حكايت دلي كه به عشق مردمي ميتپد كه چشم اميد به همين چرخش دست و عدم كرنش اش دارند. از ميان هزاران سطر و خط و نوشته اگر يكي اش كارگر افتاد و تير را به هدف نشاند ما را بس.
تدبیر24: هواي اين روزهاي مطبوعات بهاري است، بهاري كه در ويترين نمايشگاه مطبوعات جلوهگر شده اما در پاييزي سرد. يك هفته عرصه بروزو ظهور و جلوت قشري است كه نام و نشان دارند اما تصوير عيان نه. در قالب تيتر و خبر گرما بخش عرصههاي مختلفاند اما خانه و كاشانه شان چندان سامان و قراري ندارد. عدهاي ميگويند روزنامهنگارها مرغ عزا و عروسي هستند، نگاهي انفعالي كه روزنامهنگاري را تابع تلاطمها و فراز و فرودهاي زمانه ميداند اما ما ميگوييم اين ما هستيم كه نقش فراز و فرودها را ترسيم ميكنيم، ما نه تاثيرپذير حاشيه نشين كه اصل و متن و بطن ماجراييم، ما روزنامهنگاران ايراني وامدار هيچ طيف و جريان و دسته و رستهاي نيستيم ما وكيل تسخيري و تام الاختيار مردمي هستيم كه صاحبان اصلي انقلاب و كشورند. همانهايي كه ما به عشق شان قلم ميزنيم و خواهيم زد. شايد بساط مان رونق و زرق و برق نداشته باشد اما صفا دارد هر چند ديوار كوتاهي داريم. ديواري كه بهاريهايمان را كوتاه و پاييز هايمان را بلند كرده است. روزنامهنگاري طي چند سال گذشته با آسيبها و زخمهاي فراواني روبرو بوده است. يك سويش سر در قدرت غير پاسخگو و سوي ديگرش در دايههاي مهربانتر از مادر دارد. از يكسو روزنامهنگاري و كارويژههاي منحصر به فردش در برقراري ارتباط دوسويه و بازنمايي معضلات و مشكلات عرصههاي مختلف چندان كه بايد و شايد مورد توجه قرار نگرفته و نگاه طفيليوار به اين حوزه خطير و كاركردهاي بيهمتاي آن روزنامهنگاري تحقيقي و كاوشگرانه را در كشور ما نحيف و رنجور كرده و آن را چو نور شمعي لرزان در برابر توفانها قرار داده است. نكتهاي كه در عمل بنيه روزنامهنگاري ما را تحليل برده و ديگر از آن شور و حرارت و ذوق و شوق روزهاي دور كمتر نام و نشاني در آن ميبينيم. از سوي ديگر طي چند سال اخير ورود بيضابطه افرادي كه نگاه حرفهاي و تخصصي به اين حوزه راهبردي نداشته و روزنامهنگاري را به مثابه بنگاه اقتصادی و روزنهاي براي طرح و عرضه خود ميپندارند، آسيبهاي هنگفتي به پيكره روزنامهنگاري كشور وارد كرده است. عدهاي نيز بدور از نگاه واقعگرايانه و منطبق با واقعيات ميداني و اجتماعي در فضاهاي فانتزي و سانتيمانتالي سير و سياحت ميكنند كه از افاضات پر طمطراق آنان نه آبي براي مردم گرم ميشود و نه خيري به جامعه ايراني با مختصات و اتمسفر خاص اش ميرسد.، تنها عرض خود ميبرند و زحمت ما ميدارند. در چنين حال و هوايي سخت است نوشتن و ماندن در اين عرصه، سخت است همگام و همدل و همزبان با مطالبات عمومي و منطقي مردم گام برداشتن و از قافله عشق عقب نماندن اما «در عاشقي گريز نباشد زسازو سوز، ايستادهام چو شمع مترسان ز آتشم. »حكايت ما و روزنامهنگاري حكايت راهي است كه صد زخمه ميزند زمانه و ما هنوز بر عهد خود ماندهايم، حكايت دلي كه به عشق مردمي ميتپد كه چشم اميد به همين چرخش دست و عدم كرنش اش دارند. از ميان هزاران سطر و خط و نوشته اگر يكي اش كارگر افتاد و تير را به هدف نشاند ما را بس. اينجا نه ناني دارد و نه آوازهاي دندان گير اما تا اميد هست و آرزو، تا قلم هست و مخاطبي كه صبح به پاس قلم فرسايي تو، روز را آغاز ميكند ما نيز هستيم، ما روزنامهنگاران ايراني.