آساره کیانی - باغدار اردبیلی در اعتراض به پایین بودن شدید قیمت و عدم فروش محصول سیب خود، در اقدامی بیسابقه تمام درختان باغش را قطع کرد
تدبیر24»دراز به دراز افتادهاند؛
بدنهایشان چوبهای خشک؛ در محلی که سقوط
کردهاند، خونهایی به اندازه یک سیب سرخ
روی زمین دَلمه بسته. در پیادهراه میان سر و
پاهای اجساد ردیف شده، علفهای سبز
روییده؛ اینجا مرگ روی زمین نشسته تا در سکوتی سنگین،
حراج یک رویای سبز با شاخههای برافراشته قدرتمند و
میوههای آبدار سرخ را نظاره کند.
و
این تصویر انتحار یک باغ است وقتی که باغداری از
دیار اردبیل، بهخاطر فروخته نشدن،
درختها را به تمامی قطع کرد تا دیگر تصویر
سیاه «واسطه»هایی را نبیند که همواره در کمین سیبهای
سرخ نشسته بودند؛ همانها که هزاران بار سیبها را
ارزان خریده و گران فروخته بودند. باغبان
میاندیشد اگر سیبها بر خمیده شاخهها
نمرده بودند، روی دست
خریداران، کرور کرور، میگندیدند
تا فاضلابهای شهری همه را با خود به قهقرا ببرند.
هیچکس از سیبها حمایت نکرد؛ سیبها، میوههای ممنوعهای
بودند که باغبان نمیدانست
بکاردشان یا نه؛ قرار بر این بود، پاییز که
بیاید، حامیان دولتی سیبها، قیمتشان را «تثبیت»
کنند؛ مهر از میانه گذشت؛ برگها آماده
شدند تا رنگبهرنگ شوند و تمامی
امیدهای سرخ به یاسی شرجی تبدیل شد تا تصویر
دلگیری از یک باغ خوابیده، در ذهن مجسم
شود. سیبها، پرتقالهای در برفمانده
نبودند تا با نارنجی براقشان بتوان تا آنجا که
میتوان به خورد مردمشان داد؛
شهرنشینهایی که میوههای آبدار، رویای کودکیشان است.
به باغ سیبی میرسی که یک باغدار همیشه بلاتکلیف
دارد؛ سرت را به آسمان میگیری تا آبی مشبکی را ببینی
که پرندههای لحظهای دارد؛ مثل شهاب
در آسمان و نسیم از لای شاخهها، بوی برگهای سبز را
بچسباند به صورتت. دیگر نیاز نیست روی پنجه پا بایستی
تا چند قدم آنسوتر را ببینی؛ از اینجا
دوردستترین افق هم پیداست؛ یک سیب سرخ
در دستت داری؛ سیب را میبویی و
داراز میکشی میان یک وسعت سبز که خونهای دلمه بسته
دارد هرکدام به اندازه یک سیب
سرخ...
همدلی