بخش خصوصی؛ پایه رشد اقتصادی خيرخواهان

بخش خصوصی؛ پایه رشد اقتصادی

اقتصاد ایران در حالی وارد سال پایانی سند چشم‌انداز ۲۰ ساله ۱۳۸۴ تا ۱۴۰۳ می‌شود که موفقیت کمی در جامه عمل پوشاندن به هدف رشد اقتصادی برای تبدیل ایران به اقتصاد اول منطقه مطابق با این سند داشته است. در واقع انتظار طبیعی این بود که دستیابی به رشد اقتصادی بالا و مداوم و به‌تبع آن ایجاد مشاغل جدید برای انبوه جوانان جویای کار، هر اولویت دیگر مدنظر حکومت را تحت‌الشعاع خود قرار دهد.
ایران قوی هاشمی‌طبا

ایران قوی

همچون سال‌های گذشته، در روز 22 بهمن مردم ایران در راهپیمایی سالروز پیروزی انقلاب اسلامی یعنی بیست‌و‌دوم بهمن حضور یافتند و خاطره پیروزی انقلاب و نیز شهدای انقلاب و دفاع مقدس را گرامی داشتند. انقلابی که با شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی پیروز شد و مردم اعم از خواص یا عوام با برداشت خود -‌هر‌چند متفاوت- از آن استقبال کرده و بر آن پای فشردند
شنبه ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 2024 May 04
کد خبر: ۲۶۱۰
تاریخ انتشار: ۰۶ شهريور ۱۳۹۲ - ۰۹:۲۳
تدبیر24:در اين شماره قرار گذاشتيم برويم سراغ چندتا از گناهان زبان که شايد بيشتر از بقيه، داد همه را درآورده است. ببينيم که دقيقا چه چيزهايي ...

تدبیر24:در اين شماره قرار گذاشتيم برويم سراغ چندتا از گناهان زبان که شايد بيشتر از بقيه، داد همه را درآورده است. ببينيم که دقيقا چه چيزهايي هستند و چطور مي‌شود جلودارشان بود.

به گزارش تدبیر24 به نقل از باشگاه خبرنگاران، وقتي حال همه را يکي يکي مي‌پرسد، نوبت به گلايه و شکايت بقيه مي‌رسد، همه مي‌گويند که حال و احوال‌شان به اين بستگي دارد که او چه‌طور رفتار کند، پس بايد حواسش باشد و خوب هواي‌شان را داشته باشد... کار يک روز و دو روز هم نيست، هر روز صبح اين داستان بين زبان و اعضاي ديگر بدن تکرار مي‌شود... (برداشتي از حديث امام حسين (ع) )


در اين شماره از گزارش خراسان قرار گذاشتيم برويم سراغ چندتا از گناهان زبان که شايد بيشتر از بقيه، داد همه را درآورده است. ببينيم که دقيقا چه چيزهايي هستند و چطور مي‌شود جلودارشان بود...


دروغ که شاخ و دم ندارد!


سخني است که راست گفته نمي‌شود. حقيقتش گفته نمي‌شود. مقصود اصلي‌اش گفته نمي‌شود.


دروغ که بزرگ و کوچک برندارد!


شده است مثل آب خوردن! چپ و راست دروغ مي‌گوييم. به قول معروف ديگر يک روده راست هم توي شکم‌مان پيدا نمي‌شود! دير از خانه راه مي‌افتيم، دير سر قرار مي‌رسيم و بعد گردن ترافيک مي‌اندازيم. مي‌خواهيم از تاکسي پياده شويم، حس و حالش را نداريم که ته جيب و کيف‌مان را بگرديم، خودمان را راحت مي‌کنيم و مي‌گوييم: نه متاسفانه پول خرد ندارم!


دوست‌مان پول قرض مي‌خواهد اما چون سابقه‌اش خراب است دوست نداريم به او پول بدهيم، مي‌گوييم:خيلي دوست داشتم کمکت کنم ولي متاسفانه ندارم. مامان مي‌پرسد کجا بوديد، مي‌گوييم خانه دوستم،نمي‌گوييم که کل شهر را با دوست‌مان زير پا گذاشته‌ايم! شوخ طبع جمع شناخته شده‌ايم و هميشه توي شوخي‌هاي‌مان اغراق هست! بدمان نمي‌آيد بولف بزنيم تا بيشتر مورد پسند جمع باشيم. پيامک دوست‌مان را خوانده‌ايم، بعد که شاکي مي‌شود چرا جوابش را نداده‌ايم، مي‌گوييم: کدوم پيام؟ به جون تو نرسيده...


چاره کار کجاست؟


وقتي مي‌خواهيد دروغ بگوييد اول خودتان را آرام کنيد و چند لحظه واقعا به عواقبش فکر کنيد. با خودتان بگوييد اگر دروغ بگويم چه اتفاقي مي‌افتد و چه تاثيري در زندگي من دارد، اگر راست بگويم چطور؟ شايد واقعا ارزشش را نداشته باشد؟!!


انگيزه‌هاي‌تان را مرور کنيد؛ براي اين‌که از ناراحتي خلاص شويد دروغ مي‌گوييد؟! براي اين‌که ديگران به شما توجه کنند دروغ مي‌گوييد؟ براي اين‌که به مقامي برسيد حاضريد دروغ بگوييد؟ براي اين‌که به يک نفع شخصي برسيد دروغ مي‌گوييد؟ يک رفرش روي انگيزه‌هاي‌تان بزنيد، شايد دليلي براي دروغ نگفتن هم يافت بشود!


خودتان را عادت دهيد که حتي به شوخي هم دروغ نگوييد. هر وقت به شوخي دروغ گفتيد، براي خودتان تنبيهي در نظر بگيريد.هميشه راستي را به دروغ ترجيح دهيد؛ حتي اگر به ضررتان باشد. اين را براي خودتان ارزش کنيد! آن وقت کم‌کم کاري نمي‌کنيد که مجبور به دروغ‌گويي شويد...


با دروغ‌گو هم‌نشين و دم‌خور نشويد...


غيبت که شاخ و دم ندارد!


اگر درباره کسي چيزي بگوييم که دوست ندارد ديگران بدانند و اگر در او وجود داشته باشد که مي‌شود غيبت؛ اما اگر وجود نداشته باشد مي‌شود تهمت!


غيبت، همين نزديکي است!


با رفقايمان دور هم نشسته‌ايم و براي خوش گذراني، از آدم‌هاي توي جشن عروسي رفيق‌مان صحبت مي‌کنيم. فلاني را ديدي چه لباسي پوشيده بود؟ اصلا بهش نمي‌آمد! بهماني را ديدي چه‌جوري غذا مي‌خورد؟ واي، آدم چندشش مي‌شد. يا مثلا پشت سر دختر خاله‌مان مي‌گوييم که چقدر لوس است؛ مي‌گويند غيبت نکن، مي‌گوييم غيبت نيست که؛ صفتش است. همسايه‌مان را توي اتوبوس مي‌بينيم، بر مي‌گرديم به خواهرمان مي‌گوييم واي! چقدر چاق و بدقيافه شده بود. خواهرمان مي‌گويد غيبت نکن! مي‌گوييم غيبت نيست که جلوي خودش هم مي‌گويم.


اين يک مورد غيبت نيست!


اگر آدمي رفتاري دارد که خودش از داشتن آن خجالتي ندارد، به زبان آوردنش غيبت نيست. مثلا آدمي که آشکارا گناهي را انجام مي‌دهد و از اين‌که ديگران بفهمند نمي‌ترسد و يا برايش حرمتي ندارد...


راه‌حلش چيست؟!


توي جمع هر وقت غيبت از کسي شد، شما پشت کسي باشيد که دارد از او غيبت مي‌شود و اصطلاحا رد غيبت کنيد. اگر مي‌گويند لباسش اصلا بهش نمي‌آمد، بگوييد اتفاقا لباس خوش رنگي داشت! يعني به نحوي سعي کنيد که با گفتن يک صفت خوب از آن آدم، غيبت از او را ماست مالي کنيد يا سعي کنيد با حرف‌تان، تصوير بدي که از آن آدم بوجود آمده است را پاک کنيد.


اگر حريف جمع نشديد و رد غيبت کردن‌تان هم فايده اي نداشت؛ جمع را خيلي محترمانه ترک کنيد اما بگذاريد ديگران بفهمند که به خاطر غيبت کردن است که جمع را ترک مي‌کنيد. مثلا بگوييد هر وقت غيبت کردن‌تان تمام شد، بگوييد تا برگردم؛ فقط حواس‌تان باشد توي چاه عُجب و غرور نيفتيد!


به انگيزه‌‌هاي غيبت کردن‌‌تان فکر کنيد و سعي کنيد آن‌ها را از بين ببريد. از سر دشمني غيبت طرف را مي‌کنيد يا به او حسادت مي‌‌کنيد؟، از روي دلسوزي حرف‌تان غيبت مي‌‌شود يا از روي سرخوشي و خوش‌گذراني؟!!


سخن‌چيني خيلي هم شاخ و دم دارد!


تعريف ساده و امروزي‌اش مي‌شود: خبرکشي، دورويي، قضاوت وبرداشت شخصي از حرف‌ها و جا به جايي همين برداشت شخصي بين مردم، بردن حرف و خبر از يکي پيش ديگري...


سخن‌چيني دقيقا يعني همين!


افطار خانه مادربزرگ دعوتيد، دايي و خانواده‌اش دير کرده‌اند، مادربزرگ با حسرت مي‌گويد کاش زودتر برسند تا وقت و زمان بيشتري پيش هم باشيم. بعد از افطار، رو به دختر دايي‌ات مي‌کني و مي‌گويي که به قول مادر بزرگ، هدف افطاري دادن که فقط شکم و خوردن نيست، بايد زودتر مي‌آمديد! حسابي دلش از مادربزرگ مي‌گيرد...


بين بچه‌هاي محل به تپلي و چاقي معروف است، خودش خيلي با اين ويژگي‌اش حال نمي‌کند، يکي دوتا از بچه‌ها هم اسم رويش گذاشته‌اند! مي‌روي کنارش مي‌نشيني، مي‌گويي که براي اولين بار اين اسمي که رويش گذاشته‌اند را از فلاني شنيده‌اي، مقصر را هم همان فلاني معرفي مي‌کني...!


چاره‌اش چيست؟!


از قديم گفته‌اند آدم هر حرفي را که مي‌خواهد بزند، اول بايد خوب دور دهان‌اش بچرخاند، منظورشان هم اين بوده است که بايد پشت هر حرفي فکر باشد. اگر اول کمي به نتيجه حرف‌مان فکر کنيم، باور کنيد جاي دوري نمي‌رود:


مثلا به اين فکر کنيد که سخن‌چيني از آن دسته صفاتي است که اگر روي زبان‌مان جا خوش کند، کلي از صفات ديگر را هم به کار مي‌گيرد؛ مثلا آدم سخن‌چين ناخواسته و براي فرار از رسوايي، مجبور مي‌شود دروغ، حسادت، غيبت و گاهي حتي تهمت را هم چاشني کارش کند. ببينيد ارزش‌اش را دارد؟


يا اين‌که آدم دو به هم زن، کم‌کم بين همه به اين صفت شناخته مي‌شود، خوار و ذليل مي‌شود و همه به چشم دورو و خبرکش به او نگاه مي‌کنند. هيچ‌کس حاضر نمي‌شود به او نزديک شود و يا در کوچک‌ترين مسائل به او اعتماد کند. حس بدي است که به تجربه‌اش نمي‌ارزد!


چند گام ساده و اصولى، براى مقابله با سرکشى‌هاى زبان نيم‌وجبى!


فرض کنيم که بلا به دور و روي‌مان به ديوار، مثلا گرفتار دروغ‌گويي شده‌ايم، اصلا يک‌جورهايي عادت‌مان شده است، حالا به سلامتي تصميم گرفته‌ايم که با چند گام شرش را کم کنيم:


با خودتان شرط کنيد!


شرط مي‌گذاريم و قولِ قول که فردا از صبح تا آخر شب، روي هر چي دروغ است را ببوسيم و بگذاريم کنار! نبايد در اين مرحله جوگير بشويم، همان يک روز را هم، اگر از پس زبان‌مان بربياييم، هنر کرده‌ايم...


هواى شرط‌تان را داشته باشيد!


بايد از شرط‌مان مراقبت کنيم و به آن عمل کنيم، مي‌توانيم روي صفحه گوشي‌مان بنويسيم که قول و قرارمان چيست، و يا مثلا يک ضربدر کوچک روي دست‌مان بکشيم تا جلوي چشم‌مان باشد...


به شرط‌تان حساب پس بدهيد!


آخر شب و بدون تعارف، بنشينيم ببينيم آن روز چکاره بوده‌ايم؟ کدام موقعيت‌ها بوده که شرط‌مان را زير پا گذاشته‌ايم؟ آن وقت معلوم مي‌شود کجاها بيشتر لنگيديم، براي روز بعد به کارمان مي‌آيد. بايد سعي کنيم که روز بعد کم‌تر بلنگيم...

بازدید از صفحه اول
sendارسال به دوستان
printنسخه چاپی
نظر شما:
نام:
ایمیل:
* نظر:
داغ ترین ها