بخش خصوصی؛ پایه رشد اقتصادی خيرخواهان

بخش خصوصی؛ پایه رشد اقتصادی

اقتصاد ایران در حالی وارد سال پایانی سند چشم‌انداز ۲۰ ساله ۱۳۸۴ تا ۱۴۰۳ می‌شود که موفقیت کمی در جامه عمل پوشاندن به هدف رشد اقتصادی برای تبدیل ایران به اقتصاد اول منطقه مطابق با این سند داشته است. در واقع انتظار طبیعی این بود که دستیابی به رشد اقتصادی بالا و مداوم و به‌تبع آن ایجاد مشاغل جدید برای انبوه جوانان جویای کار، هر اولویت دیگر مدنظر حکومت را تحت‌الشعاع خود قرار دهد.
ایران قوی هاشمی‌طبا

ایران قوی

همچون سال‌های گذشته، در روز 22 بهمن مردم ایران در راهپیمایی سالروز پیروزی انقلاب اسلامی یعنی بیست‌و‌دوم بهمن حضور یافتند و خاطره پیروزی انقلاب و نیز شهدای انقلاب و دفاع مقدس را گرامی داشتند. انقلابی که با شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی پیروز شد و مردم اعم از خواص یا عوام با برداشت خود -‌هر‌چند متفاوت- از آن استقبال کرده و بر آن پای فشردند
پنجشنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 2024 May 02
کد خبر: ۹۴۸۶۷
تاریخ انتشار: ۲۰ آبان ۱۳۹۶ - ۰۹:۳۴
«مدت‌ زیادی واقعا کسی کاری به کار علی تجویدی نداشت. اصلا انگار هیچ‌نامی از او برده نمی‌شد. وقتی من آن مراسم برای ایشان برگزار کرده بودم، خیلی شگفت‌زده شده بود و با تعجب نگاه می‌کرد. حتی زمانی که سخنرانی‌های مراسم داشت انجام می‌شد او آرام‌آرام اشک می‌ریخت.»
تدبیر24»هفته‌نامه صدا نوشت: «پری ملکی از قدیمی‌های آواز ایرانی است و با این که آواز را نزد محمود کریمی، نصرالله ناصح‌پور و علی جهاندار آموخته است اما به واسطه فضای فرهنگی که در خانواده‌اش حاکم بوده با بسیاری از استادان صاحب‌نام موسیقی نشست و برخاست داشته است. پری ملکی علاوه بر این که طی این سال‌ها تلاش زیادی برای برگزاری کنسرت‌های ویژه بانوان و تدریس آواز ایرانی داشته در زمینه برگزاری مراسم بزرگداشت برای هنرمندان پیشکسوت هم پیشگام بوده است. او در سال‌های پس از انقلاب اسلامی مراسم بزرگداشتی را هم برای زنده‌یاد علی تجویدی برگزار کرد تا بتواند تا حدی این هنرمند را که مدت زیادی در انزوای هنری قرار گرفته بود، از این فضا خارج کند.»

گفت‌وگوی صدا با پری ملکی را که درباره علی تجویدی و به مناسبت زادروز این موسیقی‌دان برجسته (پانزدهم آبان) انجام شده است، با هم می‌خوانیم.

خانم ملکی! شما هیچ‌گاه به طور مستقیم از زنده‌یاد علی تجویدی درس نگرفته‌اید اما فکر می‌کنم شما با ایشان رفت و آمد و رابطه دوستانه داشته‌اید. درست است؟

فکر می‌کنم سال ۶۸ یا شاید هم سال ۶۹ بود که با زنده‌یاد علی تجویدی آشنا شدم. در همان سال‌های بعد از انقلاب برای ایشان یک مراسم بزرگداشت و کنفرانس برگزار کردم که هنوز هم صوت آن مراسم که در نوار کاست ضبط شده، موجود است. ایشان را زیاد می‌دیدم و به منزلشان رفت و آمد داشتیم. بارها هم در منزلشان ساز زدیم و آواز خواندیم. یکی از حسرت‌های ایشان هم درباره محدودیت‌های آواز خانم‌ها بود.

کاش کمی راجع به روحیات و خلقیات ایشان برایمان بگویید.

من خیلی به ایشان ارادت داشتم. زنده‌یاد علی تجویدی انسان بسیار متفاوتی بود. یک انسان بسیار افتاده و متواضع که توصیف این ویژگی‌اش واقعا کار راحتی نیست. اصلا بگذارید راحت صحبت کنم. علی تجویدی ادا و اطوار بیهوده نداشت. ما خیلی راحت می‌توانستیم ایشان را به عنوان یک هنرمند با تجربه ببینیم؛ به منزلشان برویم و با ایشان وارد گپ و گفت شویم. ایشان به راحتی پذیرای دوستان و دوستدارانشان بودند. در مورد خانم «دلکش» هم دغدغه زیادی داشت و چند بار به من گفت که باید از زندگی «دلکش» مستند بسازیم. اتفاقا مقدمات این کار را هم فراهم کردم اما متاسفانه پسر دلکش اجازه نداد که این مستند ساخته شود.

به نظر می‌رسد که شما هم در اجراهای خودتان وفاداری زیادی به زنده‌یاد تجویدی داشته‌اید.

بله. من آن زمان راجع به کارهایم خیلی با ایشان مشورت می‌کردم. طی این سال‌ها هم هر وقت اجرایی داشته‌ام حتما سعی کردم قطعه‌ای از کارهای ایشان را در رپرتوار بگنجانم. هنرجویانی هم که برای آموزش آواز نزد می‌آیند را هم حتما با کارهای ایشان آشنا می‌کنم.

دغدغه‌های آقای تجویدی در آن سال‌ها بیشتر معطوف به چه مسائلی بود؟

ایشان علاوه بر این که در زمینه موسیقی به یک اثر خوب و اجرای کامل فکر می‌کردند اما در عین حال مسائل انسانی هم برایشان از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بود. روابط هنرمندان با یکدیگر بسیار برای آقای تجویدی مهم بود. او از این که آدم‌ها نسبت به یکدیگر بی‌انصاف باشند گریزان بود و خیلی روی اخلاق تاکید داشت.

ایشان در دهه ۶۰ در انزوای عجیبی رفته بودند؛ درست است؟

بله اما خب در آن سال‌ها طبیعی بود. فکر می‌کنم حدود ۱۵ سال از انقلاب گذشته بود که من برایشان آن مراسم بزرگداشت را برگزار کردم. مدت‌ زیادی واقعا کسی کاری به کار علی تجویدی نداشت. اصلا انگار هیچ‌نامی از او برده نمی‌شد. وقتی من آن مراسم برای ایشان برگزار کرده بودم، خیلی شگفت‌زده شده بود و با تعجب نگاه می‌کرد. حتی زمانی که سخنرانی‌های مراسم داشت انجام می‌شد او آرام‌آرام اشک می‌ریخت. او برای آن مراسم سازش را هم با خودش آورده بود و به من گفت: «من هیچ‌وقت سازم را با خودم جایی نمی‌برم اما احساس کردم برای این مراسم باید ساز همراهم باشد.» خب این واکنش آقای تجویدی نتیجه بی‌توجهی بود. این اتفاق درباره آقای خرم هم افتاد. برخی از هنرمندان ما واقعا سال‌های زیاد در نهایت مهجوری زندگی کردند. شما نادر گلچین را ببینید که به چه روزی افتاد؟ یا مثلا بنان را یادتان می‌آید؟ چرا هنرمندان بزرگ باید با این وضعیت از دنیا بروند؟ واقعا چرا باید با این بی‌مهری مواجه می‌شدند و آن قدر راحت آنها را کنار می‌گذاشتند. آقای تجویدی هم خیلی آدم بزرگی بود و شیوه آموزشش نیز بسیار منحصر به فرد بود.

ایشان از میان هنرمندان با چه کسانی رابطه صمیمانه داشت؟

خیلی در این باره چیزی نمی‌دانم. چون هر وقت به منزل او می‌رفتم تنها کسی که همیشه در کنارش می‌دیدم، همسرش بود. در جلسه‌های حافظ‌خوانی هم شرکت می‌کرد. آن زمان آقای احمد بهبهانی هم زنده بودند و در این مراسم حضور داشتند.

آقای تجویدی شخصیت آرامی داشتند؟

بله؛ البته شاگردان مستقیمشان می‌گویند که بسیار آدم جدی بودند اما من خیلی این را نمی‌فهمم. چون تمام چیزی که از ایشان دیدم، افتادگی و متانت بود.

شما زمانی که ایشان با ارکستر موسیقی ملی ایران همکاری کردند را یادتان می‌آید؟

بله خوب یادم است. ایشان اثر بسیار فوق‌العاده و زیبایی را با محمدرضا شجریان اجرا کردند و من نمی‌دانم چرا دیگر هیچ‌وقت آن کار را از شجریان نشنیدم. واقعا اثر زیبایی بود. آن اثر با ارکستر ملی به بهترین شکل ممکن روی صحنه رفت اما تجویدی پس از آن دوباره خاموش شد. آن قدر حسود داشتیم که چشم نداشته باشند، تجویدی را ببینند.

منظورتان از این حسودها چه کسانی است؟

این خیلی بد است که ما در یک بازه زمانی که چندان هم کوتاه نبوده است، بزرگان موسیقی را در کنار خودمان داشته‌ایم اما از محضرشان استفاده نکرده‌ایم. آنها در قید حیات بودند و توانایی‌های لازم را داشتند اما کسی از آنها استفاده نکرده است. من واقعا دلیل این موضوع را نمی‌فهمم. یک عده را بیهوده بالا برده‌اند و عده‌ای را پایین آوردند. من از این بابت متاسفم که تعداد زیادی از هنرمندان ما با رنج، سختی و سرطان از دنیا رفته‌اند. این هنرمندان را چه چیزی از بین برد؟ آنها روحشان بیمار شد. وقتی هنرمند نخواند و ساز نزد واقعا دیگر چه چیزی از او می‌ماند؟ این نامش کشتن هنرمند است. این طور کشته شدن از اعدام شدن هم دردناک‌تر و به مراتب سخت‌تر است. این زجرکشی است. البته من معتقدم همه این‌ها زنده‌اند و ما را می‌بینند. هر اثری که از این هنرمندان به جا مانده‌ است، خودش یک دریاست و هر شنونده‌ای را وادار می‌کند به وارد شدن به عمق دریایی که درونش جز زیبایی چیزی نیست. هر چه هست، فقط زیبایی و زیبایی و زیبایی است.

برچسب ها: تدبیر24 ، حسودان
بازدید از صفحه اول
sendارسال به دوستان
printنسخه چاپی
نظر شما:
نام:
ایمیل:
* نظر:
داغ ترین ها