاری بود که دولت را وادار به دادن نفت شمال کند؛ این وسیله فشار چیزی جز فرقه دموکرات نبود و به همین دلیل هم وقتی روسها با قوام به توافقهایی در این زمینه رسیدند فرقه را به حال خود رها کردند و اسلحههایشان را از آنها گرفتند و تنهایشان گذاشتند! ولی خود فرقه دموکرات این را درک نمیکرد و گمان میکرد شوروی واقعاً و قلبا حامی آنهاست! به نظر من اگر کافتاراتزه در مأموریت خود به نفت شمال دست پیدا میکرد هیچ وقت فرقه دموکرات تشکیل نمیشد. البته شوروی برای فشار به دولت، ارتش خود را هم در کشور ما داشت که هنوز ایران را ترک نکرده بودند ولی در هر صورت باید ایران را تخلیه میکردند؛ به همین دلیل روسها تمرکز خودشان را روی فرقه دموکرات گذاشتند.
در اواخر دوران رضاشاه آذربایجان پذیرای مهاجرانی بود که سالها پیش از آن خودشان یا پدرشان برای کار به شوروی رفته بودند و وقتی از شوروی به ایران آمدند دیگر به مانند مردم آذربایجان علایق وطنی نداشتند. نقش مهاجران در تشکیل فرقه دموکرات چه بود؟
بله اینها همگی نوکران شوروی بودند به دلیل این که در آنجا بزرگ شده و تحت تأثیر آنها بودند؛ همینها بودند که بعداً به سازمان ایالتی حزب توده در آذربایجان پیوستند و با خلیل ملکی درافتادند و زمینه الحاق حزب به فرقه دموکرات را پدید آوردند. مردم آذربایجان هم با این مهاجران مشکلات زیادی داشتند.
چطور با وجود اعتراضی که از طرف کمیته مرکزی حزب توده نسبت به ادغام حزب در فرقه دموکرات وجود داشت در نهایت سازمان ایالتی حزب توده در آذربایجان به فرقه دموکرات پیوست؟
بله مخالفتی شد ولی در نهایت بعضی از جمله عبدالصمد کامبخش با رابطههایی که با سفارت شوروی داشتند متوجه شدند که عمل فرقه دموکرات سرخود نبوده و با دستور شورویها این کار را کردهاند. در نتیجه حزب در این زمینه مجبور به سکوت شد.
شما در خاطراتتان از کمکهای کامبخش (از اعضای برجسته حزب توده) به فرقه دموکرات صحبت کردهاید؛ این کمکها چه بود؟
کامبخش در ابتدا از افسران مهم ارتش بود و با تمام افسران مهم و بزرگ ارتش، چه آنهایی که خودشان را به رضاشاه فروخته بودند و چه کسانی که اینطور نبودند، ارتباط داشت. او بعدها رابط سازمان افسران و درجهداران تودهای شد و از ارتش در جهت مقاصد خودش و حزب توده بهرهبرداری میکرد؛ در مورد فرقه دموکرات هم چون آنها نیاز به تجهیزات و وسایل و کادر داشتند، کامبخش به وسیله سازمان افسران نیازهای آنها را برطرف میکرد و حتی چند باری بعضی خلبانها با هواپیماها و تجهیزات ارتشی به آذربایجان فرار کردند و به آنها پیوستند! البته قبل از تشکیل فرقه دموکرات و از قدیم اختلافاتی بین کامبخش و پیشهوری وجود داشت ولی با وقوع جریان آذربایجان چون کامبخش از نوکران شوروی و سرسپرده آنها بود به حمایت از فرقه پرداخت که مورد حمایت شوروی هم بود و در نتیجه اختلافات آنها از بین رفت.
همچنین یک عامل دیگر منجر به اتکای بیشتر حزب توده به فرقه دموکرات شد. با این توضیح که بعد از تشکیل کابینه ائتلافی قوام، حزب توده هم به این کابینه متمایل شد؛ من در قیاس با کیانوری یا خلیل ملکی نسبت به همکاری با قوام السلطنه بدبینتر بودم و از ضررهای این ائتلاف برای اعضای حزب صحبت میکردم. به هر حال این ائتلاف عمر زیادی نکرد و بعد از شکست سیاست ائتلاف با قوام، حزب توده اتکایش به فرقه دموکرات بیشتر شد؛ حتی رهبران حزب توده این اواخر امید داشتند که فرقه دموکرات در برابر ارتش مقاومت کند! چنانچه ایرج اسکندری گفته بود: «وقتی خبر فرار پیشهوری و دموکراتها را شنیدم و دانستم که شوروی با مقاومت فرقه مخالفت کرده است نشستم و زارزار گریستم!» حزب توده و فرقه دموکرات اگر چه تفاوتهایی با هم داشتند اما بیشترین شباهت را در نوکری شوروی و سرسپردگیشان به حزب کمونیست شوروی داشتند؛ یادم میآید که بعضی اعضای حزب توده در محافل خصوصی از شوروی انتقاد میکردند ولی در عین حال میگفتند چارهای جز اطاعت از شوروی نداریم چون حامی دیگری جز او وجود ندارد! اما در محافل رسمی فقط اطاعت گوی حزب کمونیست شوروی بودند و از آن انتقادات جمع خصوصی خبری نبود.
زمانی که فرقه دموکرات در آذربایجان حکومت میکرد شما سفری به آذربایجان داشتید (نوروز ۱۳۲۵) و ظاهراً دیدارهایی با سران فرقه کردید؟
بله من با پیشهوری دیدارهایی کردم و بعد از سفر، پیشهوری از طریق من پیامی برای کامبخش یا کشاورز داشت که آن پیام را به کامبخش رساندم و در کتاب خاطراتم عین واقعیتی که پیش آمد را بیکم و کاست شرح دادهام.
دستگاه تبلیغاتی فرقه دموکرات در آن زمان روی اصلاحات خودش بسیار تأکید میکرد و بابت این مسأله به خود میبالید! از جمله تأسیس رادیو، دانشگاه، اصلاحات کشاورزی یا اصلاحات به اصطلاح فرهنگی؛ با توجه به این که شما از نزدیک، آذربایجان را در آن سالها دیده بودید از ماهیت این تبلیغات بگویید...
اینها اصلاً چیزی نبود! جز تبلیغات چیز دیگری نبود! رادیو تبریز که توسط شورویها ایجاد شده بود و فرقه هیچ نقشی در پدید آوردن آن نداشت؛ تأسیس دانشگاه که اصلاً خندهدار بود! و سه استاد بیشتر نداشت که پیشهوری و بیریا از جمله مثلاً استادان آنجا بودند که لیسانس هم نداشتند! بنابراین اگر هم چیزی داشتند از بابت شوروی بود و خودجوش نبود و بعد هم شوروی همه این اسباب و تجهیزات نظامی را پس از این که به مقصود خود رسید و با قوام توافقی حاصل شد از آنها گرفت!
نقش قوامالسلطنه در حل مسأله آذربایجان از دید شما چه بود؟
قوام به دلیل دوستی که با شوروی داشت آنها به او اعتماد داشتند و در نتیجه مذاکراتی که قوام بر سر نفت با شوروی کرد و به توافقهایی رسید، آنها هم وسیله فشار یعنی فرقه دموکرات را رها کردند و اسلحه و مشاوران خودشان را از آنها گرفتند. گرچه قوام در این جریانها هم به حزب توده و هم به شوروی نارو زد!
بنابراین با وجود اختلافاتی که شما در آن سالها با قوامالسلطنه داشتید، نقش او در حل مسأله آذربایجان مثبت بود؟
بله تا حدودی مثبت بود.
به عنوان آخرین سؤال بفرمایید وقایع آذربایجان چه تأثیری در انشعاب شما و همفکرانتان در سال ۲۶ از حزب توده داشت؟
البته انشعاب ما صرفاً به دلیل وقایع آذربایجان نبود و عوامل دیگری هم دخالت داشت که شامل تمام حوادثی بود که از زمان تأسیس حزب توده (که با اجازه شوروی تأسیس شد) تا وقایع آذربایجان و پس از آن بر حزب گذشت و همه این وقایع در انشعاب ما تأثیر داشت. اما به طور کل وابستگی حزب توده به حزب کمونیست شوروی که یکی از نمودهای آن وقایع آذربایجان بود حتماً در این انشعاب نقش داشت.»