درست یک قرن پیش در سال ۱۹۱۸ رئیسجمهور وقت آمریکا، وودرو ویلسون در پاسخ به بزرگترین چالش امنیتی، سیاسی و اقتصادی که جهان تا آن هنگام به خود دیده بود (جنگ جهانی اول)، در یک اعلامیه مشهور ۱۴ اصل برای اصلاح و بهبود مدیریت روابط بینالمللی پیشنهاد داد.
تدبیر24»بخشی از این ۱۴ اصل مرتبط با حل منازعات ارضی و مرزی در اروپای جنگزده و مستعمرات اروپاییها بود اما بخش مهمتر آن، چیزی بود که شمایل ایالات متحده را بهعنوان یک قدرت بزرگ جهانی جوان، روشنبین و متفاوت با استعمارگران پیر اروپایی ساخت و پرداخت. مهمترین اصول این اعلامیه مشهور برای جهان پس از جنگ از این قرارند:
- دیپلماسی باز و گفتوگو میان دولتها و منع هرگونه قرارداد محرمانه یا درک شخصی از امور بینالمللی
- برداشتن موانع گمرکی و مقررکردن مساوات و آزادی در تجارت
- تقلیل تسلیحات به پایینترین میزان لازم برای حفظ امنیت داخلی خود
- حل عادلانه و گشادهدستانه دعاوی مستعمراتی
- آزادی کشتیرانی در دریاها چه در هنگام صلح و چه هنگام جنگ؛ به استثنای آبهای ساحلی
- اجازه حق تعیین سرنوشت به ملتها
- تأسیس جامعه ملل برای تضمین امنیت جمعی، استقلال سیاسی و تمامیت سرزمینی همه دولتهای کوچک و بزرگ
این اصول مترقی بهویژه وقتی که از سوی کشوری بدون سابقه استعماری و حتی دارای تجربه مستعمرهبودن سر دست گرفته میشد، امیدهای زیادی برای قرن بیستم ایجاد میکرد. ایالات متحده از حدود سه دهه پیش از این تاریخ (دهه ۱۸۸۰) با کنارزدن آلمان و انگلیس به بزرگترین اقتصاد جهان تبدیل شده بود و همانطور که سه دهه بعد از این تاریخ (دوران جنگ جهانی دوم) آشکار شده، یگانه قدرتی بود که توان درافکندن نظمی جدید را برای جهان داشت. بهاینترتیب اتفاقات پس از دوران ویلسون بهتدریج بهنفع آمریکا پیش رفت تا آنچه که قرن آمریکایی نام گرفته است، شکل بگیرد.
اما امروز رئیسجمهوری در کاخ سفید نشسته است که نهتنها اعتقاد و التزامی به این اصول احساس نمیکند (مانند بسیاری دیگر از رؤسای جمهور پیشین) بلکه علنی، عملی و بدون تعارف در جهتی کاملا مخالف گام برمیدارد. از مبارزه با نظام جهانی تجارت و تعرفه و بازگشت به دوران درونگرایی اقتصادی گرفته تا تکیهکردن به قدرت محض نظامی برای حل منازعات جهانی و به راهانداختن مسابقه تسلیحاتی و پشتپازدن به نظامهای کنترل تسلیحات، از نادیدهگرفتن حق ملتها از جمله فلسطین با هدیهدادن بیتالمقدس به اسرائیلیها گرفته تا تخطئهکردن لفظی و عملی سازمان ملل همه و همه مخالفتی آشکار است با آنچه ویلسون صد سال پیش بهعنوان نسخهای برای پایاندادن به بحرانهای جهانی پیشنهاد داده بود. تحلیلگران زیادی با رصد اتفاقات اخیر از پایان دوره بینالمللگرایی، پایان جهانیشدن و پایان اتکای به قدرت نرم در راهبردهای ایالات متحده صحبت میکنند اما کمتر کسی به این نکته اشاره میکند که این بهنوعی پایان آمریکا نیز خواهد بود. شاید اوباما آخرین رئیسجمهور از نسل رو به انقراض اینترناسیونالیستهای لیبرال در آمریکا بود. جنبشی که اگرچه در برابر موج نئوکانها مقاومت کرد اما از پس پوپولیسم راست برنیامد. اگر مخالفت و تضاد با ایدههای بنیانگذاران آمریکا بهعنوان یک قدرت جهانی از سطح ضمنی گذشته و به حد علنی و آشکار رسیده است، آیا این پایان آمریکا بهعنوان یک قدرت جهانی دستکم به شکلی که قرار بود باشد، نیست؟ بهاینترتیب به نظر میرسد که قرن بیستویکم، آمریکای جدیدی خواهد دید؛ اگرچه ترامپ هنوز اعلامیهای درباره جهانی که دوست دارد، صادر نکرده است اما او بیهیچ پردهپوشی منویاتش دراینباره را بارها به زبان آورده است. دنیای جدیدی که آمریکا میخواهد دیگر ۱۴ اصل ندارد. دوران جدید مطلوب آمریکایی فقط یک اصل دارد؛ آمریکا باید به هر قیمتی قدرت برتر باقی بماند.
محمدمهدی مظاهری، استاد دانشگا