تدبیر24: در عصر كنوني يكي از مباحث اساسي در حوزه
دانش مديريت، بحث فرهنگ است. در بيان اهميت فرهنگ در سازمان، برخي نظريه
پردازان معتقدند كه بطوركلي سازمان چيزي بجز فرهنگ نيست و براي شناخت يك سازمان،
مي بايست فرهنگ آن سازمان را شناسايي نمود. فرهنگ سطوح گوناگوني دارد و هر
سازمان، جنبههاي متفاوتي از فرهنگ، همچون فرهنگ ملي، محلي، صنعتي، شغلي و تخصصي
را به نمايش ميگذارد. همانطور که افراد جامعه دارای باورها ، ارزش ها و رفتارهای مشخصی
هستند که معرف شخصیت آنها می باشد، سازمان ها نیز دارای فرضيات و باورهای اساسی
مشترکی هستند که فرهنگ آنها را شکل می دهد. بعبارت ساده تر فرهنگ سازمانی به منزله
شخصیت سازمان بوده و زیربنای اساسی جهت تحول و تغییر تلقی می شود و مدیران باید
رابطه آن را با فرهنگ ملی درک کرده و با بهره گیری از نقش استراتژیک آن در انسجام
سازمانی كوشا باشند.
فرهنگ در زبان فارسی معانی مختلفی دارد که مهم ترین آنها مجموعه آداب
و رسوم، علوم، معارف و هنرهای یک جامعه است. از دیدگاه علمی تعاریف متعدد و متنوعی
از فرهنگ ارائه گردیده که در ادامه به تعدادي از اين تعاريف اشاره می شود: در فرهنگ
فارسی عمید، فرهنگ عبارتست از دانش، ادب، علم، معرفت، تعلیم و تربیت، آثار علمی و
ادبی یک قوم یا ملت.فرهنگ لغات وبستر، فرهنگ را مجموعه ای از رفتارهای پیچیده
انسانی که شامل افکار، گفتار اعمال و آثار هنری است و بر توانایی انسان برای
یادگیری و انتقال به نسل دیگر تعریف می کند. به عقیده هافستد، فرهنگ عبارت است از
اندیشه مشترک اعضای یک گروه یا طبقه که آنها را از دیگر گروهها مجزا می کند و در
جایی دیگر، فرهنگ به صورت مجموعه ای از الگوهای رفتار اجتماعی، هنرها، اعتقادات،
رسوم و سایر محصولات انسان و ویژگی های فکری یک جامعه یا ملت تعریف می شود. یکی از
مبانی اساسی علوم رفتاری با رشته انسان شناسی آغاز می شود و یکی از رشته های فرعی
انسان شناسی، انسان شناسی فرهنگی است که با مطالعه رفتار سازمانی ارتباط نزدیک دارد.
انسان شناسی فرهنگی با رفتار مکتسبه انسان ها که از فرهنگ آنها تأثیر می گیرد و
نیز با فرهنگ متأثر از این رفتار سر و کار دارد. در واقع بدون فهم عمیق ارزش های
فرهنگی جامعه نمی توان رفتار سازمانی را به درستی فهمید. نقشی که
فرهنگ در رفتار انسان ایفا می کند، یکی از اصلي ترین مفاهیمی است که در علوم
رفتاری وجود دارد. به عقیده "ادگار شاین" فرهنگ را می توان بعنوان یک
پدیده که در تمام مدت اطراف ما را احاطه کرده است مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. به
نظر وی هنگامی که فردی، فرهنگی را به سازمان یا به داخل گروهی از سازمان به ارمغان
می آورد می تواند به وضوح چگونگی به وجود آمدن، جای گرفتن و توسعه آن را ببیند و
سرانجام آن را زیر نفوذ خود درآورده، مدیریت نماید و سپس تغییر دهد.
سازمان عبارت است از فرآیندهای نظام یافته از روابط متقابل افراد برای
دست یافتن به اهداف معین. مي توان سازمان را بعنوان نوعی فرهنگ به حساب آورد
یعنی سیستمی که اعضای آن استنباط مشترکی از سازمان دارند. در گذشته تصور بر این
بود که سازمان ابزاری مطمئن و منطقی است که می توان با استفاده از آن، یک گروه از
افراد را کنترل و عملكرد آنها را هماهنگ کرد.امروزه سازمان ها با افزايش
سرعت، شدت و عمق در شرايط متفاوت داخلی و خارجی مواجه هستند. متناسب نمودن اهداف
سازمان، ديدگاه کارکنان، نگرش مديران، استراتژي ها، فعاليت ها و... از مهمترين وظائف
مديريت ارشد يك سازمان مي باشد. بدون ترديد رعايت مراحل تغيير و نيز آماده سازی
فضای داخلی سازمان و انديشه کارکنان جهت اين اقدام مهم، کاهش تعارضات درون
سازماني، کاهش هزينه ها و سرعت متناسب را در مواجه با تغييرات در پي دارد. در اين
ميان آگاهی از آموزش های مناسب و متناسب با فعاليت سازمان و اجرای آنها در تحقق
اين وظيفه حائز اهميت است. معمولاً هر سازمان ابتدا بهصورت يك واحد كوچك ايجاد مي
گردد؛ در ابتداي فعاليت سازمان، با توجه به عوامل مختلفي فرهنگ در آن بهسرعت شكل
ميگيرد.مهمترين عامل شكلگيري فرهنگ در هر سازمان به فلسفه و علت به وجود آمدن
سازمان، جايگاه آن در جامعه و عوامل موفقيت آن از جمله كارايي و اثربخشي، مرغوبيت
محصول، كيفيت ارائه خدمات به مشتريان و ساير ذينفعان، خلاقييت و نوآوري در ارائه محصولات
و خدمات جديد، تلاش و وفاداري اعضاء نسبت به سازمان بستگي دارد.در زمان خلق يك
سازمان از سوي كاركنان تلاش هايي مستمر براي موفقيت سازمان صورت ميگيرد. بهتدريج
سيستم هاي پاداش سياست ها، خط مشي ها و قوانين حاكم بر كار در سازمان با استراتژي
مشخص تدوين ميشوند و همين عوامل بر شكلگيري فرهنگ اوليه سازمان تأثير ميگذارند.
اين عوامل از طرف سازمان رسمي مشخصكننده نوع رفتار و طرز برخوردهايي هستند كه
براي موفقيت سازمان حائز اهميت هستند ولي نكته قابل توجه اين است مديران بايد
نظارت داشته باشند كه فرهنگ سازماني با ماموريت و استراتژي هاي سازمان مطابقت
داشته باشد. شنايدروبارسو حوزههاينفوذ فرهنگرا به ششحوزه تقسيم مي كند كه عبارتنداز:
(الف) فرهنگمنطقهاي برخاستهاز پيوندهايقومي، جغرافيايي، مذهبي، زبانيو
تاريخي، فرهنگملي «درونمرزها» كهدر آنعواملجغرافيايي، تاريخي، سياسي،
اقتصادي، زبانو مذهبموجبرشد و تكاملفرهنگ هايمنطقهايشدهاند، (ب) فرهنگملي«بيروناز
مرزها» كهدر آنشباهت هاييميانفرهنگ ها موجبپيدايشفرهنگ هايمنطقهايميشود
و فراتر از مرزهايملياست، (ج) فرهنگصنعتي، (د) فرهنگحرفهاي، (ه) فرهنگوظيفهاي،
(و) فرهنگسازمانيكهآنرا نتيجهتاثير و نفوذ شخصيت هاي بنيانگذار و
رهبرانبرجسته و تاريخمنحصر بهفرد سازمان و مراحلتوسعهآنميداند .
از ترکیب دو واژه فرهنگ و سازمان تفكري نوين بوجود آمده است که هیچ یک
از آن دو واژه این تفكر را در بر ندارد.سازمان یک استعاره برای نظم و تربیت است درحالیکه
عناصر فرهنگ داراي نظم و ترتيب نيستند. فرهنگ کمک می کند تا در مورد مسائلي فراتر
از مسائل فنی در سازمان سخن گفته شود و موجب می گردد نوعی از روان همراه با نوعی
رمز و راز پدید آید. بنابراین می توان اينچنين بيان كرد كه فرهنگ در یک سازمان
مانند شخصیت در یک انسان است .واژه فرهنگ سازماني، در ادبيات مديريت واژه جواني
است. فرهنگ سازماني مبحثي است كه چند دهه پيش به قلمرو دانش مديريت و رفتار
سازماني ورود نموده است. متخصصان و صاحب نظران جمعيتشناسي، جامعهشناسي، روانشناسي
و حتي اقتصاددانان توجه خاصي به اين مبحث جديد در مديريت داشته و در بررسي و
شناسايي نقش و ميزان اثر بخشي فرهنگ سازماني درهمواره سازي مسير پيشرفت سازمان و
رفع مشكلات مديران، تحقيقات زيادي را انجام داده اند.فرهنگ سازماني بعنوان مجموعهاي
از باورها و ارزش هاي مشترك بر رفتار، ايده ها و انديشه اعضاي سازمان اثر ميگذارد
و ميتوان آن را نقطه آغازين براي حركت و پويايي و يا مانعي در مسير پيشرفت به
شمار آورد.فرهنگ يك سازمان به وسيله عوامل متعددي شكل گرفته كه از جمله آنها
ميتوان به فرهنگ اجتماعي، فناوريها، بازارها، رقبا، شخصيت مؤسسان و سلطه و نفوذ
اولين مديران آن اشاره كرد. بعضي از فرهنگهاي سازماني از ديگر فرهنگهاي سازماني
متمايزترند و در برخي موارد سازمانها فرهنگهايي قويتر، يكدستتر و فراگيرتر
دارند. کریس آرجریس، فرهنگ سازمانی را نظامی زنده می خواند و آن را در قالب رفتاری
که مردم در عمل از خود آشکار می سازند، راهی که بر آن پایه به طور واقعی می
اندیشند و احساس می کنند و شیوه ای که به طور واقعی با هم رفتار می کنند تعریف می
کند.
فرهنگ سازمان از دو لايه اصلي تشكيل شده است. نخستين لايه « ارزش ها و
باورها » ، لايهاي است كه نمايشگر
نمادهاي ملموس مانند طرز پوشش، رفتار، مراسم، تشريفات، اسطورهها و افسانههاست.
لايه ديگر فرهنگ سازماني، لايه پايهاي و يا شالوده اساسي فرهنگ سازمان است كه به
ارزش هاي زيربنايي، مفروضات، باورها و فرآيندهاي فكري افراد و گروه هاي سازماني
اشاره دارد. اين لايه در واقع فرهنگ راستين سازمان را تشكيل ميدهد. بنابراين
عوامل تشكيلدهنده فرهنگ سازمان عبارتند از : هنجارها، سنت ها و تشريفات ، و
مفروضات؛ ارزش هاي فرهنگ سازمان معمولاً تحت تاثير ارزش هاي جامعه و محيطي است كه
سازمان در آن قرار دارد.در واقع ايدهها و تمايلات و نظراتي هستند كه عمدتاً بعنوان
روش هاي معتبر براي رفع مشكلات پذيرفته شدهاند.
بديهي است كه يكي از مهمترين عناصر در تجزيه و تحليل مسائل و
پديدههاي سازماني، عنصر «فرهنگ»
است. فرهنگ نقشي بسيار حياتي در ساختار كلي هر جامعه و ابعاد مختلف آن و نيز شخصيت
افراد و رفتار آنها دارد. سازمانها نيز از همين قاعده پيروي مي كنند و بعنوان يكي
از اركان مهم جوامع امروزي، از جنبههاي متعددي تحت تأثير «فرهنگ» قرار دارند.
اهميت دادن به نقش فرهنگ در مسائل سازماني دستاوردهاي بسيار مهمي را براي دانش
مديريت و سازمان خواهد داشت و موجبات سرآمدي سازمان را فراهم مي سازد. شكلگيري
فرهنگ هر سازمان تا حدي در گرو فرآيندهاي فرهنگي است كه به وسيله كنشگران متنوّع
فرهنگي ايجاد ميشود. به هرحال بيواسطهترين و نزديكترين منبع بيروني تأثيرگذار
بر فرهنگ سازماني، كاركنان آن سازمان هستند. كاركنان پيش از پيوستن به يك سازمان،
از نهادهاي فرهنگي زيادي همچون خانواده، جامعه، نظامهاي آموزشي، كانونهاي مذهبي
و ساير سازمانهاي كاري تأثير پذيرفتهاند؛ نهادهايي اين نهادها نگرشها، رفتار،
هويت و شخصيت آنها را شكل دادهاند. كاركنان وقتي به يك سازمان ميپيوندند اين
تأثيرات را با خود به همراه ميآورند. از اينرو ، مشكل بتوان يك فرهنگ سازماني را
از فرآيندهاي فرهنگي وسيعتري كه در محيط عمومي رخ ميدهد، جدا كرد.البته متخصصان
بر اين باورند كهخانوادهاصليترينواحدپرورشو توسعهفرهنگاستو مذهب بهطور
تنگاتنگي با ارزش هايفرهنگيمرتبط بوده و بر فعاليت هايروزانهافراد نظير شروع
و پايان زمانكار، ايامتعطيلي، آدابو رسومو نوعتغذيهتاثير ميگذارد. بايد
به اين نكته توجه داشت كه ممكن است در هر سطح جامعه يا سازمان با نوعی فرهنگ مواجه
شويم،لذا باید عناصر تغییر و مديريت فرهنگي را متناسب با آن سطح را تعریف نمود، در
واقع به قولي اگر شما فرهنگ را هدايت نكنيد، فرهنگ شما را هدايت مي كند.
از ديدگاه «فرهنگ سازماني»، سليقهها و اميال شخصي
اعضاي سازماني به وسيله نظامي از قوانين رسمي، اختيارات و هنجارهاي رفتار عقلاني
محدود نگرديدهاند، بلكه به وسيله هنجارها، ارزشها، باورها، اعتقادات و مفروضات
فرهنگي كنترل ميشوند. براي شناخت يا پيشبيني اينكه يك سازمان در شرايط گوناگون
چگونه رفتار خواهد كرد، فرد بايد الگوهاي اساسي مفروضات سازمان، يعني فرهنگ
سازماني آن را بداند و درك كند. رابينز ميگويد: بيشتر سازمان هايبزرگداراييكفرهنگحاكم
و تعداديفرهنگ هايفرعييا زيرمجموعهفرهنگيهستند. فرهنگحاكمنمايانگر ارزش
هاياصولياستكهاكثر اعضايسازماندر آنها مشتركيا سهيم هستند. وقتي دربارهفرهنگسازمانيصحبتميكنيم،
مقصود و نظر ما فرهنگحاكماستو آنيكزاويهبسيار باز يا ديدگاهجامعياستكهاز
آنجا بهفرهنگسازمانينگاهميشود كهفرهنگمزبور ميتواند شخصيتمتمايز بهسازمانبدهد.
فرهنگ هايفرعيدر سازمان هايبزرگبهوجود ميآيند و بازتابياز مسايل، تجربياتيا
شرايط مشابهو همانندي هستند كهاعضايسازمانبا آنها روبرو ميشوند.ميتواناينزيرمجموعههايفرهنگيرا
برحسبدواير و مناطقجغرافياييتعريفكرد: رابينز ادامهميدهد: اگريكسازمانفرهنگحاكمنداشتهباشد وتنهادارايتعدادزياديزيرمجموعههايفرهنگيباشد؛
در آنصورت ارزشفرهنگسازماني بعنوان يك متغيرمستقلبسيار كاهشمييابد. رابينز
همچنيناضافهميكند: ارزش هاياصليسازمانيكهبهمقياسوسيعموردتوجههمگانقرار
ميگيرد، معرففرهنگقويآنسازمانخواهدبود. هرقدر اعضايسازمانارزش هاياصليرا
بيشتر بپذيرد و تعهد بيشترينسبتبهآنها داشتهباشند؛ سازمانمزبوردارايفرهنگ قويتريخواهدبود.
رابينز مي گويد: نتيجه تحقيقاتي كه دراين زمينه انجام شده نشان مي دهدكه فرهنگ ملي
در مقايسه بافرهنگ سازمانی اثرات بيشتري بركاركنان دارد.فرهنگ به معناي يك سري
ارزش هاي مشترك در بين افراد يك گروه يا جامعه است.تاثير فرهنگ در سطح ملي، سابقه
اي ديرينه دارد. ذكر اين نكته خالي از لطف نيست كه برخياز خصوصيات و ويژگي هايفرهنگي
مؤثر بر رفتار و فرهنگسازماني عبارتنداز : تمركز درتصميمگيري، مشاركت محدود،
تفوقگروه هايثانويه براوليه، اهميت بر رابطهگرايي، اعتقاد به جبر و ضرورت هماهنگي
با طبيعت؛ همچنين عناصر فرهنگي محيطي مؤثر بر فرهنگسازماني نظاماعتقادات و
ارزش هايجامعه، قوانينو مقررات، نظامسياسي، نظامآموزشي، نظامتجارتو نظاماجتماعي
مي باشند .
*مدیر مسئول نشریه تخصصی مدیریت اجرایی