بخش خصوصی؛ پایه رشد اقتصادی خيرخواهان

بخش خصوصی؛ پایه رشد اقتصادی

اقتصاد ایران در حالی وارد سال پایانی سند چشم‌انداز ۲۰ ساله ۱۳۸۴ تا ۱۴۰۳ می‌شود که موفقیت کمی در جامه عمل پوشاندن به هدف رشد اقتصادی برای تبدیل ایران به اقتصاد اول منطقه مطابق با این سند داشته است. در واقع انتظار طبیعی این بود که دستیابی به رشد اقتصادی بالا و مداوم و به‌تبع آن ایجاد مشاغل جدید برای انبوه جوانان جویای کار، هر اولویت دیگر مدنظر حکومت را تحت‌الشعاع خود قرار دهد.
ایران قوی هاشمی‌طبا

ایران قوی

همچون سال‌های گذشته، در روز 22 بهمن مردم ایران در راهپیمایی سالروز پیروزی انقلاب اسلامی یعنی بیست‌و‌دوم بهمن حضور یافتند و خاطره پیروزی انقلاب و نیز شهدای انقلاب و دفاع مقدس را گرامی داشتند. انقلابی که با شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی پیروز شد و مردم اعم از خواص یا عوام با برداشت خود -‌هر‌چند متفاوت- از آن استقبال کرده و بر آن پای فشردند
جمعه ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 2024 May 03
کد خبر: ۹۴۲۶۲
تاریخ انتشار: ۱۲ آبان ۱۳۹۶ - ۱۲:۱۱
به خواستۀ پدرم، با پسرعمویم ازدواج کردم. او جوانی تحصیل‌کرده است و شغل آبرومندی هم دارد. بعد از جشن عقد‌کنان‌، یک جعبه شیرینی خریدم و با خوش‌حالی به دانشگاه رفتم.
تدبیر24»یکی از همکلاسی‌هایم، که دختری به‌ظاهر مستقل است و به قول خودش هیچ حرف‌شنوی‌ای از خانواده‌اش ندارد، با دیدن عکس شوهرم پوزخندی زد و گفت: «دلم برایت می‌سوزد دختر. خیلی بدبختی که تن به ازدواج اجباری آن هم از نوع فامیلی داده‌ای.».
آتنا معتقد بود من هیچ‌وقت عشق را درک نخواهم کرد چون فرصتی برای عاشق شدن ندارم. او با این حرف‌ها مرا دربارۀ شوهرم و این ازدواج دچار تردید کرده بود. یک روز که به خانۀ آن‌ها رفته بودم، وقتی با مادرش هم‌کلام شدم، حالم بدتر شد.

مادر دوستم، که خودش زخم‌ خوردۀ یک ازدواج اجباری است، می‌گفت تا حالا هیچ ازدواج ناخواسته و زورکی‌ای به خوشبختی واقعی نینجامیده است. متأسفانه تحت‌ تأثیر این حرف‌ها به شوهرم و پدر و مادرش کم‌توجهی و بی‌احترامی می‌کردم. با رفتارهای اشتباه من، گلایه‌هایی به وجود آمد که به قهر من و پسرعمویم انجامید.

من که از دانشگاه فارغ‌التحصیل شده بودم، بدون مشورت با شوهرم، به خانۀ خوا‌هرم در تهران رفتم. حتی در آنجا در شرکتی که خواهرم کارمند آن بود مشغول کار شدم. حدود چهار ماه زمان کافی بود تا بفهمم چه اشتباه بزرگی کرده‌ام. در این مدت، پسرعمویم با صبر و متانت به من فرصت داد تا بفهمم چقدر عاشق و دل‌باخته‌اش هستم. من در تهران با یکی از همکارانم در شرکت درد دل کردم. خواهرش مشاور بود و با بررسی مشکل زندگی‌ام‌، خیلی دوستانه به من بفهماند که دارم لگد به بخت خودم می‌زنم. او می‌گفت پدر و مادرم خیر و صلاح مرا می‌خواهند و همسرم نیز مردی شایسته و قابل‌احترام است. من پشیمان به مشهد برگشتم. مادرشوهرم حسابی دل‌گیر است و هنوز اجازه نداده است او را ببینم. البته شوهرم نیز کمی دل‌گیر است. به دایرۀ مشاوره کلانتری۱۸ آمده‌ام. می‌خواهم اشتباه‌هایم را جبران کنم. قرار شده است با شوهرم به مرکز مشاورۀ آرامش پلیس Police برویم. من اعتراف می‌کنم اشتباه کرده‌ام و می‌گویم عاشق شوهرم هستم و از صمیم قلب دوستش دارم.
بازدید از صفحه اول
sendارسال به دوستان
printنسخه چاپی
نظر شما:
نام:
ایمیل:
* نظر:
داغ ترین ها