تسلیحات هوش مصنوعی اشتریان

تسلیحات هوش مصنوعی

در نظر آورید هزاران زنبورک تسلیحاتی هوش مصنوعی به سوی یک دشمن فرضی گسیل شوند...
ایران قوی هاشمی‌طبا

ایران قوی

همچون سال‌های گذشته، در روز 22 بهمن مردم ایران در راهپیمایی سالروز پیروزی انقلاب اسلامی یعنی بیست‌و‌دوم بهمن حضور یافتند و خاطره پیروزی انقلاب و نیز شهدای انقلاب و دفاع مقدس را گرامی داشتند. انقلابی که با شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی پیروز شد و مردم اعم از خواص یا عوام با برداشت خود -‌هر‌چند متفاوت- از آن استقبال کرده و بر آن پای فشردند
جمعه ۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 2024 May 10
کد خبر: ۵۶۱۱۰
تاریخ انتشار: ۲۴ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۲:۱۱
 تدبیر24:  به نظر مي‌رسد در كشور ما مسائل به‌طوري در هم تنيده شده‌اند كه امكان بررسي آنها جدا از يكديگر وجود ندارد. مشكلات در يك حوزه به مشكلات در حوزه ديگر دامن مي‌زند و يافتن راه‌حل براي مشكلات جامعه زماني مي‌تواند موفقيت آميز باشد كه وابستگي مسائل به يكديگر را مد نظر قرار دهد. پيشرفت‌هاي رسانه‌اي نوين نيز به اين پيچيدگي‌ها دامن زده و به جدي‌تر شدن مشكلاتي مانند «تنزل فرهنگي» منجر شده‌اند. مقصود فراستخواه جامعه شناس در اين باره به «آرمان»مي گويد: «فرهنگ رسانه‌اي شده وضعيت خيلي پيچيده‌اي به خود گرفته است و سياست‌هايي كه ما در مقابله با آن داريم سياست‌هاي ساده و ديكته‌شده‌اي هستند كه كارايي لازم را ندارند.» 
 
 سيطره كميت‌گرايي بر دانشگاه چه زماني به وجود مي‌آيد و چه عواقبي دارد؟
يك تجربه تاريخي به ما مي‌گويد كه انبوهگي مشكل‌سازاست. انبوهگي در دانشگاه هم وجود دارد. در كشور ما حدود دو هزار و 600 تا دو هزار و 700 واحد آموزش عالي، چهارميليون و 600 هزار دانشجوي كارشناسي، 500 هزار دانشجوي كارشناسي ارشد و 200 هزار دانشجوي دكترا وجود دارد. اين نشان‌دهنده سيطره كميت بر دانشگاه است. مدرك گرايي از همين انبوهگي ناشي مي‌شود. آموزش عالي انبوه دانشگاه‌ها را گرفتار كرده است كه نتيجه آن گم شدن كيفيت، ارتقای بي‌حساب و كتاب اعضای هيات علمي دانشگاه‌ها، بالارفتن تعداد مقاله‌های بيشتر به قصد ارتقاي اداري و بدون حساسيت لازم به تاثير اجتماعي آنها بر كيفيت زندگي و رفاه اجتماعي مردم، پايان نامه‌هاي بي‌كيفيت، پولي شدن دانشگاه، تهي شدن از هنجارها و ارزش‌هاي علمي و گم شدن مسئوليت‌هاي علمي و اجتماعي دانشگاه بوده است. كمي شدن باعث شده است دانشگاه‌ها براي رفع مشكلات مالي خود و كاهش وابستگي به بودجه‌هاي دولتي به شهريه‌ها پناه ببرند. پولي شدن دانشگاه بخش عظيمي از ارزش‌هاي دانشگاه را زير سوال برده است، زيرا دانشجويي كه پول مي‌دهد و درس مي‌خواند شبيه يك مشتري است و دانشگاه هم تبديل به فروشگاه مدرك مي‌شود. با سيطره كميت گرايي دانشگاه‌ها مسئوليت‌هاي علمي و اجتماعي خود را گم مي‌كنند. امروزه حتي صحبت از مسئوليت اجتماعي شركت‌ها مي‌كنند و صحبت از اين مي‌شود كه شركت‌ها علاوه بر افزايش سود بايد به فكر محيط زيست، زندگي اجتماعي مردم، فضاي شهر و رفاه اجتماعي باشند. وقتي شركت‌ها مسئوليت اجتماعي دارند داشتن مسئوليت اجتماعي براي دانشگاه خيلي جدي‌تر مي‌شود زيرا دانشگاه‌ها اساسا نهادهاي اجتماعي و سازمان‌هاي فرهنگي معطوف به خير عمومي هستند. دانشگاه مرتبط با ارزش‌هاي مشترك بشري است. امروز صحبت از دانشگاه‌هاي نسل سوم مي‌شود. گفته مي‌شود كه دانشگاه‌هاي نسل اول دانشگاه‌هاي آموزشي بودند، دانشگاه‌هاي نسل دوم دانشگاه‌هاي پژوهشي شدند و دانشگاه‌هاي نسل سوم دانشگاه‌هاي كارآفرين هستند. دانشگاه‌ها بايد كارآفرين باشند و توليد ثروت كنند. اين گفته مي‌تواند گمراه‌كننده باشد اگر به اين نكته توجه نكنيم كه دانشگاه يك تبار اجتماعي دارد و مانند شركت، كارخانه و يك سازمان خصوصي نيست كه درآمد و مشتري داشته باشد. مسئوليت دانشگاه در اصل، هويت اجتماعي آن، معناسازي، نقد و روشنگري و رسالت‌هاي فكري و فرهنگي آن است. رسالت دانشگاه اجتماعي‌سازي علم است نه تجاري‌سازي آن. دانشگاه حتي اگر مي‌خواهد كارآفريني هم بكند در درجه اول بايد كارآفريني اجتماعي و توليد رفاه اجتماعي بكند. ورود به دانشگاه بايد كيفيت زندگي خود فرد و ديگران را تغيير دهد. به نظر من مهم‌ترين مساله دانشگاه توليد معنا و توليد رابطه است. سوالي كه مطرح مي‌شود اين است كه آيا دانشگاه‌هاي ما مي‌توانند توليد معنا، بازتوليد معنا و توليد رابطه كنند و تاثير اجتماعي مطلوبي داشته باشند؟ هدف من رفوزه نشان دادن دانشگاه در مقايسه با ساير نهادها نيست بلكه به عنوان يك دانشگاهي دست به خودانتقادي زده‌ام چون انتظار از دانشگاه بالاست وگرنه دانشگاه به مثابه يك نهاد در مقايسه با نهادهاي ديگر در تمامي حوزه‌ها عملكرد بهتري داشته و موفق‌تر بوده است. اگر عملكرد دانشگاه را نقد مي‌كنيم به دليل اين است كه داستاني كه پشت دانشگاه است و سنت‌هاي تاريخي‌اي كه دانشگاه از آن برخاسته است ايجاب مي‌كند كه دانشگاه‌ها عملكردي بسيار بهتر از اين داشته باشند. 
 در دولت‌هاي نهم و دهم به كمي گرايي در دانشگاه بيش از پيش دامن زده شد. دولت يازدهم براي برگرداندن كيفيت به دانشگاه چه اقداماتي مي‌تواند انجام دهد؟
دولت صرف نظر از اينكه دولت سازندگي يا اصلاحات يا اصولگرا يا اعتدال گرا باشد نبايد در دانشگاه‌ها دخالت كند و بهترين كاري كه دولت مي‌تواند براي دانشگاه انجام دهد اين است كه علم را به اهل علم تحويل دهد. دولت بايد با سياست‌هاي خود كمك كند كه دانشگاه‌ها استقلال خودشان را داشته باشند. دانشگاه‌ها نهادهاي مستقل، خودگردان و خودتنظيمي هستند، نهاد بلوغ و عقلانيت هستند و به دليل سابقه تاريخي‌اي كه دارند، خودشان بهتر مي‌توانند خود را اداره كند. بهترين شيوه اداره دانشگاه، اداره به صورت هيات امنايي است و بهترين خدمت دولت به دانشگاه اين است كه دست به تدوين برنامه‌هايي بزند كه با اجراي آنها هيات امناي دانشگاه‌ها قوي شوند. اگر دولت بتواند موانع را از پيش پاي دانشگاه بردارد بهترين كمك را به آن كرده است زيرا دانشگاه با خلاقيت‌ها و چالاكي‌هاي دروني‌اي كه دارد مي‌تواند از كيفيت‌ها مراقبت كند. دولت مي‌تواند حامي دانشگاه‌ها و دوست دانشگاه‌ها باشد. دولت يازدهم بخشي از موفقيت و به سر كار آمدنش را مديون قشر تحصيلكرده و دانشگاهي است و نبايد پايگاه اجتماعي خود را فراموش بكند. مداخله دولت كيفيت را بالا نمي‌برد بلكه فعاليت‌هاي درون زاي دانشگاه هستند كه به بالا بردن كيفيت منتهي مي‌شوند. دليل انزوايي كه دانشگاه‌هاي ما در عرصه بين‌المللي به آن دچار شده‌اند سيطره عملكرد سياست خارجي بر دانشگاه است. بهترين عملكرد دولت و وزارت علوم براي دانشگاه اين است كه برنامه‌ها و سياست‌هايي را دنبال كنند كه دانشگاه‌ها در يك شرايط رقابتي با استقلال كامل در راستاي كيفيت حركت كنند. در حال حاضر نهادهاي دولتي زیادی متولي دانشگاه هستند كه دخالت‌هاي آنها باعث شده است استقلال دانشگاه كم شود. اين نهادها با وجود دخالت‌هايي كه دارند از دانشگاه حمايت نمي‌كنند و همين باعث شده است كه دانشگاه دست‌هاي بسته‌اي داشته باشد و خلاقيت در آن كاهش يابد. با توجه به مشروعيتي كه دولت يازدهم دارد، اعتمادي كه در جامعه به اين دولت است و عملكرد موفق آن در سياست خارجي و مذاكره با دنيا، انتظار مي‌رود در عرصه علم هم از دانشگاه و دانشگاهيان حمايت كند. يك نمونه از اين حمايت‌ها مي‌تواند فراهم كردن اسباب آمد و رفت نخبگان علمي خارج از كشور به داخل كشور باشد زيرا امروزه بحث فرار مغزها يك بحث كهنه است و به جاي آن بحث چرخش مغزها مطرح مي‌شود. دولت مي‌تواند اسباب چرخش مغزها را فراهم كند. يكي ديگر از كارهايي كه دولت مي‌تواند انجام دهد كم كردن متولي‌هاي موازي دانشگاه‌هاست. در نظارت بر دانشگاه فقط وزارت علوم باقي بماند زيرا بر طبق قانون مصوب سال 1383 وزارت علوم مسئوليت ملي نظام علمي كشور را دارد، مسئول آن وزير است و وزير مي‌تواند در مجلس استيضاح شود و پاسخگو باشد. در نتيجه وزارت علوم تنها نهاد دولتي قانوني متعارف درباره علم، فناوري و تحقيقات و آموزش عالي است. اين وظيفه وزارت علوم نبايد با تمركز انجام شود بلكه بايد با بوروكراسي زدايي و حمايت‌هايي كه ايجاد مي‌كند دوست دانشگاه‌ها باشد. در صورتي كه دولت يازدهم اين اقدامات را انجام دهد مي‌تواند توقع داشته باشد كه دانشگاه‌ها هم با توليد علم، فكر، ارتباط و معنا در راستاي حل مشكلات جامعه به دولت و به جامعه كمك كنند. مدلي كه به شكل مطلوب در ذهن من است يك مدل چهار ضلعي است كه يك ضلع آن دانشگاه، ضلع دوم آن دولت، ضلع سوم آن صنعت، كسب و كار و بازار و ضلع چهارم فرهنگ، جامعه و نهادهاي مدني است. اين چهار ضلعي اگر بتوانند با همديگر تعامل‌هاي خلاق و موثر داشته باشند از دل آن توسعه اجتماعي پايدار، توسعه فرهنگي و توسعه سياسي وشكوفايي ملي بيرون مي‌آيد. 
تضارب آرا در دانشگاه‌ها چه نقشي در ارتقای نقش دانشگاه در جامعه دارد؟
 انديشه نيازمند آزادانديشي است. علم ماهيت پرسش‌انگیز، سرشت شكاكانه و طبيعت گفت‌وگويي دارد و مستلزم آزادي، تضارب آرا، گفت‌وگو، مشاركت و كثرت ديدگاه‌هاست. اساسا علم روش‌هاي معين با نتايج نامعين است. زبان دانايان بايد گشوده باشد و محدوديتي براي بيان دانايان، فرهيختگان و دانشمندان نبايد وجود داشته باشد. آنها باید بتوانند ارتباط برقرار كنند، اجتماعات علمي داشته باشند و به بحث و بررسي بپردازند. اين محتواي آزادانديشي است و اگر كرسي‌هاي آزادانديشي در پي ترويج اين محتوا هستند از طريق خود دانشگاهيان و با شركت همه گروه‌هاي اجتماعي و همه ديدگاه‌ها، مي‌توانند نتيجه بسيار مطلوبي داشته باشند. متاسفانه ما به جاي اين محتوا معمولا اسم‌ها و شعارها را داريم كه معمولا هم به ثمر ننشسته‌اند. گاهي كه به كرسي‌هاي آزادانديشانه دانشگاه‌ها دعوت مي‌شوم مي‌بينم كه دانشگاه‌هاي ما در اين زمينه تمرين‌هاي موثري نداشته‌اند و امكان گفت‌وگوهاي آزاد در آنها وجود ندارد. به همين دليل به نظر من كساني كه مي‌توانند هويت دانشگاه را به آن برگردانند خود دانشگاهيان هستند. 
 آيا با اين مساله كه گفته مي‌شود جامعه ما دچار تنزل فرهنگي شده است، موافقيد؟ دلايل اين مساله را در چه چيزي مي‌بينيد؟
بله، اين مساله وجود دارد و من هم از آن رنج مي‌برم و دليل اصلي اين مساله اين است كه دولت متولي فرهنگ شد. در طول چند دهه گذشته و به ويژه اين هشت سال اين مساله بيشتر شد. به‌طور كلي دولت نمي‌تواند متولي محتواي فرهنگ باشد. دولت بدترين متولي براي فرهنگ است. فرهنگ از طريق دانشمندان، هنرمندان، متفكران، نهادهاي حرفه‌اي، نهادهاي اجتماعي و نهادهاي فرهنگي غيردولتي مي‌تواند به باليدگي برسد. فرهنگ احتياج به بازار رقابتي سالم، تعاملات خلاق، حضور مردم و مشاركت متفكران، منتقدان و هنرمندان دارد. براي عملي شدن اين مساله نياز است كه دولت در حوزه فرهنگ فقط حامي شود و زمينه گفت‌وگوها و فعاليت‌هاي خلاق قانونمند را فراهم كند. چون اين اقدامات صورت نگرفته است در نتيجه فرهنگ ما كارش به جايي رسيده است كه كالاهاي اساسی در این حوزه شيوع پيدا نكرده است. علت اصلي آن عواملي است كه فرهنگ را از اقتصاد غير دولتي و رقابت‌هاي آزاد و خلاق بدون كنترل‌هاي يك دولت بازداشته‌اند و در نتيجه فرهنگ را به حصاري كشيده‌اند كه اكنون نتايج اسفبار آن خود را نشان مي‌دهد. الان سريال‌هاي خارجي (منظورم مبتذل به معناي فني و عرفي و هنري و نه ايدئولوژيك است) بيننده‌هاي بي‌شماري دارند و دليلش اين است كه توليدهاي ملي خلاق فرصت شكوفايي را پيدا نكرده‌اند. صدا و سيما تنها سازمان رسانه‌اي شد كه نتوانست نمايندگي گروه‌ها و ديدگاه‌هاي مختلف را داشته باشد و نتوانست اسباب مشاركت همه آرا و انديشه‌ها را فراهم كند و نتيجه آن به اين منتهي شد كه فرهنگ تضعيف شد. 
 به نظر شما نقش رسانه در اين تنزل فرهنگي به چه صورتي بوده است؟
بحثي كه الان كساني مانند تامپسون مطرح مي‌كنند بحث رسانه‌اي شدن فرهنگ است. الان رسانه جدا از فرهنگ نيست و فرهنگ رسانه‌اي شده است. اين فقط معطوف به فرهنگ نيست و تمامي عرصه‌ها در جامعه رسانه‌اي شده‌اند. من فرهنگ را به صورت توليد و مبادله معنا تعريف مي‌كنم. وقتي انسان‌ها توليد معنا و مبادله معنا مي‌كنند فرهنگ شكل مي‌گيرد. رفتار، باورها، نمادها، هنر، خلاقيت‌ها و اشيا همگي معنا دارند. نقش رسانه اين است كه در انتخاب معاني و وزن دهي به معناها دخالت مي‌كند. براي نمونه بر اساس عملكرد رسانه و تركيب رسانه‌اي است كه معلوم مي‌شود كدام معناها بيشتر در حوزه مبادله شما قرار دارند. رسانه مي‌تواند در ترجيح معناها و اينكه مردم كدام معنا را ترجيح دهند دخالت كند. وقتي رسانه‌ها كار اصيل نكنند به ابتذال فرهنگي دامن مي‌زنند. عملكرد ناکارآمد رسانه‌اي معناي عرفي خود  را دارد. خاصيت‌هاي عرفي هستند كه باعث مي‌شوند يك كالا و اثر هنري، اصيل يا بی‌اثر باشد. رسانه در بازنمايي معاني و ساخت معاني شركت مي‌كند. در نتيجه امروزه فرهنگ را بدون رسانه نمي‌توان توضيح داد. رسانه و فرهنگ رسانه‌اي امروزه با مصلحت عمومي سر و كار دارد. از طريق رسانه و فرهنگ است كه امكان توليد مصلحت عمومي فراهم مي‌شود يا نمي‌شود. در نتيجه همه افراد جامعه و دانشگاه‌ها با توجه به مسئوليت فرهنگي و اجتماعي‌اي كه دارند در قبال اين مساله مسئول هستند. 
 آيا رسانه‌هاي جديد هم در بدتر شدن اوضاع نقش داشته‌اند؟ اين نقش به چه صورتي بوده است؟
براي درك بهتر پيچيدگي موضوع آن را با تحولاتي كه در زمينه رسانه به وجود آمده است توضيح مي‌دهم. رسانه‌هاي آنالوگ تبديل به رسانه‌هاي ديجيتال شدند و امروز ابرهاي رسانه‌اي به وجود آمده است. امروز ما با ابرهاي رسانه‌اي مواجه هستيم و اينترنت سرزمين فراواني شده است و در نتيجه انبوه معناها به وجود آمده است. همين انبوه مبادلات، دسترسي‌ها و محتويات سبب گم گشتن معنا شده است. بحثي وجود دارد كه مي‌گويد افراد جامعه در اطلاعات غرق شده‌اند و دنيا را بايد از سيطره اطلاعات نجات داد. استاداني مانند دكتر ساروخاني بحثي دارند تحت عنوان ندرت توجه، بدين معناست كه امروزه ما اطلاعات كم نداريم بلكه چيزي كه كم داريم توجه است. يك شهروند به حدي در مواجهه با انبوهي از محتويات است كه آن چيزي كه ديگر نمي‌تواند داشته باشد توجه، انتخاب و ارزيابي است. در نتيجه اينجاست كه مسئوليت دانشگاه‌ها و نقد و روشنگري آنها، متخصصان، متفكران و منتقدان اصيل فرهنگي معلوم مي‌شود. اين نهادها با اطلاع‌رساني و ايجاد فرصت براي روشنگران اجتماعي مي‌توانند با توجه به تفرقي كه به وجود آمده است فرصتي را براي مبادله‌هاي اصيل فرهنگي و معنايي فراهم كنند. روندهايي در حوزه رسانه به وجود آمده است كه مساله فرهنگ را بغرنج‌تر كرده‌اند. يكي از اين روندها تعميم است. پروژه A3B كه به «آن سه ميليارد ديگر» معروف است به اين اشاره دارد كه با فرض اينكه دو ميليارد از مردم جهان مي‌توانند به رسانه دسترسي داشته باشند، با اجراي اين پروژه آن سه ميليارد ديگر از مردم جهان نيز كه به رسانه دسترسي ندارند مي‌توانند از آن بهره مند شوند. گوگل طرحي به نام طرح  LOON  دارد كه به اين صورت است كه با استفاده از فناوري‌هاي بالا مي‌خواهد در لايه استراتوسفر زمين بالني را به وجود آورد كه از آن طريق يك برد باندي ايجاد كند كه همه بتوانند بدون كنترل‌ها و فيلترها از اينترنت استفاده كنند. تكنولوژي آينده و فناوري‌هاي پيش روي ما شرايطي را ايجاد مي‌كنند كه روند تعميم ناميده مي‌شود و رسانه عموميت پيدا مي‌كند. با وجود شكاف ديجيتالي‌اي كه در دنيا و ايران وجود دارد ولي امروزه امكان دسترسي به رسانه و اينترنت در تمامي نقاط كشور وجود دارد. روند دوم تجهيز است. الان سازندگان دستگاه‌هاي رسانه‌اي مي‌خواهند شرايطي را به وجود آورند كه گيرندگان تلويزيوني و رسانه‌اي در خانه‌ها به اينترنت مجهز شوند و در آينده به جاي tv با iptv سر و كار داريم. تجهيز به اين معناست كه دستگاه‌ها روز به روز مجهزتر مي‌شوند. سومين روندي كه وجود دارد به اپليكيشن محتوا معروف است و به اين معناست كه با تنوع اپليكيشن‌ها دسترسي به محتواهاي وبي آسان مي‌شود. روند ديگر مشاركت دهي است و به اين معناست كه در رسانه‌هاي قديمي رابطه بين‌گيرنده و رسانه يك‌طرفه بود ولي الان با ورود رسانه‌هاي جديد صحبت از گيرندگان فعال و كاربران مي‌شود و رابطه دوسويه شده است. روز به روز هم اين دوسويگي بيشتر مي‌شود به حدي كه الان يك مفهومي به نام prosumer به وجود آمده است كه تركيبي از consumer به معناي مصرف‌كننده و producer به معناي توليد‌كننده است و به معناي مصرف‌كننده‌اي است كه خود توليد‌كننده هم است. تكنولوژي رسانه‌اي امروز كه با شتاب پيشرفت مي‌كند وضعيتي را ايجاد كرده است كه مصرف‌كننده خلاق شكل گرفته و در توليد مشاركت مي‌كند. آخرين روند OTT است كه مي‌توان آن را برفرازآوري ترجمه كرد و وضعيتي است كه ‌سازو كارها زياد مي‌شوند و طي آن مبادله اطلاعات را بر بستر اينترنت مي‌گذارند. وضعيتي كه طي آن وايبر، اسكايپ، تلگرام، وي چت و امثالهم اختراع می‌شود كه ما انتظار آنها را نداشته‌ايم. دليل بيان اين روندها اين بود كه به اين نتيجه برسيم كه فرهنگ رسانه‌اي شده وضعيت خيلي پيچيده‌اي به خود گرفته است و سياست‌هايي كه ما در مقابله با آن داريم سياست‌هاي ساده و ديكته‌شده‌اي هستند كه كارايي لازم را ندارند. اين ابتذال‌ها آخر ماجرا نيست و ترس من و افقي كه مي‌بينم بسيار بيشتر از اين فجايع است. ايراني اصلا زيبنده چنين وضعيتي نيست كه گرفتار اين تنزل فرهنگي شود. سياست‌هاي ناكارآمد سبب شده است كه كنشگران اجتماعي در فرهنگ ناكارآمد شوند. تنها راه برون شدن از اين ابتذال ايجاد زمينه‌هايي است براي اينكه امكان مبادله آزاد اطلاعات فرهنگي اصيل فراهم شود. با ايجاد زمينه‌اي براي مشاركت خلاقان فرهنگي و نهادهاي آزاد مردمي از سطوح محلي تا سطوح ملي مي‌توان اين وضعيت ابتذال فرهنگي را به قاعده آورد. به قاعده آوري وضعيت فرهنگي و رسانه‌اي امروز تنها راه‌حلي كه دارد خودتنظيمي اهل فرهنگ است. كاري كه در دنيا در اين رابطه انجام مي‌شود اين است كه شهروندان را در مواجهه با محتواهاي رسانه‌اي توانمند مي‌كنند و سواد رسانه‌اي آنها را بالا مي‌برند. سواد رسانه‌اي به معناي هوشمندي رسانه‌اي است كه شامل انتخاب درست وعقلاني، ارزيابي درست، تفسير و نقد درست است. با اين وضعيت اگر مي‌خواهيم فرهنگ رسانه‌اي شده پيچيده، انبوه، متكثر، غيرقابل مهار، جهاني‌شده و سركش را به قاعده بياوريم با سياست‌هاي ابلاغي دولت و بوروكراسي‌های اداري نمي‌توان اين كار را كرد. ما بايد با تغييرات محيط سازگاري خلاق داشته باشيم. براي مصون‌سازي جامعه بايد فرصتي ايجاد كنيم كه متفكران، منتقدان، نهادهاي اجتماعي، مدني و صنفي، توليدکنندگان هنري و صنفي و دانشگاه‌ها وارد عرصه فرهنگ شوند. به ويژه دانشگاه‌ها مي‌توانند سواد رسانه‌اي دانشجوها، قدرت ارزيابي و امكان خلاقيت فرهنگي آنها را توسعه دهند و اين بهترين راه مقابله با تنزل فرهنگي است. دليل اين سطحي شدن اين است كه جلوی مبادلات اصيل فرهنگي، خلاقيت و تنوع گرفته شده است و سرخوردگي‌ها و محدوديت‌هايي كه براي شادي مردم ايجاد شده است به اين مساله دامن زده است. وقتي مردم نمي‌توانند از طريق ميراث‌هاي تاريخي و ملي خود شادي كنند به سراغ شادي‌هاي سطحي و سخيف مي‌روند. رشد قارچ گونه توليدات مبتذل فرهنگي در ايران دليلش اين است كه توليدات اصيل فرهنگي فرصت رشد پيدا نكرده است. 
 دليل به وجود آمدن شكاف نسلي بين نسل‌هاي مختلف در جامعه ما چيست؟ استفاده رسانه‌اي متفاوت تا چه حد به اين مساله دامن زده است؟
وقتي نهادهاي فرهنگي اصيل و آموزش و پرورش در جامعه ناكارآمد مي‌شوند، امكان گفت‌وگوي نسلي و ارتباط ميان نسلي هم از بين مي‌رود. پدر و مادري كه از طريق نهادهاي اجتماعي، مدني، حرفه‌اي و فرهنگي توانمند مي‌شوند و بسياري از مهارت‌ها را ياد مي‌گيرند، وقتي در جامعه تضعيف شوند اين امكان را هم از دست می‌دهند. وقتي تعاملات و رابطه ميان نسلي از بين برود كار به شكاف ميان نسلي و نهايتا تعارض ميان نسلي مي‌كشد كه تداوم، انتقال و رشد تجربيات در جامعه را مخدوش مي‌كند. يكي از دلايلش مدل استفاده رسانه‌اي است هر چند كه با روندهايي كه مطرح شد مي‌توان گفت استفاده از رسانه‌هاي جديد در بين همه اعضاي خانواده همه‌گير شده است ولي الگوي مصرف و الگوي ارتباطات متفاوت است. مساله مهم اين است كه افراد خانواده با وجود استفاده از رسانه مشترك با هم بيگانه هستند. گم گشتگي، پيچيدگي و معضل فرهنگي سبب شده است كه ما تبديل به همنشينان بيگانه از هم بشويم. ظاهرا در كنار هم هستيم، با هم حرف مي‌زنيم، با هم خريد و فروش مي‌كنيم، گفت‌وگو و انواع ارتباط‌هاي رسمي و تصنعي داريم اما حقيقتا از هم بيگانه‌ايم. يكايك تنهاييم درميان تن ها! گفت‌وگوهاي خلاق و ارتباط‌هاي انساني اثربخشي در ميان ما وجود ندارد. ارتباط‌هاي عميق انساني خلاق همراه با عشق و عاطفه و هم فهمي وغمخواري يكديگر بر اثر گمگشتگي‌ها و تنزل فرهنگي كمرنگ شده‌اند. 
برچسب ها: تدبیر24
بازدید از صفحه اول
sendارسال به دوستان
printنسخه چاپی
نظر شما:
نام:
ایمیل:
* نظر:
داغ ترین ها