تدبیر24: جهان امروز سیاستمدار نمیخواهد؛ انتخاب دونالد ترامپ در قلب بزرگترین اقتصاد جهان نشان داد که تاریخ مصرف سیاستمداران قرن بیستمی به پایان رسیده است و جهان امروز بیش از آنکه به سیاستمدار نیازمند باشد افرادی را میطلبد که بدانند چگونه دایره ثروت کشورها راگسترش دهند.
به گزارش آژانس رویدادهای مهم نفت و انرژی " نفت ما " ، برگزیت نیزمولود چنین نیازی البته در جامعه انگلیسی است. گرچه جدایی انگلیس از اتحادیه اروپا در کوتاه مدت اقتصاد انگلیس را آسیب پذیر می کند اما حقیقت این است که مردم انگلیس برگزیت را برای احیای قدرتی که به نظر میرسید با حضور در اتحادیه اروپا از دست رفته، برگزیدند.این تصمیم از کار بردیترین راهکارهای حفظ قدرت و محدود کردن جهانی شدن اقتصاد هایی تلقی می شود که قصد کنترل کشورهای در حال توسعه و نگاه داشتن آنها درمسیر مصرف گرایی دارند.
بنابراین می توان گفت که شعار ترامپ پیش از ریاست جمهوری و در رقابتهای انتخاباتی نیز ناشی از نگرش پوپولیستی نیست بلکه بر گرفته از تئوری استقلال نیم کرهای است که پس از سال ۱۹۷۳ و نخستین شوک نفتی و کاهش شدید قیمت نفت در دستور کار این کشور قرار گرفت تا با کاهش نیاز به نفت خاور میانه به اصلاح اعتیاد امریکا به این منطقه کاهش یابد تا به مرور دیگر نیازی به انرژی این منطقه نباشد. آنچه از برگزیت و شعار ترامپ بر میآید این است که زمان موعود فرار رسیده و نیاز این کشورها به خاور میانه به کمترین حد خود رسیده است. صاحبان قدرت سیاسی جهان که امروز کاربردیترین فناوریها را نیز در اختیار دارند با شعار دانش قدرت است درصدند با محرمانه نگه داشتن فناوریهای تولیدی خود مرز خود با کشورهای توسعه نیافته و حتی رقیب کاملا مشخص کنند. آنها با پیشبینی نیاز جهان امروز میخواهند با فن آوریهای پیشرفته تر، کاهش هزینههای تولید بالاترین بهرهوری را بهدست آورند و اینبار امنیت اقتصادی جهان به خصوص در بخش انرژی را نیز در دست گیرند.
تغییر نگرش استراتژیک جهان به انرژی
به گفته بسیاری از صاحب نظران اقتصادی روزگار قراردادهای بلند مدت برای تامین امنیت انرژی تولیدکننده و مصرفکننده به سر آمده است. مهرداد عمادی مشاور ارشد اقتصادی انگلیس در اتحادیه اروپا معتقد است که جهان در مسیر قرار دادهای تک محمولهای در حال حرکت است و امنیت انرژی با توسعه فن آوری تامین خواهد شد و کشور هایی این قدرت را دردست خواهند داشت که به فن آوریهای «های تک » دست داشته باشند. وی فن آوری منجمدسازی گاز به جای مایعسازی را از از نوآوری های نوین صاحبان فناوری میداند که به زودی جایگزین خط لوله میشود تا مصرفکنندگان انرژی را که صاحبان فناوری نیز هستند از تبعات امنیتی، سیاسی و اقتصادی مصون دارند. با وجود این که اخیرا اروپا برای متنوعسازی سبد انرژی خود پذیرای چندین خطوط لوله از آسیای میانه و منطقه «سیآی اس» در بازه زمانی ۲۰۱۸ تا ۲۰۲۰ خواهد بود اما تجربه کریمه نشان داده که خط لوله تبعات سیاسی اقتصادی بزرگی برای اروپا میتواند به دنبال داشته باشد در این بین اروپا به عنوان یکی از بزرگترین واردکنندگان انرژی از شرق با ایجاد تنوع در سبد انرژی جهت قراردادهای تک محمولهای خود را از خاور میانه به سمت استرالیا و امریکا در حال تغییر دادن است.
گفته شده است که امریکا با انقلاب شیل گس و با استفاده از فناوری جدید استحصال گاز از ذخایر نامتعارف در حال تبدیل شدن به یکی از کشورهای صادرکننده LNG است و قصد دارد تا پایان دهه فعلی به رکورد صادرات سالانه ۵۰ میلیون تن LNG دست یابد و عملا به بازار صادرات گاز قطر ورود پیدا کند. این در حالی است که پیتر ووسر مدیرعامل شرکت انگلیسی-هلندی شل معتقد است امریکا با محدود کردن صادرات LNG به دنبال توسعه اقتصادی است، به همین منظور با قطر و استرالیا برای در اختیار گرفتن جایگاه بزرگترین صادرکننده LNG جهان به رقابت نمیپردازد. اما خبرها حاکی از آن است که امریکا با تولید ۲۰۰میلیون تن LNGقصد دارد بازار اروپا را برای کامل کردن پازل خود در اختیار بگیرد بنابراین بعید نیست که در پایان ۲۰۲۰میلادی امریکا با چنین تولیدی انبوهی راه قطر و سایر تولیدکنندگان رابه اروپا ببندد و تئوری استقلال نیم کرهای را بطور کامل اجرا کند.
انقلاب شل
با طبقه بندی بازار انرژی جهان به دوران پیش از انقلاب شیل و بعد از آن پیشبینی روند کنونی بازار انرژی جهان آسانتر میشود. توسعه فن آوریهای تولید انرژی با کاهش هزینه و بالا بردن بهرهوری از میادین غیر متعارف موجب شده تامین امنیت انرژی به طریق مرسوم و با قراردادهای بلند مدت و با درگیر ساختن کشورهای مصرفکننده و تولیدکننده و کشور هایی که در راه ترانزیتی قرار دارند روز به روز کم رنگتر شده و جای خود را به تبادلات انرژی تک محمولهای بدهد. با نگاهی به گذشته تاریخ نفت میتوان براحتی دریافت که از سالها قبل و در پنجره زمانی ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۷ دقیقا زمانی که اکتشافات ساخارون ۲، شمال غربی لیبی و موصل و در یای خزر و ونزوئلا در حال انجام بود تغییر سمت و سوی انتظارات بازار نفت در آینده نزدیک کاملا قابل پیشبینی بود چرا که ورود نفتهای جدید به بازار، بهرهوری بالا با قیمتهای پایین را تحت تاثیر قرار داده و از میزان تولید آنها میکاست. با وجود این که دربازه زمانی ۲۰۰۸ میلادی نفت قیمتهای بالای ۱۰۰دلار را تجربه کرد اما کاملا مشخص بود که قیمتهای ۱۳۰دلاری قیمتهای واقعی بازار نفت نیست و دیر یا زود با کاهش تقاضای چین روند نزولی به خود خواهد گرفت. (چین در این سالها با جهش اقتصادی خود به بزرگترین مصرفکننده انرژی جهان بدل شده بود که این موضوع یکی از مهمترین دلایل افزایش قیمتهای کاذب نفت در آن سالها محسوب میشود.) به گفته مهرداد عمادی طی سالهای۲۰۰۴ تا ۲۰۰۷ میلادی شرکتهای «IOC » با نگاهی آینده پژوهانه به بازار نفت نگریستند و دریافتند که بهرهوری با قیمتهای پایین تولید، نمیتواند در بلند مدت ادامه یابد و ورود نفتهای جدید به بازار و تنوع عرضه، تقاضا در دراز مدت کاهش خواهد یافت. بنابراین برای جلوگیری از این پیش آمد سرمایه گذاریهای عظیمی در بخشهای مختلف انرژی آغاز کردند تا با سرمایه گذاریهای زود هنگام پیش آهنگی دست آوردهای مالی و اقتصادی بزرگ جهان را در بخشهای مختلف انرژی در دست گیرند. به طور مثال همان زمان که توتال مشغول سرمایهگذاری در بخش توسعه میادین در نقاط مختلف جهان بود در بخش انرژیهای تجدید پذیر نیز سرمایهگذاری کرده بود این نشان میدهد خیلی پیش از آنکه تصویری از کاهش قیمت نفت یا حتی کاهش آلایندههای زیستمحیطی مطرح باشد دست یابی به فن آوری هایی که در محصول تولید شده تنوع ایجاد کند مورد توجه صاحبان فناوری قرار گرفته است. تحول در سبد انرژی از سوئد و فنلاند آغاز شد و به سایر کشورهای اروپایی سرایت کرد. این امر موجب شد که شرکتهای نفتی به شرکتهای انرژی تغییر رویه دهند به این معنی که شرکت نفتی به جای فروش فرآوردههای نفتی و گازی صرف، پکیج انرژی را که متشکل از انرژیهای تجدید پذیر و فسیلی است در اختیار مشتریان خود قرار دادند.
تولید کنندگان سنتی تنظیم کنندگان بازار
بی تردید استراتژی و نگاه بلند مدت این شرکتها در طی دههها و سالها موجب شده است که کاهش قیمت نفت در سه سال گذشته هیچ تشویشی در کشورهای تولیدکننده نفت غیر رسوم ایجاد نکند چرا که آنان میدانستند که کشورهای تولیدکنندگان سنتی نفت در اوپک قدرت تحمل قیمتهای پایین نفت را ندارند در نتیجه تجربه دهه ۸۰ دوباره تکرار خواهد شد و اوپکیها نقش رگولاتری را برعهده گرفته و با کاهش سطح تولید خود بازار نفت را تنظیم میکنند. اتفاقی که در توافق الجزایر افتادو باز هم اوپکیها مسئولیت افزایش قیمت بازار نفت را بدون توافق رسمی غیر اوپکیها (روسیه و حتی حضور امریکا) عهده دار شدند. ساختار غلط اقتصادی کشورهای تولیدکننده اوپک که در آمدهای ارزی این کشورها را بین ۷۰ تا ۱۰۰ درصد وابسته به نفت کرده موجب شده اقتصاد این کشورها توان تحمل قیمتهای پایین نفت را نداشته باشند و هر بار موجب عقب نشینی اوپک از حکمرانی بازار نفت شده و سهم بازار این کشورها به غیر اوپکیها و عمدتا امریکا واگذار می کند از سوی دیگر با بالا رفتن قیمت نفت، امریکا فرصت حفاریهای جدید را با طرحی تکنولوژیهای نوینی که از هزینههای تولید این مناطق کاسته می یابد در نتیجه با اقتصادی شدن نفت غیر متعارف نیاز غرب روز به روز به نفت خاورمیانه کاهش خواهد یافت.
وجود بحران هایی چون یمن سوریه و عراق و دامنه دار شدن این تنشها در منطقه خاورمیانه و عدم دخالت جدی غرب برای پایان دادن به جنگ های منطقه ای؛ گویای این حقیقت است که امریکا و غرب دیگر نیازی به نفت و انرژی خاور میانه ندارند یا این نیاز به حداقل ممکن رسیده است.
تسلط؛ با گسترش مصرف گرایی
دول کشورهای توسعه یافته به خوبی دریافتهاند که برای تک قطبیسازی سیاسی نیاز به اهرم تک قطبیسازی اقتصادی دارند. گرچه در دهههای گذشته انرژی نقش موثری درایجاد ثبات سیاسی در جهان داشته اما تغییر روند تامین امنیت انرژی نشان میدهد که انرژی و در راس آن نفت در دهههای آینده نقش خود را به عنوان برهم زننده یا تامینکننده امنیت سیاسی اقتصادی از دست خواهد داد یا نگاه جهان به انرژی به نگاهی علمی تر و اقتصادی تر بدل خواهد شد.
مصرف گرایی بهترین چارچوبی است که میتوان فناوریهای روز را از دسترس کشورهای توسعه نیافته دور نگه داشت حال این مصرف گرایی میتواند با سیاستهای توسعهای کوتاه مدت عربستان هم آهنگ شده و بیآنکه برنامههای بلند مدتی را دنبال کند دامنه خام فروشی این کشور را گسترش دهد یا با تحریم و بستن درهای ورود فناوری روز این کشورها را به تولید فناوریهای منسوخ سوق دهد تا این کشورها برای برون رفت از توسعه نیافتگی دست به دامن صاحبان فناوری باشند. بنابراین باز هم قدرت در دستان قدرتهایی است که امروز پیشگامان تکنولوزی و دانش در جهانند. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که پیروزی ترامپ نه تنها نتیجه نگرش پوپولیستی نیست بلکه مولود قدرت گیری یک تفکر جدی اقتصادی برای تحقق استقلال نیم کرهای و ادامه مصرف گرایی شرق در مقابل غرب است تا به این صورت توسعه نیافتهها همواره به توسعه یافتهها نیازمند باشند.
سخن آخر
میتوان نتیجه گرفت که نفت جایگاه خود را به عنوان یک اهرم ایجاد امنیت سیاسی اقتصادی دیر یا زود از دست خواهد داد بنابراین لازم است که کشورهای خاور میانه با تغییر ساختار اقتصادی به متنوعسازی اقتصادی بپردازند و دریابند که دوران سیاست بازی و قدرت یابی با تفکرات قرن بیستمی پایان یافته و کشور هایی در راس قدرت خواهند بود که قدرت سیاسی را پیشتر در یک اتحاد جمعی تجربه کرده و اکنون میخواهند با قدرت دانش برکرسی قدرت اقتصادی جهان تکیه زنند.