در این مقاله میگویم که چرا بسیاری از این طعن و تکفیرها ناجوانمردانه است؟ چرا انتقادها از «ندا» میتواند یک فرصت خوب برای همین دوستان باشد؟ و چرا و چگونه دوستان ما در «ندا» در رابطههایشان کم گذاشتند و چه باید بکنند تا هزینه این چالشها را کمتر کنند؟
تدبیر24: از فردای پس از دوم خرداد ۷۶، یک «ما»ی جمعی به وجود
آمد از «ما» جوانانی که با هم بزرگ شدیم، با هم به پیروزی رسیدیم، با هم
شکست خوردیم، با هم شعار دادیم و با هم رقابت کردیم؛ اما هویت اصلاح
طلبانهمان دست نخورده باقی ماند. جمعی از همین «ما» به روزنامهها رفتیم،
بخشی عضو احزاب اصلاح طلب شدیم، گروهی در نهادهای مدنی کار کردیم و قسمتی
از «ما» هم فعال جنبش دانشجویی شدیم.
گیرم
که دعوا هم کردیم و همدیگر را مورد انتقاد هم قرار دادیم اما سر بزنگاهها
با هم بودیم. همهمان در ۸۸ یک رای به موسوی داشتیم و خیلی از ما در ۹۲ به
روحانی رای دادیم. حالا چه شده که بخشی از این «ما» در «ندا» که میخواهد
حزب و تشکلی داشته باشد و باز هم به دنبال همان آرمانهای اصلاح طلبانه
برود تا این حد مورد طعن و تکفیر و انتقاد قرار دارد؟ در این مقاله میگویم
که چرا بسیاری از این طعن و تکفیرها ناجوانمردانه است؟ چرا انتقادها از
«ندا» میتواند یک فرصت خوب برای همین دوستان باشد؟ و چرا و چگونه دوستان
ما در «ندا» در رابطههایشان کم گذاشتند و چه باید بکنند تا هزینه این
چالشها را کمتر کنند؟
گفتم که بسیاری از این طعن و تکفیرها
ناجوانمردانه است و بخشی از آن هم متاسفانه متوجه بزرگترهای اصلاح طلب
است. استدلال میکنند که بچههای «ندا» نباید مدعی چیزی باشند که
نمایندهاش هستند (یا نیستند)، اینها برای انتخابات مجلس دچار «ویار
اصلاحات پاستوریزه» شدهاند، اصلاحات نماینده جدید نمیخواهد – یعنی
احتمالا همان نمایندگان قبلی کفایت میکنند – و این بچهها اسیر دست
میشوند و شکست میخورند؛ دیر آمدهاند و زود میخواهند بروند.
یک
نکته در پس تمام این طعن و تکفیرها هست که این بچهها «چه نباید بکنند»،
اما کسی نمیگوید که حالا اگر جمعی قصد کاری داشت، «چه کاری باید انجام
دهد». همهاش اینکه این کار بد است و آن یکی خوب نیست. پس کار درست چیست؟ و
شما، همین دوستانی که این همه انتقاد میکنید چه آلترناتیوی برای کار کردن
دارید؟ مگر اصلاحات چیزی جز حضور در چارچوب و مکانیسمهای رسمی همین نظام
نبود؟ مگر سالها با همین استدلال، شماها کار سیاسی نمیکردید و از ما
نمیخواستید که اینگونه باشیم؟ و مگر اگر امروز مشکلات غیرقانونی که برای
احزاب اصلی ما – مشارکت و مجاهدین انقلاب – پیش آمده رفع شود، همین شماها
به فکر مجلس آینده و انتخابات آن نیستید و در چارچوبهای رسمی موجود فعالیت
نخواهید کرد؟ نگویید نه که در گذشته کردهاید و در آینده هم اگر امکانش
فراهم شود همین کار را خواهید کرد. همان که اجرای بدون تنازل قانون اساسی
هم نامیده میشود و اتفاقا بخشهایی از تندروها نمیخواهند که اصلاح
طلبان اینگونه باشند.
آنها که در جناح مقابل نان و آبشان در
دعواست، تاکید همیشه اصلاح طلبان – هم شماها و هم جوانترها – را بر
قانون اساسی سانسور میکنند مبادا که پایههای استدلالیشان در نفی اصلاح
طلبان مورد چالش قرا گیرد. خب، این بچهها هم همین کار را میکنند دیگر و
آن، چیزی است که میراث ۱۶ و ۱۷ ساله اصلاحات است. اندیشهشان اصلاح طلبی و
خط قرمزشان هم خاتمی است. دیگر یک گروه چه بگوید و چگونه خودش را تعریف کند
که مشخص باشد اصلاح طلب است؟
آخر این چه استدلالی است این بچهها
نمیتوانند و بازیچه و اسیر دست میشوند. گیرم که اشتباه میکنند و شکست
میخورند. اما مگر در تمام طول انقلاب شماها اشتباه نکردهاید که اینگونه
از امکان اشتباه دیگران آشفته میشوید؟ یک مورد و دو مورد هم نیست. نتایج
آن اشتباهات شما هم به مراتب از شکست یک گروه اصلاح طلب جوان که میخواهد
در آینده سیاسی کشور نقش داشته باشد بیشتر بوده است. آیا کسی آمد با
بیاخلاقی شما را نفی کند که به چه حقی این اشتباهات را انجام دادید؟ کسی
آمد به آن آقایی که دل تاریخ را میشکافد تا به جرم فعالیت یک نفر در ستاد
یک کاندیدای دیگر – که آن هم رسمی نبود و تکذیب شد – بپرسد شما هم مگر جزو
همین دار و دسته نبودید؟
از ۷۶ تا ۷۸ که راه درازی طی نشد آقای
پورنجاتی. و مگر شعار اصلاحات تبدیل «مخالف به موافق نبود»؟ حالا شما
موافقها را هم مخالف میخوانید؟ هرچه میخواهید میتوانید بگویید اما هویت
اصلاح طلبی این جمع را که نمیتوانید انکار کنید؟ یک سیبل پیدا کردهاید
به نام صادق خرازی. همهتان از رابطه خوب او با خاتمی اما آگاهی دارید و
میدانید که در خیلی جاها کم نگذاشته است. تازه این جمع که فقط دیپلمات
پیشین، صادق خرازی – با تمام نقاط مثبت یا منفیاش – نیست. دیگرانشان
بچههای اصلاح طلبی هستند که سالها در میان شما بزرگ شدهاند و اتفاقا در
عین احترامی که به شما گذاشتهاند و در آینده هم خواهند گذاشت، مزیتشان این
است که حرف شنوی مطلق هم نیستند. خودشان هم رای و نظر داشتند و دارند. شما
که خوب یا بد، آنها را میشناسید. این جمع که یک شبه اصلاح طلب نشده است
که به قول برخی دیر آمده باشد و زود بخواهد برود. این ادعا و اتهامها
ناجوانمردانه هست که هیچ، غیر اخلاقی هم هست.
این نسل جوان
اصلاحطلب یک مزیت غیر قابل انکار با نسل قبلتر خودش دارد که درگیر اتهام
زنی و نیت خوانی نیست. یا لااقل کمتر است. شاید به این دلیل که با ادبیات
چپ به خصوص در ابتدای انقلاب بیشتر بیگانه است که اگر اینگونه نبود در جواب
تک تک این جملهها میتوانست سطرها و سطرها بنویسد اما این کار را
نمیکند. به یک دلیل و آن هم اینکه برخلاف بزرگ ترهایی که این جمع را با
خود بیگانه میخوانند، این بچهها از دل سالهای اصلاح طلبی درآمدهاند.
آنچه که میگویند و آنچه که میکنند همان است که در تمام این سالها یاد
گرفتهاند. معترض ممکن است باشند اما شورشی نیستند. بر گذشته خود قیام
نمیکنند که خودشان بخشی از همان گذشته هستند و میراث آن را نمایندگی
میکنند. گیرم که انتقاد دارند و راه و روش متفاوتی را میپسندند، اصلاح
طلبیشان اما سر جای ش باقی است.
بخش دوم انتقادهایی که از بچهها
«ندا» میشود اما، توسط همین «هم سن و سالهای» خودمان است. بگذارید عینی
ترش کنم و مثالی بزنم از نوشته کوتاه فیس بوکی دوست عزیزم کیوان مهرگان که
به تلویح خطاب به دوستانش در «ندا» گفته بود «این ره که تو میروی به
ترکستان است». و اینکه از کیوان هم مثال میزنم به این دلیل است که به صافی
دل او ایمان دارم و او هم گمان نکنم که به علاقهام به خودش باور نداشته
باشد.
واقعیتش این است که همانگونه که در ابتدا هم گفتم ما جوان
ترهای اصلاح طلب – نسب به بزرگ ترهایمان – با هم رشد کردیم. با هم شعار
«عالیجناب سرخپوش» سر دادیم، و با هم در ۸۴ و ۸۵ به هاشمی رای دادیم (من در
۸۴ به هاشمی رای ندادم اما در انتخابات خبرگان سال ۸۵ به ایشان رای دادم).
با هم و بارها و بارها از خاتمی رئیس جمهور انتقاد کردیم و با هم در سال
۸۷ و پیش از میرحسین به استقبال کاندیداتوریاش رفتیم. با هم از رای
دماوند او خشمگین و ناامید شدیم و با هم در ۹۲ دوباره از او خواستیم
کاندیدایمان باشد.
قصد ارزش گذاری درست و غلط کارهایمان را ندارم
که حتما در مواردی اشتباه هم کردیم، اما در پیروزیها و شکستها با هم
بودیم و هیچ کدام بر دیگری برتری نداریم و منتی هم نمیگذاریم. اما اگر
ایرادی در یکدیگر میبینیم بهتر نیست که آیا آن را صاف و صادق و رک و پوست
کنده با هم در میان بگذاریم؟ و مگر پیروزیها و شکستهایمان به نام همدیگر
نوشته نمیشود؟ اگر بچههای «ندا» در پیشبرد اصلاح طلبی موفق شوند مگر این
پیروزی همه ماها و خوشحالی مشترکمان نیست؟ و اگر شکست بخورند مگر همهمان
ناراحت و غمگین نخواهیم شد؟ چرا به جای اینکه منتقد منصف هم باشیم و اگر
ایرادی میبینیم به جای آنکه آن را مستقیم با استدلال و منطق بیان نماییم،
پشت یکدیگر را خالی کنیم؟ گیرم که هم دل و همنوا نیستیم، اما ایرادهای پیش
روی این حرکت بچههای ندا را اگر میبینیم باید بیان کنیم و اگر فکر
میکنیم که برای موفقیت آنها، پیشنهادی داریم خودمان را با خودمان، بیگانه
که نمیخواهیم.
و البته یک انتقادها هم به بچههای «ندا» وارد
است. این حجم مخالفتها – فارغ از درستی یا نادرستی استدلالها – از سوی
خودمان یعنی از سوی بخشهایی از همین «ماها»، معنیاش این است که دوستان
ما در «ندا» نتوانستهاند با تمام گروههای اصلاح طلب برای آنچه که موفقیت
اصلاح طلبی میخوانند صحبت و مشورت کنند و نقد و نظر بگیرند. میگویم
نتوانستهاند چون باور ندارم که نمیخواهند دیگران را همراه و یار یاور خود
کنند. این کوتاهی آنهاست که اگر قرار است با حاکمیت به نقاط مشترک برسند،
به طریق اولی باید بچههای خودمان را نیز همراه داشته باشند.
«ندا»
حزب و گروه بسیاری از جوانهای اصلاح طلب میتواند باشد. فوقش هم نظر
نیستیم و راهها و روشهای متفاوتی طلب میکنیم. در انگیزههای اصلاح طلبی و
اهداف ایران دوستیمان که نباید شک کنیم؟
و نکته آخر، تمام این
نقدها و حتی طردها و تکفیرها در ذات خود یک فرصت است. یک گروه سیاسی که
برای آینده اصلاح طلبی دغدغه دارد و به منافع ملی میاندیشد توسط مخالفان
سیاسیاش بسیار بیشتر از این نقد خواهد شد. آنچه که امروز درون جریان اصلاح
طلبی جریان دارد نقدهایی است که با تمام نیت خوانیها و حرف و حدیثها،
اما هنوز دلسوزانه است. همهمان میخواهیم – جوانان و بزرگ ترهایمان – که
مسیر اصلاحات یک مسیر موفقیت آمیز باشد و بچههای «ندا» امروز امتحان هم پس
میدهند. امتحان اینکه چگونه پاسخ این نقدها را خواهند داد، امتحان اینکه
چگونه از یک چالش سیاسی درون گروهی بیرون خواهند آمد و امتحان اینکه در
مواجه با آن چگونه به اخلاق اصلاح طلبانه پای بند خواهند بود.
فردا
که انتخابات از راه برسد و این بار اما سایر اصلاح طلبان همراه آنها
خواهند بود؛ و رقبایشان، گروههای مخالفی هستند که نقد آنها
ناجوانمردانهتر، طعن و تهدیدها غیراخلاقیتر و تکفیر آنها تندتر و
سختتر است. بچههای «ندا» امروز باید یاد بگیرند که چگونه و همواره منافع
ملی، مسیر اصلاح طلبی و اخلاق سیاسی را قربانی یک رای و یک انتخاب نکنند.
آن وقت است که میراثشان جاودانه خواهد شد.