تسلیحات هوش مصنوعی اشتریان

تسلیحات هوش مصنوعی

در نظر آورید هزاران زنبورک تسلیحاتی هوش مصنوعی به سوی یک دشمن فرضی گسیل شوند...
ایران قوی هاشمی‌طبا

ایران قوی

همچون سال‌های گذشته، در روز 22 بهمن مردم ایران در راهپیمایی سالروز پیروزی انقلاب اسلامی یعنی بیست‌و‌دوم بهمن حضور یافتند و خاطره پیروزی انقلاب و نیز شهدای انقلاب و دفاع مقدس را گرامی داشتند. انقلابی که با شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی پیروز شد و مردم اعم از خواص یا عوام با برداشت خود -‌هر‌چند متفاوت- از آن استقبال کرده و بر آن پای فشردند
دوشنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 2024 May 06
کد خبر: ۷۲۲۰۶
تاریخ انتشار: ۱۳ اسفند ۱۳۹۵ - ۰۹:۱۳
تدبیر24 »پدر و مادرم معتقد بودند که درس خواندن همین اندازه کافی است و بایددر کنار مادرم خانه داری را بیاموزم. بعد از مدتی پای خواستگاران زیادی به منزلمان باز شد.
پشیمانی من دختری زیبا بودم / مجبور شدم به خانه آن نامرد بروم!
به این مطلب امتیاز دهید
0% 0%

 به گزارش سرویس حوادث جام نیـوز ، انگار سرنوشتم را با بدبختی و بیچارگی گره زده اند و در هر 2 بار ازدواجم جز زجر و فلاکت چیزی ندیدم... زن 38 ساله در حالی که چهره ای غمگین و شکسته داشت به همراه نامه پزشکی قانونی وارد کلانتری شد. او که مدعی بود توسط هوو و دخترانش مورد ضرب و جرح قرار گرفته است به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: با شور و هیجانی وصف نشدنی در دوره راهنمایی تحصیل می کردم. همیشه در خیالاتم برای به دست آوردن خوشبختی نقشه های زیادی می کشیدم. از آن جا که در مدرسه شاگرد ممتازی بودم بعد از پایان دوره راهنمایی پدر و مادرم مانع تحصیلم شدند. آن ها معتقد بودند که درس خواندن همین اندازه کافی است و بایددر کنار مادرم خانه داری را بیاموزم. بعد از مدتی پای خواستگاران زیادی به منزلمان باز شد.

 

 چرا که من از زیبایی قابل توجهی نیز برخوردار بودم. من در آن موقع چیزی از ازدواج و مسئولیت پذیری نمی دانستم و به پیشنهادها و نظرات خانواده ام گوش می کردم و در اندیشه کوتاه خودم ازدواج را راهی می دیدم برای رسیدن به خوشبختی که در ذهنم ساخته بودم. از این رو به عقد کمیل درآمدم. زمان به سرعت برق و باد می گذشت و من هر روز در کلبه محقرم شاهد استعمال مواد مخدر توسط کمیل بودم. دیدن وضعیت همسرم و تحمل چنین زندگی برایم سخت و عذاب آور بود. کمیل به فردی معتاد و بی مسئولیت تبدیل شده بود که فقط به فکر تأمین مواد مخدر مصرفی اش بود. من هم با داشتن پسری زیبا و دوست داشتنی سعی می کردم با او مدارا کنم اما دست و پا زدن من برای نجات زندگی ام فایده ای نداشت .این گونه بود که با تحمل سرکوفت ها و منت های خانواده ام، مهر طلاق در 18 سالگی بر شناسنامه ام نمایان شد و با فرزندم به منزل پدرم بازگشتم. از آنجا که تحمل نگاه های سنگین و پرمعنای خانواده ام را نداشتم، برای تأمین هزینه فرزندم کاری پیدا کردم و مشغول شدم. هنوز مدت زیادی از جدایی ام نگذشته بود که زمزمه هایی از خواستگاران خوب و پولدار به گوشم رسید تا این که یک روز مردی به خواستگاری ام آمد که ادعا می کرد خیلی تنهاست و همسر و 6 دخترش فقط او را به خاطر مال و اموالش دوست دارند.

 

در این میان من هم که به خاطر تفاوت سنی زیاد مایل به ازدواج با او نبودم برای مدت 40 روز به خانه عمویم رفتم تا آن خواستگار سمج دست از سرم بردارد اما در آن جا هم به تعریف و تمجید از خواستگارم می پرداختند. بالاخره نفهمیدم چطور به عقد آن مرد درآمدم و پا به خانه مردی دروغگو و هوسران گذاشتم که تنها مدتی را با من و فرزندانم سپری کرد. با این که او مدعی بود پسر دوست دارد و صاحب 3 فرزند پسر نیز شدیم ولی چون پولی در بساط نداشت از تأمین هزینه های زندگی و اجاره خانه سر باز می زد تا این که خودم در کارخانه ای مشغول به کار شدم، اما باز هم به خاطر نپرداختن اجاره منزل، صاحبخانه اسباب و اثاثیه ام را بیرون ریخت و دادگاه نیز همسرم را مجبور به پرداخت اجاره و بدهی کرد. بعد از این ماجرا ، به پیشنهاد همسرم قرار شد  در طبقه پایین منزل هوویم زندگی کنم تا وی مجبور به پرداخت اجاره بها نباشد به همین دلیل همسرم مرا برای دیدن منزل مذکور برد و مقابل خانه هوویم از خودرو پیاده کرد. او با دیدن همسرش فرار کرد و من هم مورد فحاشی و ضرب و شتم هوویم و دخترانش قرار گرفتم تا این که با مداخله همسایه ها و تماس با 110 توانستم نجات پیدا کنم و...

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

خراسان

برچسب ها: حوادث ، دختر
بازدید از صفحه اول
sendارسال به دوستان
printنسخه چاپی
نظر شما:
نام:
ایمیل:
* نظر:
داغ ترین ها