تسلیحات هوش مصنوعی اشتریان

تسلیحات هوش مصنوعی

در نظر آورید هزاران زنبورک تسلیحاتی هوش مصنوعی به سوی یک دشمن فرضی گسیل شوند...
ایران قوی هاشمی‌طبا

ایران قوی

همچون سال‌های گذشته، در روز 22 بهمن مردم ایران در راهپیمایی سالروز پیروزی انقلاب اسلامی یعنی بیست‌و‌دوم بهمن حضور یافتند و خاطره پیروزی انقلاب و نیز شهدای انقلاب و دفاع مقدس را گرامی داشتند. انقلابی که با شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی پیروز شد و مردم اعم از خواص یا عوام با برداشت خود -‌هر‌چند متفاوت- از آن استقبال کرده و بر آن پای فشردند
يکشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 2024 May 05
کد خبر: ۱۰۲۴۰۵
تاریخ انتشار: ۱۱ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۵:۰۳
شوهرم لج‌باز‌تر از آن بود که بخواهد حتی برای یک بار و در مهم‌ترین تصمیم زندگی‌مان از من نظری بخواهد. مثل همیشه با غرور و خودخواهی، خودش برید و خودش هم دوخت.
تدبیر24»شوهرم به خواستگاری پسر دوست قدیمی‌اش جواب مثبت داد و دخترم پروانه که 15 سال هم ندارد مجبور شد به حرف پدرش گوش بدهد. در همان جلسه خواستگاری‌، شوهرم را به داخل آشپزخانه صدا کردم و گفتم حساب‌ حساب است و کاکا برادر، و باید عقد دخترم و این پسر محضری و رسمی شود اما شریک زندگی‌ام اخم کرد و گفت: «بهتر است اندازه دهانت حرف بزنی. لازم نیست تو راه زندگی را نشانم بدهی.»
دخترم و این پسر کم‌‌‌‌‌‌ سن‌ و‌‌ سال شیرینی‌خورده هم شدند و صیغه محرمیت هم بینشان خوانده شد. قرار شد بعد از چند روز، به آزمایش بروند و عقدشان را ثبت رسمی کنند اما این اتفاق نیفتاد و هربار که از خانواده دامادم توضیح می‌خواستم، پرت و پلا تحویلم می‌دادند و طفره می‌‌رفتند.
دو ماه و نیم از این ماجرا گذشت. خبر ازدواج دخترم مثل توپ در بین اقوام و آشنایان صدا کرده بود. ما حتی او را به چند میهمانی خانوادگی هم بردیم اما بالاخره پدر و مادر دامادم آب پاکی را روی دستمان ریختند و گفتند پسرشان دختر ما را دوست ندارد. آن‌ها خودشان را عقب کشیدند و ما ماندیم با اسم بچه‌ام که سر زبان‌ها افتاده بود. بعد از این ماجرا دخترم دچار افسردگی شدید شد و من که طاقت دیدن اشک‌هایش را نداشتم تصمیم عجیبی گرفتم.
همراه دو دخترم از خانه بیرون زدیم. ما از شهر خودمان به مشهد آمدیم و چند روز اینجا بودیم. از دست خودخواهی و غرور همسرم خسته و درمانده شده‌ام. او اصلا مرا نمی‌بیند و هیچ احترامی برایم قائل نیست. حالا هم که دنبالمان آمده در کلانتری مثل برج زهر مار اخم‌هایش را درهم کشیده است و برایمان خط و نشان می‌کشد. آرزو‌ به‌ دل ماندم یک بار لبخند بزند و مثل مردهای دیگر با هم بازار Store برویم و قدم بزنیم. من پول نمی‌خواهم. محبت و توجهش را می‌خواهم. اگر در این ماجرای شیرینی‌خوران دخترم هم مشورت می‌کرد، چنین مشکلی درست نمی‌شد.
برچسب ها: اقدام
بازدید از صفحه اول
sendارسال به دوستان
printنسخه چاپی
نظر شما:
نام:
ایمیل:
* نظر:
داغ ترین ها