بخش خصوصی؛ پایه رشد اقتصادی خيرخواهان

بخش خصوصی؛ پایه رشد اقتصادی

اقتصاد ایران در حالی وارد سال پایانی سند چشم‌انداز ۲۰ ساله ۱۳۸۴ تا ۱۴۰۳ می‌شود که موفقیت کمی در جامه عمل پوشاندن به هدف رشد اقتصادی برای تبدیل ایران به اقتصاد اول منطقه مطابق با این سند داشته است. در واقع انتظار طبیعی این بود که دستیابی به رشد اقتصادی بالا و مداوم و به‌تبع آن ایجاد مشاغل جدید برای انبوه جوانان جویای کار، هر اولویت دیگر مدنظر حکومت را تحت‌الشعاع خود قرار دهد.
ایران قوی هاشمی‌طبا

ایران قوی

همچون سال‌های گذشته، در روز 22 بهمن مردم ایران در راهپیمایی سالروز پیروزی انقلاب اسلامی یعنی بیست‌و‌دوم بهمن حضور یافتند و خاطره پیروزی انقلاب و نیز شهدای انقلاب و دفاع مقدس را گرامی داشتند. انقلابی که با شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی پیروز شد و مردم اعم از خواص یا عوام با برداشت خود -‌هر‌چند متفاوت- از آن استقبال کرده و بر آن پای فشردند
شنبه ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 2024 May 04
کد خبر: ۶۷۴۷۸
تاریخ انتشار: ۲۷ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۱:۰۷
  تدبیر24:  هفته‌نامه صدا نوشت: «تلویزیون ایران در ۲۰ سال اخیر گاه و بیگاه سراغ ایدز رفته است و سریال‌هایی ساخته که گاه بیماری نقش مهمی در روند ماجرا داشته و گاه فقط یکی از خرده‌داستان‌ها بوده است. در سال‌های قبل که بیماری هنوز یک موضوع ممنوع بود، طبیعی بود که حرف زدن از آن کمی عجیب و نامتعارف به نظر برسد اما حالا سریال «پریا» این فرصت را فراهم آورده تا تماشاگر با موضوع بیشتر آشنا شود و به آن فکر کند. این‌جا مروری داریم روی سریال‌هایی که درباره‌ی ایدز در تلویزیون ما ساخته شده است.

آخرین ستاره‌ شب

خیلی‌ها یادشان نیست. این سریالی بود که دو دهه‌ قبل، یعنی سال ۱۳۷۳ تولید و پخش شد و هما روستا و داود رشیدی به همراه علی فرهبد (که همان زمان به خارج از کشور مهاجرت و شهرتش را فراموش کرد) نقش‌های اصلی را بازی می‌کردند. آن‌ زمان بیماری ایدز به اندازه امروز شناخته شده نبود و هنوز خانواده‌ها نمی‌داستند که با چه‌ جور بیماری‌ای طرف هستند. برای همین هم ساخت این سریال و نشان دادنش یک جور فاش کردن اسرار مگو و تابویی بود که خیلی‌ها ترجیح می‌دادند درباره‌اش حرف نزنند. کارگردان سریال یادش می‌آید وقتی قصه را برای یکی از مدیران تلویزیونی تعریف کرده، او هم نمی‌دانسته که چنین قصه‌ای امکان پخش پیدا می‌کند یا نه اما فیلمنامه‌ اصغر عبداللهی داستان خوبی داشت و در آخر نظر موافق مدیران را هم جلب کرد. سریال را منوچهر پوراحمد کارگردانی کرده بود که قبل‌تر سریال «خاله خانم» را هم ساخته بود اما این یکی جدی بود و بسیار تاثیرگذار. داستان آن درباره‌ محراب،‌ پسر دو استاد دانشگاه بود که بعد از سال‌ها زندگی در اروپا به ایران بازمی‌گردد و در انتها به دلیل ابتلا به بیماری ایدز جان خود را از دست می‌دهد. در آن زمان از روش‌های انتقال بیماری به هیچ وجه چیزی گفته نمی‌شد و گر چه در سریال پسر به دلیل تصادف و انتقال خون آلوده به این بیماری مبتلا می‌شد اما در تمام سریال این بیماری سهمگین و ترسناک نمایش داده شد. تماشاگران آن یادشان هست که آن زمان چه حساسیتی درباره‌ سریال به وجود آمده و با این که قصه‌اش لکنت‌هایی داشت، خیلی‌ها گمان می‌کردند که دچار سانسور شده است اما «آخرین ستاره شب» سریالی بود که دست کم تلنگری به جوانان زد و آنها را کنجکاو کرد تا بیشتر درباره‌ این مسائل بدانند و سوال بپرسند.

داستان یک شهر

پنج سال بعد از «آخرین ستاره‌ی شب» تلویزیون یک‌ بار دیگر به این موضوع پرداخت. این‌بار کمی جسورتر. این اصغر فرهادی بود که سراغ ایدز رفت و در یکی از قسمت‌های سریال «داستان یک شهر» به این موضوع اشاره کرد. فرهادی در آن زمان در تلویزیون فعالیت می‌کرد و سریال‌هایش به نسبت آثار آن زمان تلخ و گزنده بود. «داستان یک شهر» درباره یک گروه برنامه‌ساز تلویزیونی بود که سوژه‌های ملتهب اجتماعی را انتخاب می‌کردند. در یکی از قسمت‌ها آنها به زوج جوانی می‌رسیدند که به ایدز مبتلا شده بودند و اتفاقا راه انتقال آنها نه خون و سرنگ آلوده که از راه جنسی بود. شوهر خانواده در سفری به خارج از کشور بیمار شده و آن را به همسرش منتقل کرده بود. زن بعد از دانستن موضوع او را رها می‌کرد و تنها و سرگشته می‌ماند. البته اصل موضوع این اپیزود، بیماری نبود مثل همه‌ آثار فرهادی از اول کارش تا الان موضوع ارتباط آدم‌ها بود و اما این یکی سعی کرده بود ایدز را در خانواده بررسی کند و دامنه‌ آن‌ را محدود به یک حادثه بیرونی نکند و آدم‌ها را در سرنوشت‌شان مقصر بداند. مثل همیشه تلخی بی‌پایانی در اثر وجود داشت که البته این یکی از بیماری و سرنوشت آدم‌ها نشات می‌گرفت.

خط قرمز

دو سال بعد از «داستان یک شهر» ساخته شد. در دوره‌ای که به نظر می‌رسید جوانان ستاره‌ کشورند و هر کس می‌خواست به نوعی آنها را در آثارش شریک کند . خط قرمز داستان چند پسر جوان بود که از خانه فرار می‌کنند. این سریالی بود که برای اولین بار به فرار جوانان اشاره می‌کرد و برای اولین بار هم  یک ترانه‌ پاپ در تیتراژش بود اما چون جوانان فراری نمی‌توانستند سرنوشت خوبی داشته باشند، ویروس ایدز یکی از آنها را گرفتار و زندگی‌شان را نابود می‌کرد. «خط قرمز» مثل یک درس اخلاقی بود و تماشاگرش را با نتیجه با نتیجه یک عمل بی‌فکرانه روبه‌رو می‌کرد اما به هر حال سریالی بود بسیار پرطرفدار که مثل اسمش، خط قرمز، حضور جوانان لاابالی و کمی عصیان‌گر را می‌شکست و کمی هم به آنها اهمیت می‌داد و البته ظاهرا فیلمنامه دچار سانسور و اصلاحات جدی شد. فکر ‌می‌کنید دلیل انتقال بیماری را چه نشان دادند؟ باور نمی‌کنید اما برخورد انگشت شخصیت با یک میخ خون‌آلود آلوده دلیل ابتلا به ایدز بود!

بیگانه‌ای در میان ما

خیلی‌ها این سریال را به یاد نمی‌آورند. «بیگانه‌ای در میان ما» ساخته‌ احمد امینی، منتقد و فیلمساز است که در ۴ قسمت تولید شده بود. فیلمنامه‌ آن را شعله شریعتی نوشته بود و آتنه فقیه‌نصیری، محمد حاتمی، ستاره اسکندری و رامبد شکرآبی در آن بازی می‌کردند. داستان آن به نسبت باقی سریال‌ها جسورانه‌تر بود: زوج جوانی به نام رامین و مینو زندگی خوبی دارند. رامین مهندس آرشیتکت و مینو پزشک متخصص است. یک تماس تلفنی غیرمنتظره از طرف زنی به نام نازنین که پیش از ازدواج رامین با او آشنا بوده، آرامش زندگی آنها را بر هم می‌زند. مشکل آنها زمانی مضاعف می‌شود که فرید، شوهر نازنین نیز وارد ماجرا می‌شود. داستان علاوه بر پیچیدگی‌های دراماتیک به شیوع بیماری هم از راه جنسی و هم از راه تزریق سرنگ آلوده اشاره می‌کرد و مهم‌تر این که راه‌های کنترل بیماری را نشان می‌دهد و از آن جالب‌تر این که تاکید می‌کند که بچه‌ یک زن مبتلا به این بیماری می‌تواند سالم بماند. سریال مسائل پزشکی را به خوبی در دل داستان قرار داده و موقعیت‌های دراماتیک ساخته بود. جذابیت بیشتر آن هم این بود که بی‌خود و بی‌جهت همه چیز کش‌دار نشان داده نمی‌شد و در ۴ قسمت تعلیق و ترس و دلهره و آرامش را به مخاطبش می‌داد. این سریالی بود که خیلی‌ها فراموش کرده‌اند اما جذابیت آن هنوز هم کم‌نظیر است. شاید به خاطر اجرای متفاوتش (دوریبن روی دست،  مستندگرایی و...) شاید هم به خاطر قصه‌ای که در هشدار خلاصه نمی‌شد و واقعا یک «قصه» قرص و محکم داشت.

***

در ایران فیلم‌های زیادی درباره‌ بیماری ایدز ساخته نشده‌ است. جز دو فیلم که با فاصله‌ حدود ۱۰ سال تولید شده‌اند، سینما کمتر سراغ این موضوع ملتهب رفته، چون میزان سانسور و خودسانسوری در این مورد خاص بسیار زیاد است و تماشاگر سینما به پرداخت‌های سردستی بها نمی‌دهد و با این که موضوع در جهان مسئله‌ای مهم است، هنوز سینمای ایران رغبتی به آن نشان نمی‌دهد. در سینمای جهان اما فیلم‌های متعددی ساخته شده.

پابرهنه در بهشت

اولین ساخته بهرام توکلی بود؛ سال ۱۳۸۴. در آن سال‌ها کسی دنبال این نوع قصه‌ها نمی‌رفت اما بهرام توکلی ترجیح داد فیلمی بسازد درباره‌ مردی که خودخواسته به یک مرکز نگهداری بیماری‌های لاعلاج می‌رود و تلاش می‌کند به افرادی که از مشکلات جسمی و روحی در رنج‌اند کمک کند. درد عنصری است که همیشه در فیلم های توکلی وجود دارد؛ گاهی جسمی است و گاهی روحی اما همیشه هست و مثل خوره به جان آدمی می‌افتد. فیلم «پابرهنه در بهشت» خیلی صریح درباره‌ ایدز نیست. یعنی نمی‌خواهد هشداری بدهد یا مثل فیلم‌های ژورنالیستی به نظر برسد. فیلم بیشتر درباره‌ آدمی است که از آنجا با بیماران سر و کله می‌زند و ایدز در حاشیه است. این تنها فیلم ایرانی است که کمی و تا اندازه‌ای به این موضوع می پردازد.

قصه‌ها

آخرین فیلم به نمایش درآمده از رخشان بنی‌اعتماد در اپیزود آخرش که بهترین اپیزود فیلم هم هست به ایدز می‌پردازد. داستان این اپیزود درباره‌ی دختر (باران کوثری) و پسر (پیمان معادی) است که در یک ون با یکدیگر هم‌کلام می‌شوند و هنگام طی یک مسیر با هم درباره عشق و علاقه و حتی ازدواج حرف می‌زنند. البته همه چیز مخفی‌تر و گنگ‌تر از آن چیزی است که ما گفتیم اما مسئله‌ این اپیزود دختری است که مبتلا به بیماری شده و نمی‌خواهد به جواب‌های عاطفی پسر تن بدهد و او را گرفتار عشق کند. یک جور مقاومت است در برابر حس ترحم. اما وقتی می‌بیند که پسر جوان بیشتر از این‌ها دلبسته‌ اوست کمی نرم می‌شود. «قصه‌ها» بیشتر درباره روابط آدم‌هاست و این اپیزود امتداد فیلم «خون بازی» است که موضوعش اعتیاد است. بنی‌اعتماد این‌جا خیلی روی موضوع مکث نمی‌کند و بیشتر به نیروی عشق علاقه نشان می‌دهد و همین هم این بخش از فیلم را زنده‌تر و پویاتر از بخش‌های دیگر می‌کند.

ساعت‌ها

خب، داستان این فیلم خیلی صریح مستقیم به بیماری ایدز نمی‌پردازد. فیلم داستان سه زن است در سه دوره مختلف: ویرجینیا ولف، لوران براون و کلاریسا وارگان. بیشتر از همه روی تنهایی و انزوای آنها متمرکز است اما داستان ‌آخر که داستان کلاریساست و یک جور قرینه‌ داستان اولی است با موضوع ایدز گره خورده. نویسنده‌ای که کلاریسا به او علاقه‌مند است و عاشق اوست مبتلا به این بیماری است و اگر چه کلاریسا از او مراقبت می‌کند اما مرد دیگر طاقت زنده ماندن ندارد و فکر می‌کند که باید یک جوری کلک خودش را بکند. او نمی‌تواند با شرایط بیماری‌اش کنار بیاید و آن قدر عرصه بر او تنگ شده که چاره‌ای جز خودکشی نمی‌بیند. بیماری ایدز در اینجا یک موقعیت دراماتیک است و باز هم در جهت توضیح وضع کلاریسا، شخصیت اصلی، اما به هر حال این فیلمی است درباره‌ تنهایی و انزوایی که از آن گریزی نیست و نویسنده‌ بیمار هم چاره‌ای ندارد جز این که با آن کنار بیاید یا جاخالی بدهد و کارش تمام شود. در این فیلم اد هریس نقش مرد نویسنده را بازی می‌کند و مریل استریپ کلاریسای بینوای فیلم است!

باشگاه خریداران دالاس بایرز

فیلمی بی‌پروا درباره‌ ایدز است؛ نه از جهت پرداختن به این موضوع که بیشتر به دلیل نمایش سوءاستفاده از این بیماری برای کسب پول فیلم بر اساس زندگی واقعی مردی به نام «ران وودروف» ساخته شده که خودش مبتلا به ایدز شده. در این فیلم که میتو مک‌کانهی نقش ران را بازی می‌کند و به موضوع تجارت داروهای ایدز در آمریکا و مکزیک اشاره می‌شود، ران که دارویی برای بهبود وضعش مصرف می‌کند، متوجه می‌شود که در مکزیک یک داروی دیگر تجویز شده است که هنوز مجوز پخش در آمریکا را ندارد. او با مصرف این دارو حالش بهتر می‌شود و با قاچاق آن به آمریکا سعی ‌می‌کند، درآمدی به دست بیاورد. او باشگاهی را به راه می‌اندازد تا مبتلایان بتوانند از داروی او مصرف کنند. فیلم اگر چه به موضوع ایدز اشاره داد اما متمرکز است روی سیستم دارویی آمریکا و مقاومت‌هایی که در عرضه‌ دارو وجود دارد. اما بیشتر از همه به حال و روز بیمار می پردازد که برای زنده ماندن تلاش می‌کند و نمی‌خواهد جانش را از دست بدهد. فیلم در این زمینه جسور و بی‌پرواست و راحت با بیماری رو به رو می‌شود و لکنتی در پرداختن به آن ندارد.

فرشتگان در آمریکا

سریالی ساخته‌ مایک نیکولز که از روی یک نمایشنامه اقتباس شده و بازیگرانی مانند آل‌پاچینو، مریل استریپ و اما تامسون در آن بازی می‌کنند. داستان آن در سال ۱۹۸۵ می‌گذرد؛ دو سال بعد از معرفی بیماری ایدز و این جا و در این فیلم آدم‌های مشهور و موفق درگیر بیماری نشان داده می‌شوند. بیماری در آن سال‌ها شناخته شده نبود و معلوم بود که آدم‌های زیادی نمی‌توانند با آن کنار بیایند. برای همین هم موضوع اصلی عدم ارتباط آدم‌ها با یکدیگر و تنهایی و انزواست. این سریال در آمریکا تبدیل به یک سریال کالت شده و مایک نیکولز به اندازه‌ کافی کارگردان قدری هست که تماشاگران به خاطر او آن را تماشا کنند. «فرشتگان در آمریکا» به خاطر شکل پرداختن به بیماری و دراماتیزه کردنش هواداران ویژه‌ای دارد. اگر چه این موضوع را به مسئله همجنس‌گرایی هم ربط می‌دهد.

فارست گامپ

فیلم محبوبی است و شاید کمتر کسی یادش باشد که ایدز در این فیلم وجود داشته اما واقعا در این فیلم هم ایدز را می‌بینید. در بدن زنی که فارست عاشقانه دوستش دارد و ذره‌ذره جلوی او آب می‌شود. او زنی است که دست به کارهای متهورانه می‌زند و ترجیح می‌دهد زندگی را در شکل تازه‌ای تجربه کند اما بعد از مدتی تنها جایی که او را به آرامش می‌رساند، کنار فارست گامپ کمی کندذهن است. فیلم یک عاشقانه است درباره‌ مطرودین؛ درباره‌ کسانی که جامعه آنها را پس زده و چاره‌ای ندارد جز این که با هم کنار بیایند و به هم عشق بورزند.

برچسب ها: تدبیر24 ، ایدرز ، سریال
بازدید از صفحه اول
sendارسال به دوستان
printنسخه چاپی
نظر شما:
نام:
ایمیل:
* نظر:
داغ ترین ها