سوفی زیاد به او توجه نمی کرد، اما خیلی زود اسکاتی جسورتر شد و نزدیکتر نشست ولی به نظر می رسید منتظر دعوتی است تا به او بپیوندد. به نظر می رسید سوفی اهمیتی به حضور او نمی دهد. چند هفته طول کشید تا اسکاتی شجاعت خود را جمع کند و خودش را به کسی که توجهش را جلب کرده بود معرفی کند. اما بالاخره پشتکار او جواب داد و سوفی نیز منتظر او می ماند و اجازه می داد اسکاتی کنارش بنشیند. اکنون دوسال گذشته و آن ها جدایی ناپذیر و باهم بسیار مهربان هستند و هرکاری سوفی می کند اسکاتی نیز می کند. اسکاتی واقعا پسر دوست داشتنی همسایه است و همه چیزی که تا به حال خواسته این بوده که سوفی او را یار خود بداند و البته شاید گاهی یک بوسه سریع.»