عملکرد دولت اعتدال را چگونه ارزیابی میکنید و نقاط ضعف و قوت دولت را در چه میدانید؟
پیش از هرگونه بحث و بررسی پیرامون دولت توجه به چند نکته ضرورت دارد. روحانی نه اصولگرا و نه اصلاحطلب، بلکه اعتدالی است. با این وجود او هیچ گاه شعارهای جناح راست نظیر بستن کنسرتها و سختگیریهای غیر ضروری در مسائل اجتماعی را طرح نکرد بلکه موضوعاتی را طرح نمود که اصلاحطلبان جرأت ابراز آن را نداشتند. اما هنگامی که کسی وعدههایی میدهد باید به وعدهها عمل کند، چراکه مردم برحسب شعارها و سخنان او رأی دادند نه شخص حسن روحانی. هم از نظر عقلی و نیز از نظرمنطقی، عقلایی، عرفی و شرعی وفای به عهدها و پیمانها ضرورت دارد. البته برای ارزیابی میزان وفاداری به شعارها باید اندکی منتظر ماند و پس از 4 سال میزان تحقق او به وعدهها یا به تعبیر دیگر وفاداری به مردم را بررسی نمود. هر چه او وفادارتر باشد، مردم امیدوارتر و خوشحالتر خواهند بود، اگر این وعدهها انجام نشود مردم مایوستر خواهند بود و ضربه سنگینی به نظام و اصلاحطلبان وارد خواهد شد.
اصلاحطلبان بهتر است چه استراتژی و روشی را در چهارسال آینده اتخاذ کنند؟
از آنجا که ما بین کاندیداها خیرالموجودین را روحانی دانستیم و با توجه به همه شرایط و ملاحظات او را شایستهترین فرد پنداشتیم و با تمام قدرت از او حمایت کردیم، به حسب ظاهر عملکرد او اعم از موفقیت و ناکامی رئیس جمهور بر آینده اصلاحطلبان اثر خواهد گذاشت، اما اگر اندکی درنگ نماییم، درمییابیم که اصلاحطلبها از برنامه حمایت کردند نه شخص و در شرایطی این حمایت صورت گرفت که شخص بهتری نداشتیم و او خیرالموجودین بود. اگر خواص و عامه این تحلیل را بپذیرند، اصلاحطلبها نه تنها نباید پاسخگوی عملکرد ریاست جمهوری باشند، بلکه باید به نمایندگی از مردم از رئیس جمهور پرسشگری کنند. مردم این واقعیت را به خوبی دریافتند که اصلاحطلبان از شخص روحانی حمایت نکردند بلکه برنامههای او را مورد حمایت قرار دادند. اکنون پرسش مهم این است که اگر دولت وفادار نماند چه باید کرد؟ نباید فراموش کنیم که به محض وقوع کمترین نقصانی در مجموعه دولت مردم جلوی ما را خواهند گرفت و خواهند گفت که شما ما را به این مسیر و فرد راهنمایی کردید. آیا ما به عنوان کنشگران اصلاحطلب میتوانیم نسبت به دولت انتقادات تند، تضعیف کننده و تخریب کننده داشته باشیم؟ در پاسخ به این پرسش در درجه نخست باید گفت اکنون برای نقد دولت خیلی زود است. وزرا تازه مستقر شدهاند که بخواهند به وعدههای خود عمل کنند، اما اگر ضعفی دیدیم، نباید باب انتقادکردن را به دلیل حمایت خود ببندیم و از سوی دیگر سراغ تخریب نیز نرویم و نباید پشت دولت را خالی کنیم. در جامعه ما مجموعهای به دنبال تخریب دولت هستند، آنها دنبال فرصت میگردند که پشتیبانهای دولت این مجموعه را تنها بگذارند تا آنان تخریب خود را از سر بگیرند، لذا عقل و منطق به ما فرمان میدهد که حمایت توأم با نقد را در دستور کار خود قرار دهیم. در دوره نخست روحانی نیز ما به صورت مشروط از روحانی حمایت کردیم، من به شخصه در سال گذشته اعلام کردم که ما چک سفید امضا به کسی نمیدهیم، بلکه به دنبال تلاش در جهت تحقق هدفها، ایدهها و آرمانهای خود هستیم. اکنون نیز حمایت میکنیم و البته از دولت و دولتیها میخواهیم که به تعهدات خود عمل کنند، در این صورت ما تا آخرین روز به حمایت خود از دولت ادامه میدهیم که دولت پیروز شود. از همین تریبون استفاده میکنم و از دوستان میخواهم درباره نقد کردن از دولت افراط و تقریط نکنند.
بخشی از اصلاحطلبان به خاطر عدم استفاده از نیروهای اصلاحطلب در دولت دلگیر شدند و برخی معتقدند که ما باید پیش از انتخابات96 سهم خود را از دولت مطالبه میکردیم. این تحلیل را تا چهاندازه میپذیرید؟
اگر به تمام مصاحبههای من در یک سال گذشته رجوع کنید، پاسخ پرسش خود را میگیرید. به کرات گفتم که اصلاحطلبان یکسویه از دولت حمایت نکنند. مکررا دنبال ایجاد مذاکره میان اصلاحطلبان و دولت بودم حتی در این مسیر به نزدیکان روحانی پیام دادم که شما با همه اصلاحطلبان جلساتی برگزار نمایید نه اینکه همه نیروهای اصلاحات را در چهار یا پنج نفر خلاصه کنید. من مصرانه میخواستم که جلسات متعددی با هیأتهای اصلاحطلب در سراسر کشور برگزار شود و دولتیها دیدگاههای آنها را بشنوند. گفتم میشود به گونهای کار را پیش ببریم که به تلخی کشیده نشود و اصلاحطلبان فوج فوج دیدگاهها و نقطه نظرات خود را مطرح کنند. معنای سهمخواهی هم مدنظر نداشتم بلکه به دنبال طرح مطالبات معقول بودم. متاسفانه از آنجا که ما گاهی افراط و تفریط میکنیم در این صحنه هم افراطی عمل کردیم. یعنی چند نفر مأمور شدند که با روحانی جلساتی را برگزار نمایند. مشکل اصلی در اینجاست که من همواره فریاد میزدم چند نفر به جای همه اصلاحطلبان تصمیم نگیرند، دهنها را نبندند و به دیدگاههای مختلف احترام گذارند. در این موضوع صحت گفتههای من عیان شد. چهار پنج نفر رفتند و بر سر حمایت مطلق از روحانی به توافق رسیدند. من از یکی دو سال قبل به دنبال این بودم که اصلاحطلبان از حمایت مطلق پرهیز کنند و حتی روحانی نیز چنین انتظاری را در خود نپروراند، بلکه بنشینند شرایط و تعهدات متفاوتی بگذارند تا کار بدین جا نرسد. من معتقدم اگر بیمهری صورت بگیرد علاوه بر روحانی، آنانی که خود را در جایگاهی میدانند که به جای همه اصلاحطلبان تصمیم بگیرند مقصرند و باید پاسخگو باشند که چرا جلسات روحانی با اصلاحطلبان را از لحاظ تعداد و کیفیت گسترش ندادند. فقط دو سه مرتبه در ماه رمضان سالهای مختلف افطاری میان روحانی و اصلاحطلبان برگزار شده که تنها دو سه نفر گزینشی صحبت کردند. چنین چیزی کفایت نمیکند بلکه روحانی که به دنبال حمایت همه مجموعه اصلاحات است باید با همه نیروهای برجسته اصلاحطلب جلسه بگذارد، انتقادات را بشنود، به آنها پاسخ دهد، برای نقاط ضعف فرایند اصلاح در نظر بگیرد و به اصلاحطلبان میدان دهد، اما دوستان نگذاشتند و به جای همه ما تصمیم گرفتند. من به نوبه خودم این تصمیم را قبول نداشته و ندارم و به احدی اجازه نمیدهم که کسی به جای من تصمیم بگیرد، نه من بلکه همه اصلاحطلبان کشور چنین نظری دارند، بنابراین چند نفر خود را قیم اصلاحطلبان ندانند و دهانها را نبندند. البته هنوز برای گلایه از روحانی زود است، اما میتوان چنین رفتاری را از سوی هر کس که باشد به نمکنشناسی و عهدشکنی تعبیر کرد.
برخی از اصلاحطلبان معتقدند که ائتلاف با اعتدالگرایان و اصولگرایان معتدل بنا به ضرورت انجام شد و کار درستی بود، اما اکنون نتیجه خاصی نداد و ادامه این روش به قیمت استحاله نظری اصلاحطلبان تمام خواهد شد، لذا نباید ائتلاف را ادامه دهیم. نظر شما چیست؟
ائتلاف یک شرایط زمانی خاصی را میطلبد و همیشه نباید ائتلاف کرد، چراکه هر شخصی، مجموعه و تشکلی، برای خود دیدگاه، ایدئولوژی، استراتژی و برنامه مشخصی دارد که هویتش را شکل میدهد. اگر همواره ائتلاف را مدنظر داشته باشیم هویتها از بین میروند. لازمه تعدد احزاب و تشکلها وجود مابه امتیاز و اشتراک است، یعنی از سویی وجه مشترک اصلاحطلبی را داشته باشند و از سویی تمایزات خود را دنبال کنند. باید هر حزبی با اراده و سلیقه جمعی براساس هویت خود حرکت کند. در زمان خاص مانند انتخابات این هویتها کنار هم مینشینند تا تصمیم مشترک عادلانهای را اتخاذ نمایند و مجموعه اظهارات افراد و اشخاص به نظر پخته سنجیده، عاقلانه و منصفانهای برسد که به آن ائتلاف گوییم. ائتلاف پدیده نوینی نیست بلکه از ابتدای انقلاب سابقه داشته است. از سوی دیگر باید بدانیم ائتلاف دائمی نخواهد بود و به محض رفع ضرورت، محو خواهد شد. ائتلاف از همان مجلس دوم در دستور کار قرار گرفت یکی برای همزیستی نیروهای خط امام و دیگری برای جناح راست. از آن هنگام تاکنون ائتلاف هیچ گاه معنای قلب هویت و مسخ ماهیت را دربر نداشت، اما متاسفانه اکنون اندیشه غلطی شکل گرفته که هویتهای فردی را کنار بگذارید و به یک هویت تبدیل شوید. این نظریه از نقطه نظر فلسفه سیاسی نادرست و از لحاظ تجربی دربردارنده تجربه ناموفقی بوده است، بنابراین نباید چنین اندیشهای را دنبال نمود. من هم مصرانه دنبال عدم اختلاف در انتخابات هستم، اما ائتلاف دائمی یعنی فعالان سیاسی هویت خود را از دست بدهند که انحراف و بدعتی و گامی در جهت شکستن دموکراسی، توسعه سیاسی و جامعه مدنی است. ائتلاف معنای جبهه را در بردارد، بدان معنا که احزاب کنار هم بنشینند و با حفظ هویت خود به نتیجه واحدی برسند. متاسفانه اکنون به چنین مفهومی توجه نمیشود و نمیدانم این دیدگاه را چه کسی منتشر کرد و بر ذهن عدهای تاثیر گذاشته که میخواهند هویتها را از بین ببرند و چند نفر به جای همه تصمیم اتخاذ نمایند. برگردیم به هویتهای خودمان. به تحزب و دموکراسی احترام بگذاریم و آن را نهادینه کنیم که کشور آسیب نبیند. از فردگرایی و شخصیت پرستی دور باشیم. به جای اینکه سراغ کاریزماتراشی و محوریت اشخاص برویم، به سوی جامعه مدنی و نهادسازی حرکت کنیم.
در کشورهای مردمسالار چند حزب قوی جناحهای متعدد فکری را نمایندگی میکنند، در حالی که در ایران هر جناح دربردارنده دهها حزب است. این موضوع را چگونه میتوان اصلاح کرد؟
این موضوع نشانه این است که ما به دموکراسی و تحزب پشت کردیم و به دنبال شخصیت گرایی رفتیم. حتی اگر میخواهیم حزبی را تشکیل نماییم به دنبال شخصیت کاریزماتیکی میگردیم و پس از چندی میبینیم که آن حزب نیز کار خاصی از پیش نمیبرد و صرفا دنبالهروی کاریزما است. ما باید در گام نخست تحزب را معنا کنیم که دربردارنده مفاهیمی همچون خردجمعی و احترام به تضارب آراست. اگر سراغ این مضامین برویم، دچار چنین بحرانی نمیشویم. حزبی که حول فرد شکل بگیرد، باندبازی محسوب میشود. برای گام نخست از شخص محوری دوری کنیم. اینکه احزاب کوچکی در کشور شکل بگیرند و رشد کنند از سویی فایده دارد، چراکه هر اندیشهای نشرداده میشود و از سوی دیگر مخرب است، چراکه احزاب کوچک یا به تعبیر شخصیتی، فولکس واگنی تشکیل میشود و این احزاب نمیتوانند رسالت حزبی خود را انجام دهند و به دنبال سهم برابر با احزاب بزرگ هستند. برای برطرف نمودن چنین تعارضی چند راه حل مطرح میشود. راه نخست اینکه، ما حزبی به نام اصولگرا و حزب دیگری به نام اصلاحطلب تشکیل دهیم. احتمال دارد که ما در آینده دور به چنین سیستمی برسیم، اما اکنون نمیتوانیم احزاب کوچک را نادیده بگیریم. علاوه بر این راه حلی برای رفع مشکل و شرایطی برای احزاب تعبیه شده که در قانون جدید آمده است، مثلا احزاب 300 نفر طرفدار داشته باشند و در نیمی از استانها دفاتری تعبیه کنند، این شرایط مطلوب ارزیابی میشود چراکه رقابت سالمی میان احزاب به وجود میآورد تا احزاب بدون شرایط از صحنه خارج شوند. باید بکوشیم که احزاب فراگیر شوند و به رسالت حزبی خود بپردازند. دولت در سایه ایده خوبی است اما به شرطی که برنامه و راهکار خاصی را مدنظر بگیرند و واقعا حزب باشند. اکنون نمیتوانیم قدم را به آخرین پله بگذاریم، بلکه باید گام به گام پیش برویم و اینکه میدان وسیعی به احزاب کوچک داده نشود برای شرایط فعلی خوب است. میتوان در آینده به دنبال حزب واحد اصلاحطلبان بود، اما این موضوع برای شرایط فعلی مناسب نیست.
با توجه به گریز ناپذیر بودن تعدد احزاب، ضرورت وحدت اصلاحطلبان و انتقادات اخیر شما به شورایعالی سیاستگذاری، چه راهکاری برای ادامه کار پیشنهاد میدهید؟
ائتلاف در ایام انتخابات امر ضروری است، اما در سایر ایام سال احزاب به دنبال شناختن و شناساندن وجوه تمایز خود باشند و هیچ شخصیت حقوقی یا حقیقی به هیچ کاریزما، فرد و یا جمعی اجازه ندهد به جای او تصمیم بگیرد. قیمومیت یعنی استعمار و دموکراسی، باید با آن مخالفت کرد تا دموکراسی محقق شود. اگر با حفظ هویت افراد و احزاب، عدالت و میدان دادن مساوی به همه و صرفا برای انتخاباتها ائتلاف شود، کار شایستهای است، اما ادامه ائتلاف در سایر ایام سال، حرکتی انحرافی، ارتجاعی و قهقرایی محسوب میشود که خوشبختانه بیشتر صاحبنظران این دیدگاه را دنبال مینمایند. باید به سراغ تحزب برویم و نه جبهه دائمی. باید همه احزاب درون خود به صورت جداگانه کادرسازی کنند و به رسالت حزبی خود عمل کنند.
برخی از اصلاحطلبان معتقدند نیروهای جبهه اصلاحات بیش از اندازه درگیر بازیهای قدرت شدند، درنتیجه دچار استحاله نظری شدند و اکنون مرزی میان اصلاحطلبان و سایرین وجود ندارد. عدهای برای رفع چنین موضوعی پیشنهاد دادند مانیفستی برای مشخص شدن مرز نیروهای اصلاحات نوشته شود. دیدگاه شما چیست؟
باید ما مفهوم اصلاحطلبی را تعریف و اصول، مبانی و وجوه تمایز آن را مشخص کنیم که واقعا امری ضروری است. من بارها این موضوع را به ویژه در ایامی که اصلاحطلبان در عرصه سیاسی حضور بیشتری داشتهاند، به عنوان دغدغه جدی خود مطرح کردم. البته این حرکت نیز نباید به چنین سرانجامی بینجامد که افرادی خود را قیم اصلاحطلبان بدانند. باید همه کنشگران ماهها و سالها طی همایشها و کنگرهها نظر بدهند و به بحث، بررسی و مداقه علمی بپردازند، تا این کار به درستی انجام شود. نباید هیچ گروهی خودخوانده این حرکت را انجام دهد. ما میرویم، اما جریان اصلاحات برای دههها باقی است. از سوی دیگر ما نباید دچار روزمرگی و قدرت زدگی بشویم و هنگامه انتخابات گردهم جمع شویم. ما اندیشه خاص خود را داریم و باید بر اساس این مبانی نظری و عملی حرکت خود را تبیین نماییم که از عهده هرکسی بر نمیآید و به کارهای علمی، فکری و پژوهشی گستردهای دارد. در دوران گذشته وجه امتیاز ما اصلاحطلبان نسبت به سایرین این بوده که در بستر انقلاب اندیشههای مترقی امام خمینی را زیربنا و زیرساخت اندیشههای خود قرار دادیم. پیش از 76 نیز نام خود را نیروهای خط امام نهادیم و نظریات مترقی امام را در شکل حکومت، اداره جامعه و جهانبینی مدنظرداشتیم. اسلام را از قرائت امام میدیدیم و میدانستیم. در قرائت امام مبانی کلامی فقهی و روابط عقلانی اجتماعی وجود دارد که نباید اینها را فراموش کنیم. مبدأ حرکت ما خط امام بوده و نباید این موضوع را از یاد ببریم. برخی این را فراموش میکنند و با حرکات افراطی خود اصلاحات را با مشکلات مواجه مینمایند. باید اندیشه اصلاحطلبی را از افراط، تفریط و بیهویتی مصون بداریم.