واقعيت انتخابات تهران

واقعيت انتخابات تهران

عباس عبدی: دور دوم انتخابات مجلس در برخي شهرها به‌ويژه تهران نتايج عجيبي داشت.
روز جهاني خانواده در زمانه زوال‌گرايی

روز جهاني خانواده در زمانه زوال‌گرايی

مریم باقی : در اسناد حقوقي خانواده از حقوق ويژه برخوردار است و حتي خود تشكيل خانواده به عنوان يك حق جهاني شمرده مي‌شود
يکشنبه ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 2024 May 19
کد خبر: ۱۴۱۵۶
تاریخ انتشار: ۲۲ دی ۱۳۹۲ - ۲۳:۴۵

رفتارهای سیاسی عربستان

عربستان سعودی تاکنون با تکیه بر کشورهای فرامنطقه ای امنیت خود را تامین می کرده، اما با تغییر نگاه ˈباراک اوباماˈ رئیس جمهوری آمریکا به خاورمیانه و توجه بیشتر به شرق آسیا، عربستان احساس خلاء امنیتی کرده و خود را بی حامی می بیند. از این رو در صدد بازیابی امنیت خود از طریق توازن داخلی و ائتلاف خارجی است.
به گزارش تدبیر24 به نقل از ایرنا، حال و روز این روزها در خاورمیانه پژوهشگران را به یاد سال های پر تنش بعد از جنگ اول جهانی و شور حال جهان عرب در استقلال خواهی و رهایی از استعمار می اندازد؛ روزهایی که خیابان های عرب مملو از مردمی بود که خواهان رهایی از استعمار بریتانیا و فرانسه بودند.

موجی که با سقوط امپراتوری عثمانی شروع شد و اعراب را به خیابان ها کشاند، با ظهور «جمال عبدالناصر» رهبر ملی گرای مصر به اوج رسید و با شکست در جنگ 1346 خورشیدی (1967 میلادی) اعراب و رژیم صهیونیستی به سرخوردگی منتهی شد. این دوره فضایی را ایجاد کرد که برخی کشورهای محافظه کار عربی را در انزوا فرو برد و بقای آن ها را به خطر انداخت.

خیزش های عربی در پایان سال 1390 خیابان های خفته عربی را بار دیگر در کانون توجه جهانیان قرار داد و امیدها به رویش بذر دموکراسی در سرزمین شن های روان دیگر بار قلب جوانان خسته از سیاست بازی و فساد حاکمان داخلی را به تپش درآورد. اما امیدها بار دیگر بر باد رفت و بهار به خزان تبدیل گشت.

خیزش های جهان عرب اما یک نتیجه مهم به دنبال داشت؛ بیشتر رهبران سنتی جهان عرب طی آن سقوط کردند. در این میان، تنها آل سعود وجود دارد که توانسته ساختار سیاسی خود را حفظ کند و همچنان بر مسند قدرت تکیه زند.

اما حال و روز آل سعود نیز چندان خوشایند نیست و متاثر از ناامنی های ایجاد شده طی خیزش های عربی به شدت احساس خلاء امنیتی می کند و برای رفع آن دست به هر اقدامی می زند. عربستان سعودی شاید هیچ گاه تا این اندازه خود را بی حامی خارجی ندیده بود و خلاء چتر امنیتی خارجی را احساس نمی کرد. ترس از به حاشیه رفتن باعث شده این کشور خود به دنبال به دست گیری ابتکار عمل در سیاست های منطقه ای و پیگیری اهداف بزرگ با توجه به درآمدهای کلان نفتی اش باشد.



■ نگاهی تاریخی به سیاست محافظه کارانه عربستان سعودی

از ابتدای تشکیل کشور عربستان، ایالات متحده آمریکا به وسیله کمپانی نفتی آرامکو به تدریج به عنوان حامی سنتی آل سعود در منطقه در آمد. در زمانی که تقریبا کل نفت منطقه در دست بریتانیای کبیر بود، صحرای عربستان تنها مکانی محسوب می شد که از زیر نفوذ امپراتوری بریتانیا خارج بود. کمپانی های نفتی آمریکایی که به دنبال جای پایی در منطقه نفت خیز خاورمیانه می گشتند، شبه جزیره عربستان را تنها منطقه خالی از نفوذ بریتانیا یافتند و توانستند با حاکمان جدید شبه جزیره به توافق برسند و با پیمانی نفتی بین کمپانی نفتی آرامکو امتیاز انحصاری کشف و استخراج نفت از شبه جزیره عربستان را به دست آورند.

بعد از جنگ دوم جهانی و اهمیت یافتن بیش از پیش نفت به عنوان یک کالای راهبردی (استراتژیک)، ایالات متحده با حمایت از کمپانی نفتی آرامکو، جای پای خود در عربستان را تقویت کرد و این کشور را به زیر چتر حمایتی خود در آورد.

جنگ سرد و رقابت عقیدتی (ایدئولوژیک) بین بلوک کمونیسم به رهبری شوروی و بلوک سرمایه داری به رهبری آمریکا باعث تقویت نگاه حمایتی آمریکا به کشورهای همسویی همچون عربستان سعودی شد. آموزه (دکترین) «آیزنهاور» در سال 1957 میلادی اعلام می داشت که باید از خاورمیانه در مقابل نفوذ کمونیسم محافظت شود. بر این اساس، لبنان، اردن و عربستان سعودی زیر چتر حمایت ایالات متحده درآمدند(1).

عربستان همواره رویکردی محافظه کارانه در روابط داخلی و خارجی خود داشته است. ریشه های اتخاذ چنین رویکرد محافظه کارانه ای در داخل را باید در نحوه تشکیل کشور عربستان و پیوند راهبردی خاندان سعودی با عالمان دینی وهابی در تقابل با «خاندان هاشمی» و «آل رشید» دید. در این پیوند، خاندان سلطنتی اداره امور اجتماعی را به عالمان وهابی دادند و در عوض، اداره امور سیاسی را خود در دست گرفتند و سعی بر این شده که این مرزها حفظ شود.

در بررسی رویکرد محافظه کارانه عربستان در امور خارجی باید به تحول های جهان عرب بعد از فروپاشی امپراتوری عثمانی اشاره کرد. فروپاشی عثمانی باعث تکه تکه شدن سرزمین های عربی و تقسیم این سرزمین ها بین بریتانیا و فرانسه شد. سرخوردگی ملی گرایان عرب از وعده های بریتانیا برای کنفرانس های بعد از جنگ و استقلال عرب ها باعث تقویت روحیه مبارزه با استعمار و استقلال طلبی بین آن ها شد. در این فضا، ملی گرایان مصری در قالب حزب «وفد» متشکل و ساختارمند شدند و فضای سیاسی مصر را در دست گرفتند. در عراق و سوریه نیز وضعیتی مشابه حاکم بود.

تقابل بین یکپارچگی «ملت عرب» و «ملی گرای سرزمین محور» باعث شد جهان عرب از همان ابتدا دچار دودستگی شود که تاکنون نیز ادامه دارد. این دودستگی در دو طیف کشورهای محافظه کار عربی و کشورهای انقلابی یا تجدیدنظر طلب نمایان شد. کشورهایی چون مصر و سوریه (در دهه 1330) که مرکز تحول خواهی و اندیشه های مترقی ملی گرایانه و عربی گرایی بودند در تقابل با کشورهای محافظه کاری همچون عربستان سعودی، اردن و عراق هاشمی (عراق با انقلاب 1336 عارف، به جرگه رژیم های انقلابی درآمد و در طیف مصر و سوریه قرار گرفت) قرار گرفتند.

در چنین چارچوبی بود که عربستان سعودی در داخل سیاست بی تحرکی اجتماعی زیر سایه نفوذ مذهبی علمای وهابی پی گرفت و محافظه کاری را زیر چتر حمایتی ایالات متحده در روابط خارجی دنبال نمود.

جنگ سرد و ترس از نفوذ کمونیسم در ساختار اجتماعی عربستان و در کل منطقه خاورمیانه، مشی محافظه کارانه عربستان در بعد داخلی و پیوند آن با ایالات متحده در بعد خارجی را تقویت نمود. انقلاب افسران جوان به رهبری جمال عبدالناصر در مصر نیز ترس از سلطه مصر بر جهان عرب را در میان کشورهای محافظه کار تقویت کرد و تنش ها در جهان عرب را افزایش داد؛ تنش هایی که از آن به نام «جنگ سرد عربی» یاد می شود.

جنگ سرد بین دو ابرقدرت شوروی و آمریکا و جنگ سرد عربی بین عربستان و طیف محافظه کار عربی با مصر و طیف انقلابی جهان عرب باعث اتحادی راهبردی بین ایالات متحده و عربستان سعودی شد.

پایان جنگ سرد نیز مشی سیاسی آل سعود را در روابط داخلی و خارجی تغییر نداد و ایالات متحده همچنان متحد راهبردی این کشور باقی ماند. عمق رابطه دو کشور به حدی است که حتی با وجود اینکه مشخص شد 15 تن از 19 تروریست حمله کننده به برج های دوقلوی تجارت جهانی در مرکز نیویورک از تبعه عربستان بودند باز هم روابط راهبردی دو کشور به قوت خود باقی ماند.



■ خیزش های جهان عرب و ترک برداشتن سیاست محافظه کارانه آل سعود

خیزش های جهان عرب معادلاتی که ساختار جامعه داخلی عربستان چندین دهه بر آن استوار بود، همچنین معادلاتی را که سال ها بر روابط این کشور با ایالات متحده حاکم بود بر هم زد. در بعد داخل ما شاهد خیزش (هرچند محدود) جوانان و معترضان به سیاست های بسته آل سعود هستیم. در بعد خارجی نیز شاهد سقوط هم پیمانان منطقه ای عربستان در مصر و یمن و سست شدن پایه های قدرت خاندان «آل خلیفه» در بحرین بودیم.

در چنین فضایی شاهد تغییر رویکرد تیم سیاست خارجی اوباما به خاورمیانه و روابط سنتی با کشورهای محافظه کار جهان عرب هستیم. همان گونه که صاحبنظران می گویند، خیزش های جهان عرب و پیامدهای پس از آن نشان داد که نمی توان ثبات در لوای دیکتاتوری را بر دموکراسی ترجیح داد بلکه باید از اصلاحات سیاسی-اقتصادی در خاورمیانه حمایت کرد و پیوند امنیتی با کشورهای محافظه کار عربی را باید با شرط ایجاد اصلاحات سیاسی-اقتصادی آن ها در داخل کشورشان پیوند داد و شرط حمایت امنیتی از آن ها را به ایجاد چنین اصلاحاتی منوط کرد(2).

در این چارچوب است که تغییر رویکرد دولت اوباما نسبت به مساله سوریه و برنامه هسته ای ایران رخ می دهد. این اقدام آمریکا خشم شدید مقام های سعودی را به دنبال داشت. می توان گفت که برای نخستین بار است که برخی مقام های عربستان تا این حد به سیاست های آمریکا می تازند چرا که برای اولین بار احساس می کنند زمین زیر پای آن ها سست شده و با احساس دوری آمریکا از آن ها، به شدت احساس خلاء امنیتی می کنند.

کشوری که تاکنون زیر چتر حمایتی یکی از قدرت های بزرگ نظام بین الملل ادامه حیات داده، الان احساس می کند این چتر سوراخ شده و ترس ناشی از آن باعث تقلای آن ها و تلاش برای پیگیری اهداف امنیتی از راه های دیگر شده است.



■راهبردهای آل سعود برای جبران خلاء امنیتی

در چنین فضایی و برای جبران این خلاءامنیتی، مقامات عربستان به دنبال پر کردن آن از طریق تقویت اتحادهای منطقه ای و فرامنطقه ای با دیگر کشورها و همچنین، فرافکنی بحران امنیتی با دامن زدن به بحران های منطقه بویژه در سوریه، عراق و لبنان به وسیله نیروهای سلفی هستند.

در ارتباط با تقویت اتحاد با کشورهای منطقه ما شاهد تلاش عربستان برای تشکیل ˈاتحادیه شورای همکاری خلیج فارسˈ هستیم. در این راستا در نشستی که در کویت در تاریخ هفدهم آذرماه برگزار شد برای تشکیل این اتحادیه و شرایط و لوازم آن بحث و گفتگو شد. مطابق با اخبار درز کرده از این نشست، قرار است کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس ارتشی صد هزار نفری تشکیل دهند که جایگزین نیروهای سپر جزیره شود. در ادامه گفته می شود عربستان برای تقویت روابط با رژیم صهیونیستی و مصر تلاش می کند. برای تقویت این روابط، فرانسه نقش قدرت برتر فرامنطقه ای را ایفا می کند. عربستان نیز قراردادهای کلان تسلیحاتی را با این کشور امضا کرده و قرار شده هزینه خرید سه میلیارد دلاری سلاح از فرانسه برای تقویت ارتش لبنان را نیز تامین کند.

از طرفی، همان گونه که تارنمای «المانیتور» در گزارشی تحلیلی عنوان می کند، عربستان به دنبال هم پیمانی با پاکستان است تا از این طریق بتواند خارج از جهان عرب، هم پیمانی مناسب برای خود دست و پا کند. بر مبنای این تحلیل، پاکستان از نظر اقتصادی ضعیف و از نظر نظامی قوی است و برعکس، عربستان از نظر اقتصادی قوی و از نظر نظامی نیاز به یک هم پیمان قدرتمند دارد. بر این اساس، عربستان فکر می کند که پاکستان می تواند شریک خوبی برای هم پیمانی نظامی و تکیه امنیتی بر آن باشد. افزون بر این، پاکستان رقیبی برای عربستان در منطقه به حساب نمی آید و در عوض دسترسی عربستان به بیشتر جهان اسلام را تسهیل می کند(3).

راهبرد دیگر آل سعود برای جبران خلاء امنیتی، فرافکنی این خلاء از طریق دامن زدن به بحران های منطقه از طریق عناصر سلفی و تکفیری است.

عربستان سال هاست که با گسترش مدرسه ها و موسسه های وابسته به علمای وهابی در گوشه و کنار جهان به ترویج اندیشه های مورد تایید خود و گسترش نفوذ در جهان اسلام می پردازد. خانواده آل سعود هزینه های مدرسه هایی که جهادی ها را تربیت می کند می پردازد؛ همان طور که مدیریت موسسه های خیریه ای که منابع مالی جهادی ها را تامین می کند در اختیار دارد(4).

فارغ التحصیلان این مدرسه ها اغلب در گروه های تندرو عضو می شوند و عربستان به عنوان ابزار فشار از آن ها استفاده می کند. پراکنده شدن گروه های مختلف وابسته به القاعده که در گوشه و کنار جهان اسلام حضور دارند نشان از اوج فعالیت های آل سعود در راستای گسترش اندیشه هایش برای تقویت نفوذ خود می باشد.

جنگ در سوریه اما نقطه عطفی در این سیاست آل سعود به شمار می رود. ناکامی در شکست بشار اسد و سقوط وی و همراهی نکردن ایالات متحده برای حمله نظامی به سوریه باعث شده عربستان خود ابتکار عمل را به دست گیرد و با حمایت سیاسی-نظامی از گروه هایی چون »دولت اسلامی عراق و شام» و «جبهه النصره» جنگ در سوریه را گسترش دهد. به نتیجه نرسیدن این سیاست نیز باعث شده سعودی ها به فکر تشدید فعالیت خود برای تشکیل و تربیت نیروهای شبیه به القاعده ولی به شکلی منسجم تر و تحت کنترل باشند. بنابراین می توان گفت که عربستان به دنبال پیگیری این سیاست، تلاش دارد تا از کشورهایی چون اردن، یمن و دیگر کشورهای عربی نیروهایی جذب کند و با حمایت نظامی کشورهایی چون پاکستان به تربیت آن ها بپردازد تا در جنگ با بشار اسد بتوانند موفق تر عمل کنند.



■بهره سخن

در تحلیل نهایی باید گفت که عربستان، متاثر از تحول های اخیر در منطقه، خود را با نوعی «تهدید هستی شناختی» مواجه می بیند و از آنجایی که خود را مدعی رهبری جهان عرب می داند، بنابراین هرگونه تهدیدی برای مولفه های تشکیل دهنده هویت سیاسی این کشور (که بر مبنای تفسیر سلفی از اسلام است) به مثابه تهدیدی وجودی برای این کشور به حساب می آید و تمام توان سایسی- نظامی آل سعود برای رویارویی با آن را به خدمت می گیرد.

این کشور تاکنون با تکیه بر کشورهای فرامنطقه ای (زمانی بریتانیا و از بعد از جنگ جهانی دوم، ایالات متحده) امنیت خود را تامین می کرده، اما با تغییر نگاه اوباما به خاورمیانه و توجه بیشتر به شرق آسیا، عربستان احساس خلاء امنیتی کرده و خود را بی حامی می بیند. بنابراین در صدد بازیابی امنیت خود از طریق توازن داخلی و ائتلاف خارجی است.
بازدید از صفحه اول
sendارسال به دوستان
printنسخه چاپی
نظر شما: