تسلیحات هوش مصنوعی اشتریان

تسلیحات هوش مصنوعی

در نظر آورید هزاران زنبورک تسلیحاتی هوش مصنوعی به سوی یک دشمن فرضی گسیل شوند...
ایران قوی هاشمی‌طبا

ایران قوی

همچون سال‌های گذشته، در روز 22 بهمن مردم ایران در راهپیمایی سالروز پیروزی انقلاب اسلامی یعنی بیست‌و‌دوم بهمن حضور یافتند و خاطره پیروزی انقلاب و نیز شهدای انقلاب و دفاع مقدس را گرامی داشتند. انقلابی که با شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی پیروز شد و مردم اعم از خواص یا عوام با برداشت خود -‌هر‌چند متفاوت- از آن استقبال کرده و بر آن پای فشردند
شنبه ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 2024 May 11
کد خبر: ۲۴۲۱۱
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۱۰:۳۹
روحاني از نخبگان كمك بيشتري بطلبد
سروش دباغ
تدبیر24:   روحاني به اهميت توسعه سياسي واقف است. هرچه تقاضاها بيشتر شود دولت را به سمت تحقق وعده هاي خود بيشتر سوق مي دهد. درهرصورت اگرچه تاكنون، توجه دولت بيشتر به مساله هسته يي و مسائل اقتصادي بوده اما گشايش هايي در حوزه فرهنگ نيز مشاهده كرده ايم. مثلاوزارت ارشاد كنوني تفاوت آشكاري دارد با دوران سابق، همچنين است وضعيت در وزارت علوم
    من سياستمدار نيستم اما روشن است كه فضاي كنوني سياسي كشور، صحنه زورآزمايي است و در اين مسابقه طناب كشي آقاي روحاني نبايد از پايگاه اجتماعي خود غافل شوند. بايد با مردم بيشتر سخن بگويند و از تجربه آقاي خاتمي درس بگيرند و به نهادهاي مدني توجه بيشتري داشته باشند. چون سرمايه اصلي ايشان طبقه متوسط، روشنفكران، دانشگاهيان و هنرمندان هستند و بس
     سروش دباغ، يك پژوهشگر است. تحقيقات مهمي نيز در حوزه دين، فلسفه و ادبيات دارد. در عين حال در حلقه روشنفكران ديني محسوب مي شود و از اين رو پژوهش هايي در اين حوزه و كلاجامعه روشنفكري ايران دارد. به همين دليل با او كه اينك در تورنتوي كاناداست، به صورت تلفني، گفت وگويي انجام داديم تا از او به عنوان يك روشنفكر بپرسيم كه چرا هم سلفانش چندان دغدغه توسعه ندارند و چرا در ايران پژوهش هاي توسعه محور كم است و چرا نظريه پردازان ايراني بيشتر به دنبال دعواهاي ايدئولوژيك ديني و غيرديني و ماركسيسم و ليبراليسم بوده اند و اصولااين روشنفكران تا چه اندازه مي توانند به دولت روحاني كه داعيه توسعه گرايي دارد كمك كنند و دولت روحاني چه اندازه از نخبگان كمك مي گيرد. او نيز متواضعانه قبول كرد كه روشنفكران ايراني بايد بيشتر روي مدل هاي توسعه در ايران كار كنند ولو آنكه كارهاي درخور توجهي هم در اين حوزه از سوي انديشمندان ايراني ديده شده است. او همچنين معتقد است كه دولت روحاني بايد براي رساندن كشور به توسعه از نخبگان كمك بيشتري بطلبد.
     
    نظريه پردازان بزرگي در حوزه توسعه در كشورهاي پيشرفته وجود داشتند و دارند. آيا در ايران نيز توسعه دغدغه روشنفكران و نظريه پردازان ايراني بوده است؟

    توسعه جزو دغدغه هاي روشنفكران ما، خصوصا در دهه هاي اخير، بوده است. البته بايد تفاوتي بين روشنفكران قبل از انقلاب و روشنفكران بعد از انقلاب در اين باب قايل شد. قبل از انقلاب، مفهوم توسعه تحت الشعاع مفاهيمي چون غرب زدگي و استعمار و استثمار و استحمار قرار گرفته بود. به همين دليل شايد به نحو جدي و تخصصي به قضيه توسعه پرداخته نمي شد. استيلاي جنبش چپ بر جريان روشنفكري آن زمان بر آتش اين تنور مي دميد. هدف اصلي اين بود كه به جنبش جهاني سوسياليسم بپيونديم و از آليناسيون و ازخود بيگانگي به درآييم و به تعبير شريعتي انسان را از اسارت ماشينيسم در آوريم. جلال آل احمد هم از «غربزدگي» سخن مي گفت: مقدم بر او احمد فرديد بود كه تحليلي فلسفي از اين مفهوم به دست داد. او كوشيد تا توضيح دهد كه غربزدگي به چه معناست و چرا تمدن ما ذيل تمدن مغرب زمين قرار گرفته. وي بر آن بود تا «حوالت تاريخي» ما را تبيين كند. در شرايطي كه گفتمان چپ غلبه بر فضاي روشنفكري آن دوران غلبه داشت، شايد صحبت كردن از توسعه به معناي امروزين چندان چنگي به دل نمي زد. از طرف ديگر، تقابل بين حكومت و روشنفكران اجازه نمي داد كسي از در آشتي جويي و مصالحه سخناني درباب آباداني مملكت بگويد. جايي خواندم يكي از مسوولان ساواك گفته بود ما مي خواستيم جلال آل احمد را به سفر افغانستان بفرستيم تا وضعيت اسف بار آنجا را ببيند و بي محابا و ويرانگر در نقد وضعيت داخل كشور سخن نگويد و ببينددرهمسايگي ما اوضاع چقدر خراب است. فضا به نحوي بود كه وقتي برخي از روشنفكران با هويدا، نخست وزير وقت، ديدار داشتند، چنانكه عباس ميلاني در كتاب «معماي هويدا» آورده، برخي از ايشان مواجهه تندي با هويدا داشتند، چون هر نوع تعامل و مصالحه يي با دولتمردان نامقبول مي نمود. خليل ملكي هم كه از حزب توده جدا شد و نيروي سوم را پي افكند، به خاطر ديدارش با شاه سكه يك پول شد و طعن هاي فراواني را شنيد و به جان خريد. چنين فضايي اجازه نمي داد روشنفكران به مقولاتي مانند توسعه بينديشند. البته بودند روشنفكراني كه در حاشيه به اين مقولات مي انديشيدند اما ترس از انگ مصالحه جو و همكاري با رژيم را خوردن، كار را سخت مي كرد و تتبع و تامل جدي در اين باب را به حاشيه مي راند. اين گفتمان كم و بيش تا سال هاي پاياني دهه 60 بر فضاي روشنفكري ايران سيطره شد. بعد از پايان جنگ ايران و عراق و آغاز دوراني كه به سازندگي موسوم گشت، هم اقتصاددانان و هم روشنفكران –خصوصا روشنفكراني كه با ايده هاي ليبراليستي همدلي داشتند- به مقوله توسعه پرداختند. البته تنها اين جماعت نبودند: افرادي مانند مرحوم عزت الله سحابي نيز دلمشغول مقوله توسعه بودند. ايشان مقالات متعددي در نشريه «ايران فردا» در نقد سياست هاي تعديل اقتصادي دولت هاشمي مي نوشت و نظراتش را در باب توسعه ابراز مي كرد. قصه توسعه از اين زمان به بعد بيشتر مورد توجه روشنفكران كشور قرار گرفت. في المثل، عبدالكريم سروش در دهه هفتاد شمسي، در مقاله «فضيلت و معيشت» به مقوله توسعه و تفكيك ميان ارزش هاي خادم و مخدوم پرداخت. در دهه هاي 70 و 80شاهد توجه جدي روشنفكران به مقوله توسعه هستيم: چپ گرايان سعي در نقد وضعيت موجود داشتند و در مقابل، عده يي از در تعامل با دولت هاي هاشمي و خاتمي بر آمدند.
     
    جنش جهاني چپ از سال 1970 به بعد در قضيه توسعه دچار بحران نظريه پردازي شد و ديگر نظريات شان در باب توسعه و وابستگي جايش را به نظريات مبتني بر نظام جهاني داد. چرا پيام و عواقب اين بحران دير به ايران رسيد و سال ها طول كشيد تا روشنفكران چپ گراي ايراني نيز متوجه اين بحران شوند و از منظر ديگري به توسعه بنگرند؟

    بايد آسيب شناسي كرد و علل ناكامي جنبش چپ در ايران را بررسي كرد. يكي از كتاب هاي خوبي كه در اين باب منتشر شده، كتاب «شورشيان آرمانخواه» نوشته مازيار بهروز است. ايشان توضيح مي دهد كه چه عللي باعث ناكامي جنبش چپ در ايران شد. براي اينكه پاسخ اين پرسش را دريابيم، بايد عنايت داشت كه در حزب توده، مهم ترين حزب سياسي آن زمان كشور كه اكثر روشنفكران دلي در گرو آن داشتند يا عضو آن بودند، عموم مسائل حزبي تحت تاثير تحولاتي بود كه در بيرون از كشور اتفاق مي افتد. في المثل عده يي تحت تاثير ايده هاي مائو در چين بودند، عده يي تحت تاثير اتحاد جماهير شوروي بودند، برخي هم متاثر از كوبا و ويتنام: اين گونه اختلاف ها و نزاع هاي سياسي در دل اين حزب وجود داشت. عموم جهت گيري هاي سياسي رهبران حزب توده در آن روزگار از بيرون از مرزها هدايت مي شد و ايشان قويا تحت تاثير رهبران حزب كمونيست شوروي بودند. به همين دليل چريك هاي فدايي خلق سازمان مستقلي را تشكيل دادند، با اين نگرش كه نبايد در فعاليت سياسي تا اين حد تحت تاثير خارج از مرزها باشيم: بلكه بايد مشكلات و مسائل بومي خود را، به دست خويش صورت بندي كنيم و به طرف اهدافي مشخص و معين حركت كنيم. شريعتي و آل احمد در عداد روشنفكراني بودند كه مسائل شان بومي بود: يعني اگر راجع به ماشينيسم و آليناسيون سخن مي گفتند و طعني بر تكنيك و مدرنيزاسيون مغرب زمين مي زدند و از «بازگشت به خويشتن» سخن مي گفتند، طرح اين مقولات به نزد ايشان ناظر به مسائل انضمامي جامعه ايران بود، نه اينكه مسائل خود را از آن سوي آب ها برگيرند. پس از انقلاب و پس از فروپاشي گفتمان چپ كلاسيك در جهان در اواخر دهه 80 و اوايل دهه 90 ميلادي، فضاي انديشه نيز در ايران دستخوش تغيير و تحول شد. در قصه جدايي روشنفكراني چون خليل ملكي، داريوش آشوري و انورخامه يي و ديگران از حزب توده و حملات زيادي كه به ايشان صورت گرفت، مي توان دريافت كه تا چه ميزان روشنفكران و سياسيون آن روزگار تحت سيطره و تاثيرحزب توده بودند. چند سال پيش، در لندن گفت وگويي كردم با حسن كامشاد، از مترجمان صاحب نام كشوركه آثار متعددي را ترجمه كرده: اين گفت وگو تحت عنوان «استالين مخوف باشد براي كفاره گناهانم» در نشريه «انديشه پويا» منتشر شد. در اين گفت وگو، كامشاد مي گويد كه روزگاري عضو حزب توده بوده، به همراه دوست نزديكش شاهرخ مسكوب اما بعدها از آن جدا شده: كتاب « استالين مخوف» را نيز به عنوان كفاره گناهان خويش و عضويتش در حزب توده و تصوير باطلي كه از استالين در آن ايام داشته، ترجمه كرده است. مرادم اين است كه روشنفكران و اهالي فرهنگ برجسته يي جذب اين حزب سياسي شده بودند: به نظر مي رسد در آن روزگار وابستگي حزب توده به حزب كمونيست شوروي برايشان مهم و مساله انگيز نبود. در پرتو درك امروزين از مفاهيم وابستگي و استقلال، مي توان آن وضعيت را تحليل كرد: آن زمان تشخيص روشنفكران اين بوده كه حزب كمونيست شوروي، برادر بزرگ است و بايد با او همكاري كرد. اين وابستگي يكي از انتقادات جدي اي است كه همواره به رهبران حزب توده وارد شده: چه از طرف منتقدان و چه از طرف بعضي از اعضاي درون حزب: اين وابستگي به جايي مي رسيد كه رهبران حزب در برهه يي، از منافع ملي هم دفاع نمي كردند و تلويحا و تصريحا منافع شوروي را رجحان مي بخشيدند. وقتي از اين دوره و فضاي سياسي فاصله گرفتيم، دغدغه ها و صورت بندي مسائل سمت و سو و رنگ و بوي ديگري پيدا كرد، از جمله نسبت ما با توسعه كه ذيل دوگانه سنت و مدرنيته صورت بندي شد. مطلب ديگري كه در اين ميان بايد مدنظر قرار داد اين است كه توسعه، مساله فراخ و ذوابعادي است و پرداختن به آن كوشش جمعي متخصصان را مي طلبد. اگرچه براي نسبت سنجي ميان سنت و مدرنيته بايد متفكران و فيلسوفان و روشنفكران پا پيش بگذارند اما مساله از اين سطح فراتر است وكوشش عموم متخصصان علوم انساني را مي طلبد: اقتصاددانان، جامعه شناسان، روانشناسان و مردم شناسان. تمام اين متخصصان بايد دست به دست هم دهند و با اين مساله ذوابعاد و پيچيده، دست و پنجه نرم كنند و راهكارهايي را جهت توسعه يافتن مملكت ما در روزگار كنوني اقامه كنند.
     
    كوشش ها از سوي متخصصين اين حوزه تا چه اندازه جدي بوده است؟ آيا آثار قابل توجهي هم در اين باب از سوي متخصصين امر ديده ايد؟

    كتاب «ماچگونه ما شديم» نوشته صادق زيباكلام اثر خوبي است: كتاب «جامعه شناسي خودماني» نوشته حسن نراقي نيز كه يك اثر جامعه شناختي است، در مقام آسيب شناسي خلق و خوي ايرانيان به مثابه يكي از موانع توسعه، كار خوبي است: مقدم بر اين اثر، بايد از اثر ماندگار مرحوم بازرگان، «سازگاري ايراني»، نام برد كه چندين دهه پيش از انقلاب نوشته شده اما در تشخيص و آسيب شناسي خلق و خوي ايراني ها، همچنان بسيار رهگشاست: آثار خوب ديگري نيز در سال هاي اخير منتشر شده است. گشودگي نسبت به مقوله توسعه نسبت به دهه هاي گذشته بيشتر شده است. در عين حال مي توان و بايد از منظر اخلاقي نيز سخن گفت و توضيح داد كه توسعه چه نسبتي با اخلاق دارد و اصولاتوسعه مي تواند چه تحولي در ارزش هاي برگرفته شده از سنت ستبر ايراني- اسلامي پديد آورد و جامعه سنتي ما چگونه مي تواند با اين تحولات كنار بيايد. خوشبختانه گفت وگوهايي در اين باب انجام شده و روشنفكران به برخي از اين سوالات پاسخ داده اند اما همچنان به جد و جهد بيشتري در اين باب نياز داريم.
     
    اما به نظر مي رسد موضوع گفت وگو مابين روشنفكران ما بيشتر حول مسائلي مانند دين گرايي و سكولاريسم و نزاع هاي چپ گرايي و راست گرايي بوده است تا بحث هايي درباره مدل هاي توسعه. اين طور نيست؟

    بله، درست است. مدل هاي توسعه كمتر در بين روشنفكران ما مورد بحث قرار گرفته است. اميدوارم از اين پس تاملات و گفت وگوها درباره مدل هاي توسعه در ايران بيشتر شود. امروزه، كمتر كساني نظيرمحمود سريع القلم، استاد دانشگاه شهيد بهشتي دلمشغول اين امورند. درهرصورت، مقوله توسعه ذيل رابطه سنت و مدرنيته تعريف مي شود. وقتي از مدرنيته سخن مي گوييم، ممكن است مراد ارزش ها و مفاهيم مدرن باشد: در عين حال ممكن است مدرنيزاسيون و نهادهاي مدرن جامعه مد نظر باشد. كثيري از مردم مدرنيزاسيون را مي بينند، في المثل ساختن فرهنگسراها و سينماها و اتوبان ها را مي بينند، يا از اينترنت، فيس بوك و شبكه هاي اجتماعي استفاده مي كنند: اينها يك سوي قضيه است. علاوه بر اين، مدرنيزاسيون و فرآورده هاي تكنولوژيك دنياي جديد، سويه نظري هم دارند: تبلت و تلفن همراه و ماهواره و شبكه هاي اجتماعي و ابزار و ادوات تكنولوژيك جديد، نسبتي هم با ايده هاي مدرن دارند. نمي گويم روشنفكران ما به اين موضوعات نپرداخته اند اما در مجموع به مقولات ديگر بيشتر پرداخته اند.
     
    برخي روشنفكران معتقدند كه براي رسيدن به توسعه در ايران بايد يك تلفيق و تعاملي مابين سنت و مدرنيته ايجاد شود. اين نظريه را تاچه حد قبول داريد و تا چه حد اين نظريه توانسته موفق شود در پي ريزي يك مدل توسعه يي در ايران؟

    به نظرم جهدهايي در اين راستا صورت گرفته است. در دو دهه اخير، قرائت هاي نويني از دين كه مهم ترين مولفه سنت است، به دست داده شده: برخي روشنفكران سعي كرده اند با بازخواني انتقادي سنت راه را براي توسعه و نهادينه شدن ارزش هاي مدرن باز كنند. يكي از موضوعاتي كه به آن پرداخته شده عبارت است از نسبت ميان اخلاق و توسعه و تكنولوژي. اينكه آيا توسعه و ارزش هاي مدرن با ارزش هاي سنتي جامعه در تقابلند؟ در اين ميان، تبييني به دست داده شده كه مطابق با آن، با تفكيك ميان ارزش هاي جهانشمول و ارزش هاي بومي، مي توان ابزار تكنولوژيك را اخذ ودر عين حال اخلاق درخور آن را نيز اختيار كرد. افراد با توسعه و تكنولوژي مواجهه يي يكسان ندارند: برخي وقتي به توسعه فكر مي كنند به ميوه هاي توسعه، يعني ابزار و ادوات تكنولوژيك كه نام بردم مي انديشند: به مساله استفاده كردن از اين ابزارها فكر مي كنند. به هر حال، در جامعه يي مانند ايران كه دين قدرت و دايره نفودزيادي دارد، وقتي از توسعه سخن مي گوييد، نمي توانيد توسعه را فارغ از دين پيش ببريد و تاثير دين و آموزه هاي ديني و نهادهاي ديني را بر روند توسعه ناديده بگيريد. برخي ديگر نيز نه تنها به ميوه هاي توسعه بلكه به ريشه ها هم توجه دارند. به نزد ايشان، مقوله توسعه فقط به حلال و حرام محدود نمي شود و از آن فراتر مي رود: از اين رو دلمشغول رابطه اخلاق و توسعه هستند. علي ايحال به نظرم كار مهمي كه روشنفكران مي توانند انجام دهند اين است كه نشان دهندكسي مي تواند به نحوي از انحاء همچنان سلوك ديني خود را حفظ كند و در عين حال به توسعه و لوازم آن ملتزم باشد: به نحوي كه علاوه بر استفاده از ابزار و ادوات تكنولوژيك، با مباني و ريشه هاي توسعه نيز از در صلح و مرافقت درآيد. فكر مي كنم اين كار تا حدودي انجام شده است. در دولت هاشمي كه اكنون دولت روحاني نيز به نحوي در راستاي همان دولت است اين كار عملاآغاز شده بود و جد و جهدهاي فكري در كنار كوشش عملي تكنوكرات ها انجام شده: ادامه همين روند مي تواند مسير توسعه يافتگي را هموار سازد. من از تعديل اقتصادي يا هر سياست اقتصادي ديگر دفاع نمي كنم، چون حوزه كاري ام اقتصاد نيست و صلاحيت ندارم در اين باب اتخاد موضع كنم اما معتقدم بايد نسبت سنجي ميان مباني توسعه با آموزه هاي ديني بيش از گذشته انجام شود، ولوآنكه مقاومت هايي از سوي محافظه كاران سياسي و محافظه كاران ديني در اين باب صورت مي گيرد. اگر گره گشايي هاي نظري در اين باب انجام شود، تصور مي كنم بار ما بيشتر بار مي شود. البته دركنار اين امر، آموزش هم خيلي مهم است: آموزش اگر نهادينه شود و سطح آگاهي در مقاطع متوسطه و عالي و نهادهاي مدني بالارود، كمك مي كند فرآيندتوسعه هموار شود، و الاصرف بحث هاي نظري كفايت نمي كند. شرط كافي هست اما شرط لازم نيست.
     
    آيا دولت روحاني اين برنامه ها را مدنظر دارد. اصولاهر دولتي نياز به حمايت و همكاري يكسري روشنفكرو نخبه دارد. آيا دولت روحاني از چنين حمايتي در بين نخبگان براي پيشبرد برنامه هاي توسعه گرايانه اش استفاده مي كند؟

    والله تصور مي كنم دولت بايد بيش از اين دست ياري به سوي نخبگان دراز كند. البته من ايران نيستم اما به مانند ديگر اهالي فكر و فرهنگ رويدادها را از طريق رسانه ها و شبكه هاي اجتماعي دنبال مي كنم. روشنفكران و همچنين طبقه متوسط نقش عمده يي در پيروزي دولت روحاني داشتند. به نظر مي رسد تيم اقتصادي دولت روحاني به توسعه باور دارد. يادم هست هنگامي كه ايران بودم در جلساتي كه در مركز مطالعات استراتژيك زيرنظر دكتر نوبخت برگزار مي شد، شركت مي كردم: در كارگروه «اخلاق و اقتصاد». در آن جلسات مي ديدم كه دوستان و همكاران مركز مطالعات استراتژيك دلمشغول توسعه اند و به توسعه پايدار باور دارند: توسعه يي كه تمام جنبه هاي اقتصادي، فرهنگي و سياسي را در برمي گيرد. حال اينكه موانع موجودتا چه حد به آنها اجازه مي دهد كه موفق شوند بحث ديگري است. دولت براي برداشتن اين موانع بايد دست ياري به سوي نخبگان دراز كند: مثلاحال كه دولت درحال تهيه منشور شهروندي است بايد قضيه را جدي بگيرد و به وجوه مختلف آن بپردازد، چون بخشي از توسعه پايدارو همه جانبه، توسعه سياسي و توسعه فرهنگي است و مبتني بر رعايت حقوق شهروندي. تاكيد دولت هاشمي بيشتر روي توسعه اقتصادي بود، از اين رو توسعه پايدار چندان دردستور كار ايشان نبود. دولت خاتمي بنا داشت تا به توسعه در بخش هاي ديگر هم بپردازد: هر چند گفته مي شد ايشان توجهي به توسعه اقتصادي ندارد اما بعدها در نوشته ها و مصاحبه هاي اقتصاددانان خواندم كه كارنامه اقتصادي دولت ايشان از كارنامه اقتصادي دولت احمدي نژاد بسي بهتر و موفق تر بود: در عين حال دولت خاتمي موانع متعددي براي پي گرفتن برنامه توسعه پايدار داشت. دولت روحاني مي تواند از تجربه سه دولت پيشين استفاده كند و توسعه پايدار و جامع الاطراف را سرلوحه خود قرار دهد. فكر مي كنم عزم اين كار از سوي دولت وجود دارد. شناخت و داوري شخصي ام از برخي اعضاي كابينه ايشان هم مويد همين امر است. البته موانع هم كم نيست اما اگرجناب روحاني در انديشه كارآمدي و كاميابي هستند كه حتما هستند، بايد بيشتر از نخبگان مدد بگيرند و به پايگاه اجتماعي اي كه به ايشان راي دادند، بسي بيشتر توجه كنند تا اين حمايت برقرار بماند. يكي از آثار مثبت و ماندگاري كه دولت روحاني مي تواند از خود برجاي گذارد، تاسيس و نهادينه كردن سنديكاها و نهادهاي مدني است. چون عمر دولت روحاني چهار سال يا نهايتا هشت سال است اما نهادهاي مدني مي توانند ماندگار باشند: صبا گر چاره داري وقت وقت است. اگر بناست راهي گشوده شود، تصور مي كنم از همين مسير است.
     
    برخي منتقدان اعتقاد دارند كه توجه به توسعه سياسي در اين مدت چند ماهه در اولويت كاري دولت روحاني نبوده. آيا اين نظر درست است؟

    تصور مي كنم در اولويت دولت نبوده اما درك من از برنامه هاي دولت روحاني و وعده هاي انتخاباتي شان و برخي كارهايي كه تاكنون صورت گرفته اين است كه ايشان به اهميت توسعه سياسي واقفند. در عين حال، جامعه مدني و طرفداران ايشان بايد تحقق اين امر را از ايشان بخواهند: هرچه تقاضاها بيشتر شود دولت را به سمت تحقق وعده هاي خود بيشتر سوق مي دهد. درهرصورت اگرچه تاكنون، توجه دولت بيشتر به مساله هسته يي و مسائل اقتصادي بوده اما گشايش هايي در حوزه فرهنگ نيز مشاهده كرده ايم. مثلاوزارت ارشاد كنوني تفاوت آشكاري دارد با دوران سابق، همچنين است وضعيت در وزارت علوم. اينها را بايد ديد اما توقعات همچنان وجود دارد و «هزار باده ناخورده در رگ تاك است». به نظرم مسير، مسير درستي است، هرچند حركت كند است.
     
    آيا دولت آقاي روحاني قدرت برداشتن موانع در امر توسعه پايدار را دارند؟

    من سياستمدار نيستم اما روشن است كه فضاي كنوني سياسي كشور، صحنه زورآزمايي است و در اين مسابقه طناب كشي آقاي روحاني نبايد از پايگاه اجتماعي خود غافل شوند. بايد با مردم بيشتر سخن بگويند و از تجربه آقاي خاتمي درس بگيرند و به نهادهاي مدني توجه بيشتري داشته باشند. چون سرمايه اصلي ايشان طبقه متوسط، روشنفكران، دانشگاهيان و هنرمندان هستند و بس. اگر توقعات برآورده نشود، طبيعي است كه اين سرمايه اجتماعي از دست مي رود. بخش زيادي از كساني كه به آقاي روحاني راي دادند، به واسطه اعلام حمايت آقاي خاتمي و اصلاح طلبان از ايشان بوده، پس بايد از اين پايگاه اجتماعي بهره بيشتري گرفته شود. در هرصورت اگرچه گام هاي خوبي تاكنون برداشته شده اما ثبات قدم بيشتري لازم است. آقاي روحاني كه سياستمدار زبردستي هستند و با پيچ و خم فضاي سياسي كشور به خوبي آشنا، نبايد از اين سرمايه عظيم خود غفلت كنند، چون چيز ديگري در دست شان نيست: ضمانتي هم نيست كه اين سرمايه هميشه پشت سر ايشان بماند. اگر از اين سرمايه به خوبي استفاده نشود، درميان مدت و در از مدت، از دست خواهد رفت و در بر پاشنه ديگري خواهد چرخيد.

برچسب ها: تدبیر24
بازدید از صفحه اول
sendارسال به دوستان
printنسخه چاپی
غیر قابل انتشار: ۰
انتشار یافته: ۱
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۶:۴۱ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۲
0
0
پس چی هستم؟
نظر شما:
نام:
ایمیل:
* نظر:
داغ ترین ها